اسکندر: یک نام و دو چهره (بخش دوم)
اسکندر: یک نام و دو چهره (بخش ۲)
(از: امید عطایی فرد / بخش 2)
درخور نگرش اینکه در تاریخهای هندوستان نامی از آلکساندر مقدونی نیست. باستانشناسان هیچ گونه اثر واقعی و هیچ سکهای از این بُت برساختة غرب به دست نیاوردهاند. اینجاست که همنوا با شادروان استاد احمد حامی لشگرکشی اسکندر مقدونی به بخشهای شرقی ایران و نیز سرزمینهای چین و هند را میبایست بزرگترین دروغ تاریخ بخوانیم. اما آن اسکندری که به پایة پیامبری رسید و تا دل شرق و دوردست شمال پیش تاخت که بود؟ نظامی در «اقبالنامه» در بیان اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند، پس از اشاره به چند قول و روایت میگوید: «دو گیسو پس پشت، پیچیده داشت.» این گیسوآرایی، ویژة اشکانیان بود. همچنین به نقل از «ابومعشر» آورده است: :
چو بر جای خود کِلک صورتگرش
بر آراست آرایشی در خورش
دو نقش دگر بست پیکر نگار
یکی بر یمین و یکی بر یسار
لقب کردشان مرد هیئتشناس
دو فرخ فرشته ز روی قیاس
که در پیکری که ایزد آراستش
فرشته بود بر چپ و راستش
نگارههایی منتسب به ایزد میترا (مهر) به دست آمده که دقیقن با گزارش نظامی همخوانی دارد. و نیز سکهای اشکانی نشانگر صورت پادشاه از روبرو و دو نیمرخ در چپ و راست چهرة اوست. چنان که خواهیم دید، اسکندری که پیامآور مهر بوده کسی نیست مگر «ارشک بزرگ» سردودمان اشکانیان. در تاریخ طبری میخوانیم که «اشک» پسر «دارای بزرگ» بود و: به سبب نسب و شرف که داشت و هم به سبب فیروزی وی، دیگر ملوک الطوایف به تعظیم او پرداختند و برتری وی را بشناختند و در نامهها، نام وی را مقدم داشتند و او نیز وقتی نامه مینوشت، از نام خویش آغاز میکرد. از یک سند بسیار مهم در مییابیم که «ارشک بزرگ» سر دودمان اشکانیان نیز به نام «اسکندر» خوانده میشد. در یک اسکندرنامه (به تصحیح: ایرج افشار) آمده است که شاه اسکندر به آرامگاه سیاوش رسید: پس آنجا فرمود که فرود آمدند و لشگرگاه بزدند. و آن ترکان خود ندانستند که او از نژاد لهراسپ است. میپنداشتند که او از روم است و پسر فیلفوس است ...
اسکندر ایرانی یا ارشک بزرگ پس از گرفتار کردن خاقان ترک فرمان میدهد تا او را گردن بزنند و سپس میگوید: این کین جدم لهراسپ است که ارجاسپ او را در بلخ کشته است.
با چنین نشانههای روشنی، دست کم ایرانیان باید از فراموشی و فریبخوردگی به در آیند و بدانند جهانگشاییهای ارشک (اسکندر ایرانی) را به نام آلکساندر مقدونی که حتا یک سند از او در دست نیست، جعل کردهاند. در حالی که به نوشته «ملکوم کالج»: از بنیادگذار دودمان اشکانی یعنی اشک (یا به زبان پارتیان: ارشک) بر یک سفال شکستة پیدا شده در «نسا» که شهری بسیار کهن است، یاد شده.
«محمد جواد مشکور» مینویسد: اشکانیان نسل خود را به هخامنشیان رسانیده و «فری یاپت» پدر ارشک و تیرداد را پسر «اردشیر دوم» هخامنشی میپنداشتند. ارشک شخصیت خیالی نیست زیرا برادرش تیرداد در سکههای خود او را همچون خدایگانی نمایانده؛ در حالی که کمانی در دست دارد، وی را بر فراز اومفالوس Omphalos یا سنگ ناف مانند اساطیر آسمانی، به حال نشسته، تصویر کرده است. (نگاره شماره ۳). اشکانیان در سکههای خود، ارشک (اشک نخستین) را مقدس شمرده او را به لقب یونانی اپیفانس Epiphanies یعنی نامدار و سرفراز میخواندند و وی را مورد ستایش قرار میدادند. به همین جهت بود که نام مقدس او را بر سر اسم خود میافزودند.
(* تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان)
نه تنها تاریخ اسکندر مقدونی، بلکه تاریخ سلوکیه در ایران نیز آشفته و ناروشن است. سلوکیان آنگونه که گفتهاند در ایران حکومت نداشتهاند و اشکانیان با درنگی چند ساله و اندک، در پی هخامنشیان بر تخت ایران زمین نشستند.