ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

یوحنا ابن ماسویه از پزشکان جندی شاپور

سوشیانت | دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۰ ق.ظ | ۰دیدگاه

یوحنا ابن ماسویه

از پزشکان بزرگ جندی شاپور است که از خاندان مشهور ماسویه پا به عرصه وجود گذاشت. بزرگ این خاندان، ماسویه اول یا ماسویه پدر است که کنیه اش ابویوحنا می باشد. پدر یوحنا از اطباء جندی شاپور و تربیت یافته این مکتب و در طب و داروسازی مشهوربود. ابن ابی اصیبعه در کتاب خود نوشته است که ماسویه نمی توانست یک سطر بخواند ولی بیماری ها و درمان آنها و داروها را به خوبی می شناخت. او قریب سی سال در بیمارستان جندی شاپور و نزد جبرئیل فرزند بختیشوع خدمت کرد. از داستانهایی که درباره او نقل شده چنین برمی آید که در برخی موارد بخصوص در بیماری های چشم بر شاگردان جبرئیل پیشی گرفته و در دربار هارون الرشید نیز اعتبار و حقوق مناسبی هم تراز جبرئیل پیدا کرده بود.

قفطی و ابن ابی اصیبعه حکایات زیادی از درمانهای ماسویه و فرزندش یوحنا در خدمت مأمون و چند خلیفه عباسی دیگر پس از وی نقل کرده اند که نشان دهنده مقام والای آنها در دربار خلافت و کشمکش مداوم آنها با جبرئیل می باشد.

جندی شاپور، مرکز پزشکی آن روز بود و پزشکی در دنیای اسلام از جندی شاپور نشأت گرفت. از همین بیمارستان بود که اطبای تراز اول دوران عباسی به بغداد آمدند و دانشکده طب بغداد را پایه گذاری کردند. چنانچه قفطی از قول جبرئیل بن بختیشوع می گوید «هارون الرشید به من دستور داد که به خرج او بیمارستانی تأسیس کنم. چون بیمارستان تمام شد، دهشتک را از جندی شاپور احضار کردم تا اورا رئیس بیمارستان کنم ولی او امتناع کرد و به جای خود یکی از شاگردانش به نام ماسویه را معرفی نمود».

ماسویه پدر دو فرزند به نامهای یوحنا و میخائیل داشته است.

یوحنا پزشک بزرگ مسیحی نسطوری (متولد در حدود سال 170 و متوفی به سال 243 هجری قمری) در بغداد درس طب می گفت و به کار تألیف و ترجمه مشغول بود. او به علم تشریح علاقه وافری داشت و چون نمی توانست جسد انسان را تشریح کند، میمونها را کالبدشکافی می کرد. ابن ابی اصیبعه می گوید در سال 221 قمری، جرجه ابن زکریا -امیر نوبه- به سامرا آمد و میمون (آدم نمای) بزرگی را برای معتصم هدیه آورد. خلیفه آن میمون را برای نسل کشی نزد یوحنا فرستاد، اما یوحنا از آن برای کالبدشکافی و نوشتن کتاب تشریح استفاده کرد.

یوحنا که کنیه اش ابوزکریا بوده از اواخر قرن دوم هجری شهرتی وافر پیدا کرد و به ویژه در خدمت مأمون مقام و منزلتی بسزا داشت تا آنجا که رئیس بیت الحکمه شد و حنین، مترجم معروف، از شاگردان او بود.

بیت الحکمه یا خزانه حکمت

کانون دانشمندان و اهل فضل و ادب و مترجمان کتابهای علمی دوران عباسی به زبان عربی یا زبانهای دیگر بود. این مرکز در زمان مأمون به اوج اعتلای خود رسید و الگویی از دانشگاه جندی شاپور شد. این مرکز علمی مسلما تا عصر ابن ندیم [وفات در 385 ق] برقرار بوده و احتمالا تا حمله مغولان به بغداد نیز تا حدی به فعالیت خود ادامه داده است. (تاج بخش، دکتر حسن؛ تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران، جلد دوم، دوران اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران)

ابو زکریا در دوران خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوکل در خدمت و معاصر آنها بود. وی طبیبی بسیار باهوش، فاضل و به علم طب، دانا و آشنا بود. ابتدای کار وی از زمان هارون شروع شد وهارون او را به ترجمه کتب طبی مأمور کرد. هنگامی که هارون عموریه و انقره را فتح کرد عده زیادی از کاتبان را در اختیار او گذارد که به استنساخ کتب بپردازند. یوحنا بسیاری از آن کتب را ترجمه کرد. خلفای عباسی به ویژه واثق علاقه زیادی به او داشتند و حکایات زیادی از مورخان درباره درمانهای عجیب و مال و ثروت فوق العاده او نقل شده که بیشتر به افسانه شبیه است. معروف است که خلفای عباسی هیچ غذایی را بدون حضور او نمی خوردند و یوحنا برای آنها در تابستان، غذا و آشامیدنی های سرد و در زمستان، غذاهای گرم و شربتهای مقوی تجویز می کرد.

قفطی در این باره می گوید: «ملوک بنی هاشم عمل به قول هیچ یک از اطباء نکردی مگر بعد از مشاورت و تصدیق وی و همواره بالای سر ایشان استاده بودی و ظروف (جوارشات) با وی حاضر و به حسب هر فصل و امزجه ایشان، آنچه مناسب دانستی قبل از طعام و بعد از طعام تعیین نمودی و در غایت جلالت زیستی».

همچنین درباره درمانهای وی درباب خون گرفتن و رگ زدن، حجامت، معاینه ادرار و نبض و سایر علامات مربوط به بیماری، چه در میان مسلمانان و چه در میان مسیحیان حکایات متعددی ذکر شده است.

او در تمام طول عمر خود، مجالس نظر برپا و در آن باب مبالغه بسیار می کرد. د رآن مجالس اهل علوم وادب جمع شده و درباره انواع علوم قدیمه بحث می کردند و احیانا به تدریس نیز می پرداخته اند.

یوحنا فردی خوش طبع بود و از این جهت، مردم به هم صحبتی و همنشینی با وی رغبت زیادی داشتند. داستانهای متعددی درباره شوخ طبعی و حاضرجوابی او در کتاب تاریخ الحکماء قفطی ذکر شده است ازجمله:

«مردی از علتی نزد او شکایت کرد که دوای آن فصد بود. لاجرم یوحنا گفت فصد باید کرد. مرد گفت عادت به فصد ندارم. یوحنا گفت گمان ندارم کسی را که از شکم مادر به عادت فصد بیرون آمده باشد و همچنانکه عادت فصد نداری، عادت مرض نیز پیش از این نداشته ای و اکنون، حادث شده و دیگر اختیار تو داری ».
«دیگر آنکه یکی از قسیسان کنیسه ای که یوحنا به آن تقرب جستی نزد وی آمد و از فساد معده شکایت نمود. یوحنا گفت جوارش خوزی مناسب است. [قسیس] گفت خورده ام اثری نبخشیده. گفت کمونی تناول کن. قسیس گفت چندین رطل از آن به کار برده ام و فایده ای نیافته ام. یوحنا گفت پس شربت قداذیقون باید خورد. گفت یک سبو از این شراب آشامیده ام و منفعتی ندیده ام. باز یوحنا گفت معجون مروسیا بخور. گفت ازین هم بسیار خورده ام. این وقت، یوحنا را خشم گرفت و گفت اکنون اگر بهبودی می طلبی برو و مسلمان شو که اسلام اصلاح معده می کند».

آثار و مؤلفات یوحنا ابن ماسویه (با توجه به کتاب عیون الانباء)

مؤلفین 44 تا 50 کتاب را به یوحنا نسبت داده اند. کتاب تشریح او، اولین کتاب از این نوع است که در عالم اسلام نوشته شده و نسخه ای از آن در حلب موجود است. یکی دیگر از تألیفات وی در زمینه حیوانات، کتاب الحیوان است که نسخه ای از آن به زبان لاتین در کتابخانه بادلیان (کتابخانه دانشگاه آکسفورد انگلستان Bodleian) دیده شده است. سایر کتب عبارتند از:

البرهان در سی باب، الکمال والتمام، الحمیات که مشجر یعنی دارای شجره است، فی الاغذیه، فی الاشربه، فی الفصد و الحجامه، فی الجذام (که به نظر می رسد کسی قبل از او در این زمینه کتابی ننوشته است)، الجواهر، الرجحان، الادویه المسهله، السموم وعلاجها، دفع مضار الاغذیه، فی دخول الحمام و منافعها و مضرتها، معرفه محنه الکحالین، دغل العین، مجسه العروق (درباره جاها و محل ضربان رگها)، الصوت و البحه (درمورد صدا و خفگی آن)، ماءالشعیر، مره السوداء، علاج النساء اللواتی لایحبلن (در علاج زنانی که باردار نمی شوند)، الجنین، النوادر الطبیه، التشریح، الابدال (که آن را برای حنین ابن اسحاق نوشته است)، الحیله البرء و ....

یوحنا در سال 243 هجری قمری (مطابق با 857 میلادی) روز پنجم جمادی الآخر در سامره در زمان خلافت متوکل عباسی وفات یافت.

فرزند دیگر ماسویه پدر، میخائیل، از اطباء معروف بغداد و در دوران خود بسیار مشهور بود و برای مأمون خدمت می کرد. او اهل مباحثه و استدلال نبود و به برخی از یافته های پزشکان پیش از خود اعتقادی نداشت. برای مثال، به سکنجبین، مربای گل در عسل و گلاب گرفته شده از آب گل نیز عقیده نداشت و آنها را برای بیماران خود تجویز نمی کرد. با این حال، مأمون به او ایمان کامل داشت و درمان او را بر جبرئیل نیز مقدم می داشت. از میخائیل، تالیف و اثری در تاریخ پزشکان نیامده است.
 

منابع:

1- نجم‌آبادی، دکتر محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام، ‌انتشارات دانشگاه تهران

2- تاج بخش، دکتر حسن؛ تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران، جلد دوم، دوران اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران

3- قفطی؛ تاریخ الحکماء، ترجمه فارسی از قرن یازدهم هجری، به کوشش بهین دارایی، انتشارات دانشگاه تهران

4- تاج بخش، دکتر حسن؛ تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران، جلد اول، ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ