تمدن خوزیه( بخش سوم )
( بخش سوم )
عقیده به زندگی پس از مرگ نیز نزد خوزی ها رواج داشته و مردگانشان اسباب و اثاث زندگی را با خودشان به گور می بردند تا وقتی در گورشان زنده شدند از انها استفاده کنند. از گور بچه ها حتی اسباب بازی نیز به دست امده است که در گور نهاده بوده اند تا وقتی زنده شد با انها بازی کند. اثاث و وسائلی از گورها یافت شده است که نشان دهنده باور خوزی ها به زندگی پس از مرگ است.
خوزی ها به مناسبت همسایگی شان با میان رودان سده های درازی همتازان(رقیبان) سرسخت دولت های سومر و اکاد و سپس اشور بودند و هر کدام برای بسط و گسترش نفوذشان جنگ های مداومی را بر ضد یکدیگر به راه می افکندند. خوزی ها بر جاده های بازرگانی شرق مسلط بودند و دولت های میان رودان در تلاش بودند که در بازرگانی شرق، به ویژه بازرگانی در دریای پارس، سهم داشته باشند. علت اصلی برخورد خوزی ها با دولت های میان رودان را بایذ در همین امر جستجو کرد.
خوزیه در حوالی 2200 پیش از مسیح مورد حمله سارگون دوم اکادی (همان شاهی که سپس به دست ایرانیان کشته شد) قرار گرفت، شوش(پایتخت خوزیه) در لشکرکشی سارگون تسخیر شد و شاهان خوزیه برای مدتی دست نشانده و باج گذار شاهان اکاد شدند. چندی بعد خوزیه باز به استقلال دست یافت و تمدن خوزی به سوی شکوه رفته سلطه اقتصادی خوزی ها در ایران گسترش گرفت تا به کرانه های شمالی دریای پارس و نواحی درونی پار و کرمان و اسپهان و ری و حتی هیرکانیه رسید.
در حوالی 2000 پ م خوزی ها در صدد گسترس قلمروشان در میان رودان برامدند و در این راه پیروزی هایی به دست اورده بخش جنوبی میان رودان را تسخیر و شهر«اور» کلده(در نزدیکی نجف و کوفه کنونی) را ویران و مردم میان رودان را باج گزار خویش کردند.
حوالی پایان سده 16 پ م دولت خوزیه با رقابت کاشی ها مواجه شد. کاشی ها درصدد دست یابی بر میان رودان بودند و در این صدد پیروز در امده بر بابل دست یافتند و نفوذ خوزی ها از ان پس به درون ایران محدود شد. داستان جمشید و نابودی او توسط «اژدهای هزار اسپی» که از «دشت های سواران نیزه گذار» بود را باید در ارتباط با گسترش نفوذ خوزی ها در این دوران در درون فلات ایان بازخوانی کرد. بعلاوه، داستان فریدون و شکست اژدهای هزار اسپی و سپس تقسیم جهان در میان سه پسر فریدون که یکی شاه مغرب شد را نیز می توان با مسامحه به همین پیروزی بزرگ کاشی ها که به تصرف میان رودان انجامید ارتباط داد.
پسر سوم فریدون که شاه مغرب زمین شد را چه بسا که بتوان همان شاه کاشی دانست که میان رودان را تسخیر کرده سلطنت کاشی ها را در میان رودان تشکیل داد. این موضوعی است که چه بسادر کاوش های دل سوزانه باستان شناسی در اینده بتوان به ان رسید زیرا همه تاریخ ایران تا پیش از دوران هخامنشی هنوز در زیر زمین مدفون است و با تلاش های گسترده و هزینه بر که توسط یک دولت ایران نگر و علاقه مند به شناختن گذشته های دیرینه قوم ایرانی انجام شود بیرون کشیده خواهد شد.
در سال 1175 پ م یکی از شاهان خوزیه به نام شوتروک ناهونته به میان رودان لشکر کشید، شکست های سختی بر کاشی ها وارد اورده بابل را از انها گرفت و پسر خودش – کوتیر ناهونته – را به نیابت خویش شاه بابل کرد. او در این لشکرکشی جهادگرانه که به قصد نابودگری دین و خدایان میانرودان انجام داده بود معابد بابل را به تاراج و ویران کرد و پیکره های مردوخ و دیگر خدایان بابلی و نماد های مقدس بابل از جمله ستون واره حمورابی را با خود به شوش برده به خدای بزرگ خوزیه تقدیم داشت تا مراتب سپاسش از خدا را ابراز دارد و ثابت کند که دین او در حال جهان گیر شدن است.
(این ستوان واره را کاوش گران فرانسوی در خوزستان یافتند و با بسیاری از اثار باستانی دیگر به پاریس بردند و اکنون در موزه لوور پاریس یکی از منابع درامد گردش گری برای دولت فرانسه است. البته اگر هم انها از زیر زمین بیرون نکشیده و نبرده بودند هنوز در زیر زمین بود و ما از ان بی خبر مانده بودیم همان گونه که از ده ها هزار اثر دیگر که هنوز در زیر زمین های ایران است بی خبر مانده ایم. ما هنوز مهمترین مراکز باستانی ایران از قبیل استخر و شوش و همدان و ری و پاسارگاد را نیز کاوش نکرده ایم تا چه رسد به مناطق ناشناخته و تپه های پراکنده در بیابان ها.) او ثروت های هنگفتی که از مردم میان رودان به عنوان باج و خراج گرفته بود را به شوش برد. امپراتوری خوزیه در زمان این پادشاه به اوج نیرومندی و شکوه خویش رسید.
جانشین او – شیلهک ان شوشیانک – در پی گیری جهاد در راه خدایش ان شوشیناک پس از ان که کرکوک را از اشوریان گرفت به شام لشکر کشید و تا رود اردن پیش رفته قلمرو خویش را تا سرزمین های شرقی اسرائیل کنونی گسترش داد. در حوالی سال 1140 پ م بابلیان به رهبری بزرگ مردی از خودشان به نام نبوخد نصر بر ضد خوزی ها جهاد کردند، خوزی ها را از بابل راندند به شوش لشکر کشیدند و خدای بزرگشان مردوخ و دیگر خدایانشان را از دست خوزی ها نجات داده به بابل برگرداندند. این نبوخذ نصر پیامبر شاه بابل بود.(نبوخذنصر اول).
چندی بعد اشوریان که در شمال میانرودان جاگیر بودند قدرت گرفتند و بر بابل دست یافتند و در غرب با خوزیه همسایه شدند. از این زمان رقابت قدرت در خوزیه و نیروی نوخاسته اشور اغاز شد. اشوریان در سده هشتم پ م به اوج قدرت رسیدند و امپراتوری بسیار پهناور تشکیل دادند که دامنه هایش تا مرزهای مصر فرعونی و گاه تا درون مرزهای مصر گسترده بود.
در حوالی سال 690 پ م شورش بابل بر ضد اشوریان اغاز شد. شاه خوزیه در رقابت قدرت با اشور از شورش مردم بابل پشتی بانی کرد و با شاهان ایرانی الی پی و پارسوماش و پاشری که همسایگان شمالی و شرقی خوزیه بودند وارد پیمان دفاعی شد و همدستانه در کنار بابلیان بر ضد اشور وارد جنگ شدند. این جنگ به پیروزی شاه اشور – سینحاریب – انجامید.
او بابل را ویران کرد و در تعقیب لشکریان شکست خورده خوزی به درون خوزیه لشکر کشید، شوش را تسخیر کرد و یک شاه دست نشانده را در شوش نشاند و دیگر مناطق خوزیه را میان چند شاهک محلی و تابع خویش تقسیم کرد.
پس از مرگ سینحاریب نبرد قدرت میان شاهکان خوزیه به راه افتاد و به دنبال چند سال اشوب و نابه سامانی یکی از انها به نام «تپ هومبان» پیروز در امد و در شوش تشکیل سلطنت داده دیگر شاهکان را مطیع خویش کرد. در این زمان اشور بانی پال شاه بسیار پر قدرت اشور بود که قلمروش تا درون مرزهای مصر ادامه داشت.