شاهنشاهی کوشان
کوشانیها
همان طور که در مورد منشأ نژادی پشتونها و هزاره ها نظریه های متفاوتی وجود دارد در مورد منشأ نژادی کوشانیها، یفتلیها و غوریها نیز اظهار نظرهای متفاوتی شده است. این نظریه ها گاهی آن چنان متناقض هستند که نظریه پردازان مغرض را شرمنده میسازد. در رابطه با نژاد کوشانیها دو نظر وجود دارد: یکی آریایی و نژاد سفید و دیگری مغولی و نژاد زرد.
امپراتوری کوشانی نام امپراتوریِ همسایهٔ شرقیِ اشکانیان از سال ۶۰ تا سال ۳۷۵ میلادی توسط قوم کوشانها (باختری:کوشانو٬ پارسی میانه:کوشان) بر آسیای میانه و شمال هند فرمانروایی میکردند. قلمرو کوشانیان در سدهٔ سوم میلادی به دست ساسانیان افتاد. قوم کوشان را با تخاریان مرتبط میدانند. در این امپراتوری، دین بودایی رواج داشت و تندیسهای بودای بامیان یادگاری از آن دورهاست.
خاستگاه و نژاد
یوئهژیها اتحادیهای از اقوام کوچنشین آریایی بودند که خاستگاه آنها در دشت تاریم (در غرب چین) بود. آنها که زیر فشار جنگجویان چینی از سرزمینشان بیرون رانده شده بودند، با دیگر اقوام کوچنشین (تُخاریها و سکاها/Scythians) متحد شدند، و بهسوی جنوب به فلات ایران ریختند، با پارتهای اشکانی درگیر شدند (۱۲۴ ق. م.)، و سپس به باختر یورش آوردند، و یونانیان حاکم بر آن سرزمین را به جنوب بهسوی درۀ کابل و شرق بهسوی پاکستان و هند کنونی راندند.
در مورد نژاد یوئهژیها فرضیههای زیادی گفته شدهاست. قدیمیترین فرضیهها بر شباهت این نام با گوتها و ماساگِتها استوار بود، اما گوتها هیچ ارتباطی با اقوام باستانی باشندۀ آسیای میانه در سدۀ دوم پیش از میلاد نداشتند. ارتباط یوئهژیها با ماساگتها نیز که در سدۀ پنجم پیش از میلاد در دشتهای شرقی دریای مازندران (خزر) و دریاچه آرال میزیستند غیرمنطقی بود. برخی از خاورشناسان آنها را همان قوم آریایی تخار میدانند.
بگفتۀ استرابون، مورخ یونانی (۲۷ ق.م.-۱۴ م.)، دولت یونانی باختر با یورش چهار قوم سقوط کرد: آسیاییها (Asioi)، پاسیانیها (Pasianoi)، تُخاریها (Tocharoi)، و سکاراولیها (Sakarauloi)، که همگی از سرزمینهای ماورای سیردریا (سیحون) آمده بودند.
به احتمال قوی، یوئهژیها میبایست از نژاد سکاها (Scythians) باشند. این راه حل با درنظرداشت موقعیت آسیای میانه در سدهها سوم و دوم پیش از میلاد بیش از هر فرضیۀ دیگری معقولتر بهنظر میرسد.
یکی دانستن کوشانیان و خیانیان
طبری نوشتهاست که بهرام گور که از ۴۲۱ میلادی تا ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود، با ترکها جنگیدهاست. فردوسی هم از شکست ترکها بدست بهرام گور سخن گفتهاست و این در حالی که در زمان بهرام گور هنوز ترکان به این ناحیه نیامده بودند، بنابراین دربارهٔ کدام ترکها سخن رفته است؟ مارکوارت نظر دارد که بهرام گور در واقع با خیانیان جنگیده بود در ایران گمان میکردند یا میدانستند که بین خیانیان نو آمده و کوشانیان از قدیم معلوم یک نوع ارتباط وجود دارد. به قول طبری، بهرام گور در آن زمان یک قسمت از خاک هندوستان را که در آن نقاط ملک کوشانیان وجود داشت، میخواست به مملکت خود ملحق کند. تاریخدان ارمنی نیز به نام یگیشه وارداپت خبر میدهد که یزدگرد دوم ناگهان به کشور خیانیان تاخت که آنها را کوشانیان هم میگویند. خلاصه دو مآخذی که اصلاً هیچ ارتباطی با هم ندارند، خیانیان را با کوشانیان پیوند دادهاند و این امر ثابت میکند که جدا کردن خیانیان از کوشانیان نشاید.
در مآخذ زبان پهلوی و زرتشتی، هیتالیان با خیانیان و در مآخذ عربی، هیتالیان با ترکها و در مآخذ ارمنی، هیتالیان با کوشانیان آمیخته شدهاند و این یکی از دلایلی است که مطالعه در مورد تاریخ این منطقه را مشکل ساختهاست.
پیدایش
(کوشانیان نخستین-ح.۷۵ م.-۱۱۰ ق. م.: در حوزههای بلخ و بدخشان)
(کوشانیان بزرگ-ح.۲۲۵-۷۵ م.: تنها در حوزههای بلخ، بدخشان، کابل، جلالآباد و غزنی)
کمی بعد از مرگ گندفر، قندهار و پنجاب به دست یک سلسله از طایفهٔ یوئهچی افتاد که آنها را از نژاد ایرانی سکا میدانند. یوئهژیها یکی از پنج قبیلۀ اتحادیۀ کوجنشینان، کوشانیها بودند، که قبایل یوئهژی را متحد ساختند و امپراتوری را تاسیس کردند که در اوج قدرت از ترکمنستان تا غرب چین تا مناطق مرکزی هند وسعت داشت. استراتژی یورشگری کوشانیان و مرکزیت فرمانرواییشان در امتداد جاده ابریشم، آنها را قادر ساخت تا سومین ابرقدرت عصر باستان (بین چین و روم) شوند. بدینسان، آنها که زمانی قومی کوچنشین بودند، پس از یکجانشینی و شهرنشینی، تبدیل به یک دولتشهر (Cosmopolitan) متمول شدهبودند.
نخستین حکمران خودخوانده کوشانی هرایوس (Heraios؛ فرمانروایی: ۳۰-۱ م.) بود که در یک قدمی ریاست قبیلۀ کوشانی قرار داشت. اما بزودی قدرت بدست کوجوله کادفیز (Kujula Kadphises؛ فرمانروایی: ۸۰-۳۰ م.) افتاد و او شاهنشاه واقعی کوشان شد و قبایل متفرق و ستیزهجوی یوئهژی را زیر لوای کوشانیان در سدۀ نخست میلادی متحد ساخت.
پادشاهان کوشان کوجوله کادفیز و ویمه کادفیز جانشین او تمام قلمرو یوئهچیان و تخاریان را با بخش بزرگی از سرزمین سکاها به تصرف خویش درآوردند. کوجوله کادفیز پس از گرفتن باختر از سکاها و هندوپارتیان قلمرو فرمانروایی کوشان را به سرزمین گندهارا (در شمالشرقی افغانستان و شمال پاکستان) گستراند و شهر تاکسیلا (در شمالغرب پاکستان) را پایتخت مهم خود، و شهر بگرام (که در دوران باستان زیر کاپیسا نامیده میشد، در نزدیکی پایگاه هوایی بگرام) را بهعنوان پایتخت تابستانی خود برگزید که این شهر مرکز عمدۀ بازرگانی نیز بود.
از این دو پایتخت، و چند مرکز مسکونی و بازرگانی دیگر در شمال، کوشانیان بزودی فعالترین بازرگانان شده، و الفبای یونانی را برگزیدند و سکههای طلائی خود را ضرب کردند که در آن چهرههای شاهنشاهان کوشانی، شعارهای و نمادهای یونانی و تاثیرپذیرفته از مسکوکات رومی نقش میشد و از این سکهها برای داد و ستد از کاروانهای جاده ابریشم استفاده میشد.
در سال ۴۸ میلادی، کوجوله کادفیز از هندوکش عبور کرد و در دره کابل با هِرمایوس (Hermaeus) واپسین پادشاه یونانی آن منطقه متحد شد تا سکاها (دولت هندوسکائی) را در شمال هند شکست داده و امپراتوری را بنیان گذارد که بازماندگان کوشانی پس از او آنرا از رود گَنگ در شرق تا صحرای گُبی در شمال وسعت بخشیدند.
عاقبت بعد از سال ۱۲۵ میلادی این کشور به پادشاهی تعلق گرفت کانیشکا نام، که در ادبیات بودایی شهرتی به کمال دارد و از مبلغین و معتقدین مؤمن دیانت بودایی بشمار است. فرمانروایی کانیشکا، سومین امپراتور کوشان، که از اواخر سدۀ اول تا اوایل/اواسط سدۀ دوم میلادی بطول انجامید، از دو پایتخت اداره میشد: پوروشاپوره (شهر امروزی پیشاور)، و مجموعۀ پایتخت تابستانی در بگرام (کاپیسا)، که با قصرهای خوشگذرانی امپراتورهای روم و دودمان هان در چین رقابت میکرد.
ولایت (استان) تخار در شمال افغانستان از مناطقی میباشد که تخارها (کوشانیها) نام خود را به او دادهاند و مردم این استان از بازماندگان کوشانیها میباشند که زبانشان فارسی و خود را تاجیک مینامند.
اردشیر بابکان نخستین شاهنشاه ساسانی پس از تسخیر سگستان و ابرشهر (خراسان فعلی) و مرو و خوارزم و بلخ قدرت خود را بر نواحی شرقی نیز بسط داد و پادشاهان کوشان (درهٔ کابل و پنجاب) و توران قزدار (در جنوب کویته) و مکوران (یا مکران)، سفیرانی بحضور او فرستادند، و او را به شاهنشاهی شناختند. در زمان شاپور یکم برادر او شاهزاده پیروز به حکومت کوشان گماشته شد و لقب پادشاه بزرگ کوشان داشت.
گاهشماری
۳۰-۸۰ میلادی: کوجوله کادفیز (Kujula Kadphises)، فرمانروای کوشانی، از طریق فرارود (ماوراءالنهر)، شمال آمودریا (یونانی: Oxus)، گندهارا را فتح کرده، بر هندوپارتیان یورش میآورد، و آنها را از هند بهسوی درۀ کابل رانده، و به انقراض آنها سرعت میبخشد.
۸۰-۱۲۷ میلادی: ویما کادفیز (Vima Kadphises)، جانشین کوجوله، قلمرو کوشانیان را تا جنوب و مرکز افغانستان میگستراند.
۱۲۷-۱۴۷ میلادی: کانیشکا یکم (Kanishka I)، شاهنشاهی کوشان را با برگزیدن پایتخت در پیشاور و بگرام استحکام میبخشد، جامعۀ کاسموپولیتنی (Cosmopolitan؛ جهانشهری یا بینالمللی) شکل میگیرد، این دوران بسبب بدستآوردن ثروت کلان از راه تجارت جاده ابریشم و تبادل فرهنگی بین شرق و غرب، دوران طلایی آسیای میانه بشمار میرود. خلق آثار هنری بینظیر و تبادل فرهنگی در عهد شاهنشاهی کانیشکا (ح.۱۰۰ تا ۲۲۵ م.) به اوج خود میرسد. تشویق کوشانیان به آیینهای بوداگرایی (در شرق افغانستان در نیایشگاهها و زیارتگاههایی چون هَده) و زرتشتی (در غرب، در بین آنانی که از تبار پارسها هستند، در پایگاههایی چون سرخکوتَل) و ارجحیتدادن آنها به سبک نگارگری رئالیسم یونانی (Hellenistic) موجب ظهور دورهای برجسته و باروَر از بروز هنری میشود. بطور مثال، نخستین تندیسگریها و ترسیم شناختهشده از بودا بصورت انسان در یک سکۀ کوشانی از سدۀ اول میلادی ظهور میکند. شواهد هنردوستی و تبادل فرهنگی کوشانیان در هَده (در نزدیکی جلالآباد)، سُرخکوتَل (در ولایت بغلان در شمال افغانستان) و بگرام (شمال کابل) و دیگر پایگاههای باستانشناسی در پاکستان و هند یافت شدهاست.
۱۴۰-۲۲۵ میلادی: پارچه پارچه شدن - در عهد فرمانروایی هوویشکا (Huvishka؛ ۱۸۳-۱۴۰ م.)، حکومت کوشانیان رو به ضعف مینهد؛ ساسانیان در اواخر سلطنت واسودِوا یکم (Vasudeva I؛ ۲۲۵-۱۹۱ م.) سرزمینهای کوشانیان در افغانستان را میگیرند.
۲۴۱ میلادی: تاریخ احتمالی دستیابی ساسانیان بر بگرام. امپراتوری کوشانی که زمانی ابرقدرتی توانگر بود از میان میرود و به دولتهای خُرد و چندتکۀ کوشانیساسانیان و کوشانشاهان هندو تقسیم میشود.
ضمیمه کردن کوشان به ایران
شاپور دوم لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانیان که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند . در اینجا نیز بخت با وی یار شد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آنها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، در سال ۳۷۵ میلادی به قلمرو شاپور درآورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام دوم که هیاطله (هفتالیان) در آن حدود غلبه یافتند، یک ایالت ایران گشت. سکههای معروف به سکههای سکایی و ساسانی که از طرف نواب سلطنت قسمت شرقی دولت ایران (خراسان) ضرب شده، حاکی از اینست که تا زمان بهرام دوم این ایالت بزرگ در زیر فرمان یکی از شاهزادگان خانوادهٔ سلطنتی ملقب به کوشانشاه بودهاست.
میراث فرهنگی کوشانی
کوشانیان در عهد فرمانروایی کانیشکا بر آسیای میانه فرمان میراندند و از طریق فعالیتهای گستردۀ بازرگانی ثروتی بزرگ جمعآوری کردند و در این دوره شهرها رونق بسیار پیدا کرده و تندیسگری بودایی و بنای معابد شکوفا شد. یکجانشینی تحول بزرگی در زندگی این کوچنشینان بهوجود آورد. آنها که تجربهای در هنر و معماری نداشتند، هر هنری را که در مسیر راهشان میدیدند و با ویژگیهای آنها تناسب داشت اقتباس میکردند. این منجر به زایش یک هنر بومیِ درخشان شد که از همآمیزی مفکورههای غربیِ یونانی-باختری با مفکورههای شرقی هندی و تعبیری از ویژگی موثر پرشور و پویای آسیای میانه تاثیر میپذیرفت.
منطقۀ گندهارا قلب شاهنشاهی کوشان و زادبوم یک جامعۀ چندقومی و مدارا با گوناگونیهای مذهبی بود. موقعیت مطلوب استراتژیک (سوقالجیشی) گندهارا و دسترسی مستقیم آن به راههای تجاری زمینی جاده ابریشم و پیوند آن با بنادر در دریای عرب، این منطقه را در طول تاریخ طولانی آن آماج لشکرگشاییهای متعدد چون هخامنشیان، اسکندر مقدونی (۳۲۵/۲۴-۳۲۷/۲۶ ق.م.)، مائوریاهای هند، سلوکیان، شاهان یونانی باختری و بازماندگان هندویونانی آنان (سدههای سوم تا دوم ق.م.)، سکاها و اشکانیان (سدههای دوم تا یکم ق.م.) ساخت.
ادغام نژادها، باورها و مهارتهایی که در غرب و شرق رشد یافته بودند، فرهنگی دستچین و التقاطی پدید آورد که بطور روشن در هنرهای تصویری دورۀ کوشانی دیده میشود. درونمایههای (تِمها) برگرفته از اساطیر یونانی و رومی با نمادها و ظرافتهای بودایی درآمیخته و نخستین ترسیم بودا در شکل یک انسان و ابتداییترین نگارههای شخصیتهای مهم بودایی چون بوداسف (Bodhisattva) را در عصر کوشانیان خلق کرد.
کوشانیان صرفاً گِردآورندگان هنر نبودند، بلکه حامیان و مشوقان اصلی هنر نیز بودند. کوشانیان در سفارش دادن آثار هنری، دستور میدادند تا چهرهها و پوشاک آنان در کنار بودا و همراهان وی قرار داده شوند. این خوداستواری جدید سبکی بینظیر از هنر گندهارا را پدید آورد که در آن هنر یونانی و رومی و دورنمایههای تاثیرپذیرفته از مفکورههای هندی بدون کموکاستی توسط هزاران هنرمند مشغول خدمت آیین در حال گسترش بودایی بکار برده میشد.
در نوشتههای بودایی، از کانیشکا شاهنشاه کوشانی (حدود ۱۰۰ م.)، او که هیچکس دیگری چون او پشتیبانی نیکخواهش آیین بودایی را حمایت کرده، تجلیل شدهاست.
پایگاههای باستانشناسی مهم از دورۀ کوشانیان
سُرخکوتَل: وجود نمادهای ایرانی در فرهنگ کوشانی از همه بیشتر در ویرانههای بجایمانده از مجموعه نیایشگاه زرتشتی سُرخکوتَل، با پلکان (راهزینه) پیشرفته، واقع شمال هندوکش در نزدیکی شهر پُلِ خُمری، مرکز ولایت بغلان دیده میشود. کاوشهای سرخکوتل بین سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۶۶ همزیستی آیین خالص بومی زرتشتی، بدون هیچگونه تاثیرپذیری از بوداگرایی، را در این منطقه نشان میداد. به نظر میرسد کانیشکا از هر دو آیین بودایی و آیین ایرانی میتراییسم استقبال کرده است. قطعاتی از تندیس کانیشکا در سرخکوتل پیدا شده که از آثار نفیس باستانی موزیم ملی افغانستان در کابل بهشمار میروند.
گنجینۀ بگرام: در شصت کیلومتری شمالغرب کابل، در نزدیکی شهر امروزی چاریکار، در محل پیوندگاه غوربند و دره پنجشیر، پایتخت تابستانی شاهنشاهی کوشانیان بنا شد، در جایی بنام کاپیسا (که بعدها بگرام نام گرفت، و نباید با پایگاه هوایی بگرام امروزی اشتباه شود.)
بگرام که در یک نقطۀ گذرگاه کلیدی در امتداد جاده ابریشم بین کابل و بامیان واقع بود، زمانی توسط کوروش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی ویران شد، و بعد از مدت کوتاهی توسط جانشینش داریوش بزرگ ترمیم شد، و بعدها توسط اسکندر مقدونی از نو بنا شده و در آن دژی برپاشد و بنام اسکندریه قفقاز (Alexandria of the Caucasus) مسمی شد که این شهر را به یک پایگاه دفاعی برای یونانیان باختر تبدیل کرد. در اطراف جادۀ اصلی در بگرام، که توسط دیوار خشتی (آجری) بلند با برج و باروهایی در چهار گوشۀ آن مستحکم شده بود، و قصر تابستانی کوشانی واقع در این شهر کارگاهها و دکانهایی واقع بودند. عاجهای نفیس از هند، جعبههای لاکی (lacquer) از چین، ظروف شیشهای و بُرُنزی از مصر و روم، برجستهکاریهای گچی تزئینی و دیگر اشیاء از جاده ابریشم نمایش و داد و ستد میشدند و احتمالاً در صورتکالاها نگهداری میشدند تا از روی آنها کاپیبرداری شود. علیرغم افتادن کاپیسا (بگرام) بدست ساسانیان در حدود سال ۲۴۱ میلادی، دو انبارخانه مملو از کالاهای جاده ابریشم، که برای جلوگیری از شناسایی آنها مُهر و موم شده بودند، تا مدت قریب به هفده قرن در داخل قصر در امان مانده بودند تا اینکه در سالهای دهۀ ۱۹۳۰ میلادی توسط باستانشناسان فرانسوی کشف شدند. هر یک از این آثار نفیس "گنجینۀ بگرام" گواهی است بر رونق بازرگانی در عصر کوشانی و احتمال وجود بازارهای مشابه در امتداد جاده ابریشم در سرتاسر جهان متمدن آن دوران. این کشفیات شیفتگی ما را با دستساختهای ماهرانه و شهروندی بسیار فرهیخته و بافرهنگ در عصر کوشانیان تجدید میکند.
مجموعه معابد بودایی در هَده: هده که یک پایگاه (ساحۀ) باستانشناسی یونانی-بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در شش مایلی (ده کیلومتری) جنوب شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاههای بودایی در جهان، طی سدههای نخست تا سوم میلادی بودهاست. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخهبرداری) نوشتههای بودایی و همچنین هنر تندیسگری شمرده میشد. بیش از ۲۳٫۰۰۰ پیکرههای یونانی-بودایی ساختهشده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیسها و تندیسهایی که مردان، زنان، کودکان، دیوهای گوناگون، سالخوردگان، با حالات و پوشاک قابل تصور، از هر طبقه و مقامی، از هر گونه چهرهای از هر گوشۀ دنیا را نشان میداد - حتی چهرههای بیشتر از آنچه که برای بازآفرینی تمام یک شهر بودایی ضرورت باشد - در سلسله کاوشهای باستانشناسی در هده بین دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شد.
پیکرههای بدستآمده از هده، عناصری از فرهنگ بودایی و هِلِنی (یونانی) را در سبکی کامل و بینظیر قابل شناسایی از هِلِنی تلفیق (باهمدرآمیختن) میکنند. اگرچه بهعقیدۀ کارشناسان خود سبک متعلق به هِلِنی واپسین (متاخر) در سدههای دوم و اول پیش از میلاد است، اما پیکرههای بدستآمده از هده احتمالاً متعلق به سدۀ اول پس از میلاد و پس از آن هستند. با توجه به تاریخ کهن، کیفیت عالی، ظرافت کار، گوناگونی و کیفیت حیرتانگیز پیکرهها، هده میبایست یک "شهر کارخانهای" بوده باشد که در آن هنرمندان یونانی و کارآموزان آنها، آشنا با تمام جنبههای تندیسگری هِلِنی، زندگی و کار میکردند، بطوریکه جان بُردمَن (John Boardman) دانشمند هده را "مَهدِ تندیسگری آغازین بودایی به سبک هندویونانی" تعبیر کردهاست. ترانسفرانس (انتقال) قهرمانان یونانی به بودایی (بطور مثال از هِراکلِس (Herakles) که در بوداسفِ (Boddhisatva) بودایی الهام گرفته شدهاست) بطور روشن در هده دیده میشود.
افزون بر این، هده یکی از کهنترین نسخههای بودایی بجایمانده در دنیا را ارائه میدهد، که احتمالاً یکی از کهنترین نسخههای هندی بجایمانده، مجموعه قوانین فرقۀ سَروَستیوادا (Sarvastivadin) که مدتها گُم بوده و زمانی در تمام سرزمین گندهارا رایج بوده و در نشر آیین بودایی از هند به چین کارساز بودهاست. این نوشتههای بودایی که احتمالاً متعلق به حدود سدۀ نخست میلادی است، و در طی سالهای ۱۹۹۰ میلادی از هده غارت شده و به پاکستان قاچاق شده، بر پوست درخت توس (غان) به زبان گندهاری نوشته شدهاند. این نوشتهها در درون ظرف سفالی (که بر روی آن نوشتهای به همان زبان برنوشته شدهبود) کشف شدند و سرانجام سر از کتابخانه بریتانیا در لندن و دانشگاه واشنگتن در سیاتل آوردند. صاحب قانونی این نوشتهها هنوز مورد بحث است.
بیش از ۱۰۰۰ مجموعه پیکرهها در هده در طی سالهای دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شدند و به موزیم ملی افغانستان در کابل و موزیم گیمه در پاریس منتقل شدند. معابد و استوپههای بودایی هده بصورت موزیمی آزاد تبدیل شدهاند که امروزه در معرض خطر جدی قرار دارند. در زمان جنگ شوروی در افغانستان، شمار زیادی از پیکرههای هده به غارت رفت و بهسرعت سر از بازارهای بینالمللی آثار عتیقه درآوردند. بسیاری از این معابد هده در جریان نبردهای تانک بین سربازان شوروی و چزیکهای افغان که به این منطقه کشیده شدهبودند تخریب شدند. آنچه که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان بجایمانده بود در طی جنگهای داخلی افغانستان بین سالهای ۲۰۰۱-۱۹۹۱ میلادی تا سرحد نابودی به غارت رفتند. این پایگاه افسانهای، که زمانی تاج جواهرنشان عصر کوشانی بود، اینک به ویرانهای تبدیل شدهاست.
برگرفته از
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد