تاریخچه رقص در ایران(بخش پایانی)
تاریخچه رقص در ایران (4)
- ۰دیدگاه
- ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۳۶
تاریخچه رقص در ایران (4)
تاریخچه ساری
دیباچه
برای گفتن تاریخ ساری ابتدا اندکی به تاریخ مازندران (تپورستان) اشاره میکنیم تا بهتر ساری را بتوانیم آشناسازی کنیم و شناخت بهتری بسته به تاریخچه ساری پیدا کنیم.
تاریخچه مازندران
پیش از پانهادن آریاییان به ایران و مازندران مردم بومی این بخش از راه شکار و گله داری گذران زندگی میکردند. پژوهشهای باستان شناسی در غارهای کمربند و هوتو بهشهر بودن آدمی در مازندران را به حدود 9500 پیش از میلادمیرساند . آریایی نژادان کوچ خود را از سرزمین های شمالشرقی مرزهای کنونی ایران نزدیک به هزاره سوم پیش از میلاد آغاز کردند، با بومیان در آمیختند یا بر آنان ٿائق آمدند.
مازندران کنونی بخشی از سرزمین گستردهتری است که در نوشتارهای تاریخ از آن با نام «ٿرشوارگر» و «پتیسخوارگر» یاد کرده اند .
پژوهشگران ، مازندران و گیلان را برای هم جواری و نیز برای رخدادها طبیعی و جغراٿیایی همانند ، عموماً با هم نام میبرندو همه بخشهایی که در اخشتر(جنوب) دریای مازندران و میان آذربایجان و خراسان قرار دارند را یک ناحیهمیدانند . از این بخش در زمان هخامنشیان در سنگنبشته بیستون نام پتشواریش نام برده شده است . تبری ها و مردها تیره های آرمیده در این بخش همواره همچون بهترین تیراندازان در جنگ های شاهان هخامنشی با دولت های دیگر معرٿی میشوند.
استرابن جغراٿیانویس یونانی این بخش را به نام «پرخواترس» نام میبرد. تبری ها ومردها در جنگ داریوش سوم با اسکندر مقدونی در «گوگمل» حضور چشمگیری داشتند و مسئول نگاهبانی شاهنشاه و خاندان او بودند. اسکندر ٿاتح ایران نتوانست از راه جنگ تبرستان را بدست آورد.
باختر ، باخذی، باختریش، باکتریانه ، باکتریانا ، باکتریا یا در زمان متأخرتر تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمین باستانی وسیعى که قسمتهای وسیعی از مناطق شرقى ایران باستان را دربر میگرفت. باختر از شمال با سرزمین سُغد و آمودریا و از مشرق با چین و از جنوب با هندوستان و رشتهکوه هندوکش محدود بودهاست.پایتخت آن شهر باختر ،باکترا یا زاریاسپا بوده که اکنون بلخ میگویند و امروزه شهری کوچکی است در ولایت بلخ (به مرکزیت مزار شریف) در شمال افغانستان امروزی.
پیشینهٔ نام
در ادبیات سانسکریت به شکل (بالهیکه) آمدهاست. اصل و ریشه این کلمه (بهلی یا باهلی) است. در اوستا به نام بخدی آمده که با صفت (بخدیم سریرام اردو درفشام) که به معنی (بلخ زیبا و دارای پرچم های بلند) است، آمده و جزء سرزمینهای اهورامزدا آفریدهاست. در پارسی پهلوی بامیک صفت آن است. که به معنی درخشان و باشکوه و زیبا و روشن آمده و بنابر عقیده پرفسور دارمستتر در زنداوستا ریشهٔ این کلمه (بامیه) است که به معنی درخشان است. بختری در اوستا (بخگی) است و این واژه در پارسی میانه بخل و در پارسی دری بلخ شده و در پارس قدیم در زمان هخامنشیان درسنگنبشته بیستون داریوش بزرگ (بختریش و بختریا) آمده و در ایلامی (بکه شی اش و یا بکتوری ایش) خوانده شده و نیز در زبان آکادی که آنهم بصورت خط میخی است بصورت (باهاتر) آمده و در یونانیبکترا آمدهاست و از آن بکتریا ساخته شدهاست.
بهرام یشت
رزمنامه ورهرام همیشه پیروز
پـیـشگـفـتـار
بهرام یشت چهاردهمین یشت اوستا به شمار میرود. این یشت در بزرگداشت و ستایش «بهرام» ایزد بزرگ پیروزی و رزمآوری و شکننده یورش آورندگان، سروده شده است. «بهرام» در متون پهلوی به گونه «وَرَهْران» یا «وَرَهْرام» و در اوستا به صورت «وِرِثْـرَغْـنَـه» آمده است. بهرام یشت از بخشهای رزمی اوستا به شمار میرود و ترجمه دقیق آن به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله استاد پورداود کاری دشوار است.
بهرام یشت دارای ۲۲ بخش یا کرده و ۶۴ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱، ۵، ۶، ۸، ۱۰، ۱۴، ۱۶، ۱۸، ۲۲، ۲۴، ۲۶، ۳۴، ۳۵، ۴۲ تا ۶۴ .
آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد
هنگامی که در ۷۵ کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی پاسارگاد ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. انگار کودکان خونگرم و پرنشاطی که در روستاهای کنار راه، با خوشرویی و با مهر راه پاسارگاد را به شما نشان میدهند، و آن دخترکان زیبایی که با جامههای چیندار و بلند و رنگارنگ، گلهای بنفشه و بابونه صحرایی دشت پاسارگاد را میچینند تا داروی دردهای مادرانشان کنند؛ یادگارهایی گرانبها از هزاران سال پیش و از پاسارگاد خاموش و خفته در تاریخ و آن مردان بزرگ هستند. هنوز هم دستان گرم و پرتوان مردان و بوی خوش نان و تنور خانگی زنان پاسارگاد نشان میدهد که اجاق ایرانیان همچنان روشن و همچنان گرم است.
دیرینگی پاسارگاد
منطقهای که امروزه با نام «دشت مرغاب» میشناسیم و پاسارگاد هم در آن قرار دارد، از اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد تا اوایل هزاره دوم دارای سکونتگاهها و جمعیت فراوانی بوده و آثار آن در محوطههای پیش از تاریخی «تل نخودی»، «تل سهآسیاب» و تپه «دو تولون» و بتازگی در محوطه بسیار غنی و مهم «تنگه بلاغی» بدست آمده است. همچنین پس از یک دوره رکود چند صد ساله (که در همه جای ایران دیده میشود) در اوایل هزاره نخست پیش از میلاد نیز شواهد زیستی پراکندهای در آن دیده شده است.
تختجمشید و ویژگیهای تقویمی و گاهسنجی آن
این روزها در معماری و شهرسازی کوشش میشود که تا جای ممکن تمامی بناها و گذرها در امتداد محور شمالی- جنوبی و یا خاوری- باختری ساخته شود. اما در دوران باستان از چنین شیوه نادرستی پیروی نمیشده است. یافتههای کاوشهای باستانشناختی نشان میدهد که نه تنها در بناهای بزرگ، بلکه حتی در معماری ساده و روستایی هزاران سال پیش، محور همگی بناها و گذرهای شهر و روستا با توجه به وضعیت اقلیمی و آبوهوایی منطقه و با در نظرداشت مقدار نور خورشید، سمت وزش باد و دیگر لازمههای اقلیمی طراحی و ساخته میشدهاند.
از سوی دیگر، در کارکردهای آیینی برخی بناها، لازم بوده است تا بجز نمونههای بالا به ویژگیهای نجومی و تقویمی بنا هم توجه شود و چنین است که در تمامی بناهای همگانی و آیینی دوران باستان از این نکته غفلت نشده و طراحی و ساخت آنها با در نظرداشت باورهای نجومی و کیهانی و نیز زمان برگزاری آیینها انجام میشده است.
حقوق و جایگاه ارزشمند زنان در ایران باستان
عبارت «ایران باستان» مفهومی بسیار وسیع و پر دامنه است. با اینکه آغاز و پایان این دوره را نمیتوان در زمان خاصی تحدید کرد و تعریف کامل و یکسانی برای آن وجود ندارد؛ اما با اینحال «ایران باستان» گسترهای چندین هزار ساله در طول زمان و گستردگیای میلیونها کیلومتر مربعی در پهنه مکان را در بر میگیرد. پهنهای که حتی در یک زمان واحد، قومها، باورها، شیوههای زندگانی، ادیان و حکومتهای گوناگونی در آن بودوباش داشتهاند. دستیابی به واقعیتهای تاریخی و آگاهی از شیوههای زندگانی و باورهای مردمان با چنین عبارتهایی کلی (که گاه نتیجه نهایی آن نیز مثلاً با واژه «ارزشمند» در صورت مسئله میآید) ممکن نمیشود.
به این ترتیب و برای دستیابی به پاسخی شایسته، در آغاز ناچار و موظفیم که یا صورت مسئله خود را اصلاح کنیم و آنرا به یک دوره کوچکتری محدود سازیم و یا واژه «ارزشمند» را از آن کنار بگذاریم.
حاجی فیروز چیست؟
اجازه بدهید از یک پیشسخن کوتاه بیاغازم. خاستگاه جشنها و آیینهای ایرانی، پیوندی ژرف و شگرف با پدیدههای کیهانی و هستیشناسانه، و همچنین با ویژگیهای اقلیمی و زیستبومی دارد. اما روش برگزاری این آیینها در فرهنگ ایرانی، بیشتر از دیگران با واقعیتها نزدیکی دارد و رمزینههای موجود در آن به یکپارچگی با دنیای نیروهای مینوی و ایزدان پیوند نمیخورد. به دیگر سخن در بارورهای ایرانی –برخلاف باورهای یونان و میاندورورد- دسترسی به جهان ایزدان برای مردمان امکانناپذیر است. آسمان و نیروهای آن ممکن است تأثیری بر فرایندهای زمینی داشته باشند، اما زمین و باشندگان آن کمترین دخالتی در حوزه تواناییهای ایزدان ندارند.
در باورهای کهن سامی و میاندورودِ پیشآریایی و نیز یونان عصر کلاسیک، خدایان گاه مظهر خشم و خشونت و آدمربایی و تجاوز و خشکسالی و ترس هستند؛ اما در فرهنگ ایرانی، پروردگار و ایزدگان، همیشه و همواره مظهر نیکی و خیرخواهی برای مردمان و باشندگان روی زمین هستند و «سرای سپند» که جایگاه مینویان دانسته میشود، سرایی است که در آنجا تنها «نور و سرود» وجود دارد. از این رو است که مرگ در باورهای ایرانی کهن، نه تنها پدیدهای غمناک دانسته نمیشده، که گاه موجب سرور و شادمانی هم میشده است. جشن «بَـمو» یکی از بزرگترین جشنهای دین مانوی، با شادی و ساز و سرود، در روز درگذشت مانی- پیامبر بزرگ ایرانی- برگزار میشده است. در نگارکندهای دخمههای هخامنشی، اثری از ناله و مویکندن و روی چنگزدن و گریبان دراندن و گریه و زاری دیده نمیشود. در سراسر شاهنامه هیچ آیین سالگرد مرگی گزارش نشده است و امروزه هم گاه آیینهای خاکسپاری مردگان در برخی نواحی ایران، همچون لرستان و بختیاری، با ساز و سرود برگزار میشود.
یکی از نکتههایی که در سالهای اخیر و در بسیاری از نشستها و سخنرانیها به فراوانی پرسیده میشود، زمان درست و دقیق برگزاری جشنها، گردهماییها و آیینهای ملی ایران باستان است. پرسشهای فراوان در این باره نشاندهنده توجه مردم و به ویژه جوانان به شناخت و برگزاری آیینهای کهن، و از سوی دیگر نشاندهنده سردرگمی آنان در میان تقویمها و روایتهای تاریخی متعدد و متناقض است. به ویژه که دیده میشود برای برگزاری جشنها و گردهماییهای ایرانی و یا گفتگو و تحلیل در باره آن، گاه از ابزار نوساختهای بنام «سالنمای دینی زرتشتیان» استفاده میشود که در چند سال اخیر با دستکاری در گاهشماری ایرانی تهیه شده و دارای سابقه تاریخی در ایران نیست (بنگرید به مجموعهای از دیدگاهها در باره زمان جشن اسفندگان و دیگر جشنهای ایرانی).
هدف اصلی از این نوشتار، پاسخی کوتاه و کاربردی به پرسش بالا است. نگارنده قصد ندارد تا با تحلیلهای پردامنه تقویمی وتاریخی، از جنبه کاربردی این نوشتار بکاهد و یا با ارائه جدولهای پیچیده و دشوارفهم، راهِ دستیابی آسان را برای دوستداران آیینهای ایرانی دشوارتر سازد.
در بخش نخست به ویژگیهای عمومی جشنهای ایرانی اشاره میشود و در بخش دوم، نام و هنگام جشنها و گردهماییها و همچنین توضیحی کوتاه در باره هر یک از آنها خواهد آمد. کوشش شده تا در این بخش به بیشتر جشنهای شناخته شده و یا فراموششدهای که در متون و منابع ایرانی به آنها اشاره رفته و همچنین پارهای جشنهای قومی یا محلی پرداخته شود.
لولوبی یا لولو نام قومی آسیایی است که حدود هزار سال پیش از مهاجرت مادها و آریاییها، به برخی از نواحی غربی ایران (از جنوب آذربایجان کنونی تا کردستان) مهاجرت کرده و بیش از دوهزارسال در این نواحی میزیستند. این قوم در اواخر دوران خود دارای حکومت شده و با برخی از همسایگان خود در جنگ بودهاند.
تاریخچه
بسیار پیشتر از استقرار مادها، اقوامی با نام گوتیها، لولوبیها، میتانیها و سپس کاسیها به ترتیب از شمال به جنوب در نواحی غربی ایران میزیستهاند. این اقوام با آریاییها نزدیکی قومی داشته و با هوریان و اکدیها و سومریها ارتباطاتی داشتهاند. بنابراین لولوبیها از نخستین گروه مهاجرینی بودند که در هزاره چهارم پیش از میلاد به فلات ایران مهاجرت کردند.