کشورداری داریوش بزرگ
داریوش بزرگ
پیش از پرداختن به «کشورداری داریوش بزرگ» خوانندگان گرامی را به این نکته مهم جلب میکنم که از مدارک و نشانهها، آن چه درباره روزگار هخامنشی در دست ماست، بیشتر نوشته ی بیگانگان است و طبیعی است که این نویسندگان در آثار و نوشتههای خود خالی از چشمداشت نماندهاند. از سوی دیگر مرز و بوم ایران، این کشور کهن سال ما آسیب و صدمه فراوان دیده است.
روزهای سهمگین فراوان، مانند تاخت و تاز اسکندر گجستک، دست یافتن تازیان به ایران و یورش مغول و تاخت و تاز اقوام دیگر به ایران گذشته است و هیچ چیز از روزگاران باستان، آن چنان که باید، بر جای نمانده است و یا این که رنگ و روی دیگر به خود گرفته است. اما خوشبختانه در نیم سده اخیر و با کوشش باستان شناسان، گاه و بیگاه در میان ویرانهها، اسناد و نشانههایی از روزگاران سرافرازی و شکوه ایران بدست میآید چنان که با خواندن سنگنگاشتههای هخامنشی بسیاری از نکتههای تاریک تاریخ ایران هخامنشی روشن شده و آنچه که تا چند ده سال پیش افسانه و باور نکردنی مینمود به صورت حقیقت درآمده است.
زایش و کودکی داریوش
در زمانی که کورش بزرگ دولت جهانی خود را پایهگذاری میکرد و هر روز بر گستره شهریاری خویش میافزود ـ در سال 550 پیش از میلاد ـ در خانه ویشتاسپ پسر آرشام، از بستگان خاندان هخامنشی، فرزندی از مادر زاده شد که او را داریوش نام نهادند. داریوش در سنگ نگاشته بیستون نسبنامه خود را این گونه مینگارد: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین پارس، شاه کشورها، پورویشتاسپ - نوه آرشام هخامنشی». داریوش شاه گوید: «پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ آرشام، پدر آرشام آریارمنا، پدر آریارمنا چپشپش، پدر چپشپش هخامنش بود».
هنوز داریوش خرد ساله بود که مادر و دایههای خود را در پارس ترک گفت و به دربار کورش رفت. در دربار شاهی با خویشان و عموزادگان خود را که از خاندان پادشاهی بودند و همچنین با نجیبزادگان و بزرگزادگان ایرانی آشنا شد و در میان آن ها دوره کودکی و جوانی را پشت سر گذاشت. از همان بزرگزادگان، کمانداری و نیزهداری بیاموخت. در انواع ورزشها داریوش بزودی از همسالان خود پیشی گرفت. به موازات آموزشهای سربازی، به جوانان فرهنگ و دانش و آموزشهای دینی نیز میآموختند. در هنگام فرا گرفتن دانش و فرهنگ و دیگر ورزشهای لازم داریوش از خود نشان داد که دارای توانایی فکری و روشنبینی شگفتی است. با همین استعداد، در همان دوران، رهبری جوانان دربار به عهده داریوش سپرده شد. داریوش در روزگار جوانی با سایر بزرگزادگان دربار کوروش بار آمد، بالید.
به کوتاهی میتوان به آن چه را که داریوش در سالهای کودکی و روزگار جوانی فرا گرفته بود، چنین اشاره کرد: توانایی، دلیری، وفا، صمیمیت، دشمنی با دروغ، دوستی و وفاداری با رهبران آینده ی ملت و نیز شرف و افتخار نژادی که او را با سایر بزرگزادگان کشور بهم پیوند داده بود.
آغاز دولتمردی و پایان آموزش و پرورش
هنگامی که کوروش بزرگ رهسپار واپسین لشکرکشی خود در برابر پاساژت ها (ماساگتها) بود، تربیت درباری داریوش نیز کم و بیش پایان یافته بود و دیگر چیزی نمانده بود تا وارد خدمت دولتی شود. در آن هنگام داریوش پا به بیست سالگی میگذاشت و به مانند سایر نجیبزادگان میبایست وارد خدمت لشکری و سیاسی شود. به این ترتیب داریوش کارهای لشکری و سیاسی خود را با تاجگذاری کمبوجیه آغاز کرد. اینک دیگر داریوش در شمار مردان درباری به شمار میرود و از لحاظ ساختمان جسمی و روحی بهترین نمونه و نماینده آزاده سوار ایرانی است. برتری داریوش در هنگام آموزش و پرورش از همگنان خود و همچنین اصل و نسب بلند او امکان پیشرفتهای زیاد در دولت کمبوجیه به او داد. وقتی کمبوجیه به مصر میرفت، داریوش نیزهدار شاه (آجودان ویژه شاه) بود. در مصر داریوش تازگیها را به دقت تمام میدید و به خاطر میسپرد. چه پیش از پادشاه، خود روشن بین و موشکاف بود.
اندیشه و نگرش نسبت به سرنوشت دولت کوروش بزرگ روز به روز بیشتر میشد، آن چه داریوش در مصر میاندیشید نمیتوانست در تکامل و پیشرفت امور دولت کمبوجیه اثر داشته باشد، زیرا جوانی و مقام داریوش به او اجازه نمیداد تا در کمبوجیه تاثیر داشته باشد.
از سویی دیگر کمبوجیه به سخنان بزرگان و رایزنان زیاد توجه نداشت. داریوش سرنوشت دولت هخامنشی را میدید که به کجا میانجامد، ولی نمیتوانست در آن دگرگونی بدهد. هنگام بازگشت کمبوجیه از مصر، داریوش نیز به سوی ایران رهسپار شد و در مرگ کمبوجیه باشنده بود. پس از مرگ کمبوجیه، در میان آزاده سواران و سپاه ایران پراکندگی و بینظمی به وجود آمد. داریوش توانست به زودی نابسامانیها را سر و سامانی دهد.
بر تخت نشستن داریوش بزرگ
با از میان بردن بردیای دروغی، تخت شاهی بار دیگر به خاندان هخامنشی برگشت. یاران داریوش او را بر تخت کوروش نشاندند. آرشام و ویشتاسپ هر دو، به سود نوه و پسر خود، داریوش، از حقوق پادشاهی چشم پوشیدند و او را شهریار خود شناختند.
پیداست که سایر بزرگان با به پادشاهی رسیدن داریوش همراه بودند، زیرا او برتری خود را پیش از این ثابت کرده بود. وانگهی کسی میبایست بر اورنگ پادشاهی تکیه زند که از خاندان شاهی باشد و داریوش بود. خودش در سنگ نگاشته بیستون میگوید: «داریوش شاه گوید: هشت تن از خاندان من پیش از این شاه بودهاند و من نهمین هستم. ما پشت در پشت شاه بودهایم».
در پاسارگاد، در پارس و بر سر آرامگاه کوروش بزرگ، تاج شهریاری ایران بزرگ را بر سر نهاد و در ردای شهریاری ایران، خود را در برابر پیکر کوروش سپندینه (مقدس) ساخت و از غذای ساده دیرین پارسیها چشید تا پیوستگی ملی را نسبت به مردم خود به گونه روشنی نشان داده باشد. به این گونه و در سال 522 پیش از میلاد داریوش شاهنشاه ایران بزرگ شد.
در همان روزگاری که داریوش بزرگ پس از برگزاری آیین تاجگذاری خود رهسپار پایتخت دولت هخامنشی ـ هگمتانه ـ میشد، در خوزستان و بابل شورشهایی بر خاسته بود و مردم بسیاری از کشورهای پیرو، با رسیدن خبر مرگ گیومات فرصت را برای به دست آوردن آزادی غنیمت شمرده و درصدد به دست آوردن آزادی و تجدید دولت پیشین خود برآمدند. در این احوال داریوش خود فرماندهی سپاه را برای خوابانیدن شورش و سرکوبی شورشیان به دست گرفت و نظم و آرامش و امنیتی ویژه به کشورهای پیرو برگردانید. سرکوبی شورشیان و برگردانیدن نظم و آرامش دوباره در کشور یک سال به درازا کشید. این کار بین سالهای 521 ـ 520 پیش از میلاد بود.
سازمان کشوری و دارایی
چنان که گذشت داریوش بزرگ پس از برگردانیدن نظم و آرامش به کشور و پس از همبستگی کامل کشور، سرزمینهای پیرو را با نگاه به جایگاه سیاسی و ملی و جغرافیایی به سی ایالت بخش کرد و از میان سرداران و بزرگان ایران، مردان کاردان و شایستهای را به شهریاری هر بخش برگماشت. اینگونه فرمانروایان را «خشتن پاون» یا شهربان میگفتند. پدر داریوش بزرگ، ویشتاسپ هخامنشی، خود یکی از آن شهربانان و شهریار سرزمین پارت (خراسان) بود. برای آنکه شهربانان از مرز اختیارات خود بیشی نجویند و به ستمکاری و آزار مردم نپردازند، با هر کدام از آن ها ماموری فرستاده میشد که در ظاهر دبیر ویژه شهربان بود، ولی در معنا کارهای او را بازرسی میکرد و رویدادهای حوزه شهریاری شهربان را به مرکز گزارش میداد. این جایگاه، حتی در ایران پس از اسلام هم بر جای بود. داریوش در سال دوبار دو تن را از پایتخت برای بازرسی به هریک از شهرها میفرستاد که این دو نفر به نام چشم و گوش شاه شناخته شده بودند.
روش پرداخت مالیات
پیش از داریوش بزرگ پرداخت مالیات در ایران روش درستی نداشت و ملتهای پیرو، هر سال پیشکشهایی به دربار شاهنشاه ایران میفرستادند ولی داریوش برای هریک از ملتها با نگاه به ثروت و گستردگی مملکت، مالیات نقدی معین کرد. او آن اندازه اهمیت نسبت به پرداخت مالیات، داده بود که پلو تارک مینویسد: «داریوش چون مقدار مالیات هر شهری را معین میکرد، در پی پرسوجو برمیآمد که آیا مردم میتوانند این مالیات معین شده را بپردازند یا خیر. چون از هر کجا پاسخ بلی میرسید، باز هم پادشاه فرمان میداد مالیات تعیین شده را نصف کنند. چون شوند (علت) را پرسیدند، پادشاه جواب داد که شهربانان هم برای مصرفهای خود چیزی از مردم خواهند گرفت و باید از مالیات گرفته شده کاسته شود تا بر مردم فشار وارد نشود».
پست و چاپار
در هر ایالتی، ساتراپها، مالیات را گردآوری میکردند و سربازان پیاده و سوار را نگهداری میکردند که تشکیلات بزرگی برای این کار لازم بود. مرکز این تشکیلات شهر شوش بود که در قلب کشور قرار داشت. از شوش به همه کشورهای پیرو فرمان داده میشد و از سرتاسر کشور پاسخ به شوش میرسید. برای این که شاهنشاه بتواند با همه ادارهها و کشورهای وابسته به آسانی پیوند داشته باشد و گزارشها را زود دریافت کند، پیکهای تندرویی درست کرده بود که یونانیها به آن آفرین گفتند. در جاهای ویژه، در همه جادههای بزرگ، ابزارهای ویژهای فراهم کرده بودند تا پیک شاهنشاهی یا چاپار بتواند بدون ایستادن به مقصد برسد. پیکها از میان بزرگان و گرامیان برگزیده میشدند، چنانکه در تاریخ آمده داریوش سوم پیش از رسیدن به پادشاهی چندی چاپار ویژه بود. در حقیقت هخامنشیها مخترع پست و چاپار بودند. این روش را نخست مصریها و بعد رومی ها از ایران گرفتند، سپس در همه خاور زمین در درازای سدهها گسترانیده شد.
ساختن راهها
برای رسیدن هر چه تندتر گزارشها به مرکز و همچنین پیوندهای بازرگانی، اداری، سیاسی و لشکری میان مراکز و دوردست، داریوش به ساختن راههای گوناگون پرداخت. یکی از آن ها راه شاهی بود که از همه کشورهای وابسته میگذشت. هرودوت مینویسد که درازای این راه 2900 کیلومتر بوده و همهگونه آسایش و راحتی در این راهها برای مسافرها بوده است و حتی مینویسد که در هر چهار فرسنگ مهمانخانهای ساخته شده بود و همه جا خوراک و اسب و لوازم آماده بوده و این راه دراز را در آن زمان کاروانها در یکصد و یازده روز و مسافران پیاده، در نود روز میپیمودند. داریوش راههای دریایی نیز ساخت. چنانکه برای پیوند دادن دریای مدیترانه به دریای سرخ فرمان به کندن آبراه سوئز داد. بر سنگنگاشته به دست آمده از این آبراهه چنین نوشته شده است: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاهشاهان، پادشاه کشورهایی که مسکن همه نژادهاست، شاه این سرزمین بزرگ، تا کشورهای دوردست، پسر ویشتاسپ هخامنشی، داریوش شاه گوید: من پارسیام، مصر را گرفتم، امر کردم این کانال را بکنند، این کانال کنده شد چنانکه فرمان دادم، کشتیها روانه شدند، چنانکه اراده من بود».
دادگستری
داریوش بر همه دادرسان کشور خویش سمت ریاست داشت و حکمهای پایانی از سوی شخص شاهنشاه صادر میشد. مجازات نسبت به گناه مجرم تغییر میکرد و شاهنشاه هخامنشی در برابر هیچ گناه و مجازاتی برای بار نخست حکم اعدام را صادر نمیکرد.
هنگامی که یکی از گناهکاران که سمت دولتی داشت در دادگاهی محکوم به اعدام شده بود، ولی شاهنشاه حکم پایانی را لغو کرد و فرمان داد از کشتن او صرفنظر شود و گفت این شخص پیش از این خدماتی هم انجام داده است. شاهنشاه ایران از گرفتن رشوه (پارک)، سخت بیزار بود، چنان که کمبوجیه نیز از این کار بسیار بیزار بود.
در مورد دادگستری داریوش چنین گوید: «نه من و نه دودمانم دروغگو و بیانصاف و بدقول نبودیم. من برابر با داد و عدالت رفتار کردم، نه ناتوان و نه توانا را نیاوردم، نیکوکار را نیک نواختم و بدکار را سخت پادافره (کیفر) دادم». داریوش نخستین شاهنشاهی است که یک قانون کامل مدنی گردآورد و برای ملتهای وابسته به تناسب احوال و اوضاع کشورشان وضع کرد. باورهای دینی کشورهای پیرو را با دیده احترام مینگریست، چنانکه داستان رفتن او به نیایشگاههای مصریها و جایزهای که برای یافتن «گاو آپیس» تعیین نمود در تاریخ مشهور است.
سازمان لشکری
در روزگار داریوش بزرگ سازمان لشکری نیز به گونهای بهتر و آبرومند درآمد و به آن نظم و ترتیب درست داده شد. دستههای سپاهی از ده هزار سرباز ماهر و اصیل ایرانی درست کرد که از شمار آن ها هیچ گاه کاسته نمیشد و آنان را سپاه جاویدان میگفتند. این سپاه همیشه آماده به خدمت بود و افراد آن همگی جنگ آزموده و دلیر و در تیراندازی و سواری سرآمد دیگران بودند. همچنین در پایتخت هر یک از کشورهای وابسته پادگانهایی برای نگهبانی امنیت گذاشته بود.
بازرگانی و کشاورزی
با ساختن راهها، در زمان شاهنشاهی داریوش بزرگ، بازرگانی نیز دگرگونی چشمگیری پیدا کرد. هر شهربان و یا ساتراپی که هر شهر را آبادتر نگهداری مینمود، داریوش بر گستردگی شهریاری او میافزود. برعکس اگر مشاهده میکرد که استانی کمجمعیت و بیحاصل است، روشن بود که از ستم کاری و سهلانگاری شهربان پدید آمده است و روشن است که آن شهربان را به سختی مجازات میکرد. یکی از کارهای شاهان ایران که در تجارت بسیار تأثیر داشت، رواج سکه است. پیش از داریوش بزرگ در ایران باستان دادوستد با جنس انجام میشد، حتی دستمزد پزشکان نیز با جنس پرداخت میشد. داریوش برای آن که کار دادوستد را آسانتر کرده باشد به اهمیت سکه پیبرده و فرمان داد از طلا و نقره سکههایی ساختند و پول را در کشورهای وابسته گسترش داد. تنها پیش از داریوش بزرگ لیدیها بودند که به اهمیت سکه آگاه بودند و در سده هفتم پیش از میلاد سکه زده بودند، ولی سکه آن ها در همه کشورها گسترده نبود.
رفتار داریوش نسبت به پیروان دینهای دیگر
رفتار کوروش بزرگ نسبت به قوم یهود در تاریخ مشهور است. کورش بزرگ در سال چیرگی بر بابل (539 پیش از میلاد) فرمانی داده بود که یهودیان به بیتالمقدس برگردند و نیایشگاههای خود را از نو بسازند. به این ترتیب کاروان های تبعیدشدگان به کشور خود برگشته و زیر فرمان ساتراپ ماورای فرات، کشور یهود کمکم زنده شد. در سال 522 پیش از میلاد، در ابتدای شهریاری داریوش بزرگ، نیایشگاه یهودیها هنوز ساخته نشده بود. داریوش بزرگ فرمانی را که برای ساختمان کورش بزرگ داده بود، دوباره داد و در سال 515 پیش از میلاد، یهودی ها رسماً معبد خود را بازگشایی کردند.
نه تنها داریوش با قوم یهود چنین کرد، بلکه در مصر نیز برای یافتن «گاو آپیس» جایزه معلوم کرده بود و نیز از معابد مصریان دیدن کرد و به خدایان آن ها احترام کرد، نه تنها داریوش خود به باورها و آیین کشورهای وابسته با دیده احترام مینگریست، بلکه سرداران و ساتراپهای او نیز موظف بودند که باورهای کشورها را مقدس و محترم بدارند. حتی این سیاست درست را پس از بیست سده امپراتوری انگلیس در هندوستان به مورد اجرا گذاشت و فایده زیاد از آن به دست آورد.
دانش و فرهنگ
گرچه از ادبیات و دانشهای روزگار داریوش بزرگ نشانه گویایی نمانده است، ولی به همین انداره سنگنگاشتهها که در دست است میرساند داریوش به فرهنگ و دانش و هنر توجهی ویژه داشته. چنان که بر روی مجسمه یکی از حکمرانان دستنشانده داریوش بزرگ این طور خواننده میشود: «پادشاه مصر و دیگر کشورها داریوش بزرگ، به من امر کرد که به مصر روم، مقصود این بود که معابد مصر که ویران شده بود بسازم... به مؤسسات کتاب بدهم... و جوانان را برای آموزش و پرورش به اشخاص کار آزموده سپردند و برای آنان چیزهای مفید و آلات و ادوات برابر با کتاب های ایشان فراهم ساختند».
در زمان داریوش دانشمندان یونانی در خدمت شاهنشاهی ایران در شوش به سر میبردند. یکی از این دانشمندان «سیکیلاکس» (SkyLax) جغرافیدان نامی بوده که در تاریخ 519 پیش از میلاد، داریوش او را مامور کرد تا جریان سفلای رود سند را با کشتی بپیماید.
بودن پزشکان خارجی چه در زمان داریوش بزرگ و چه پس از او در دربار پادشاهان هخامنشی، در تاریخ آمده است.
نخستین و بنامترین آن ها جراح ماهری از مردم «کروتون» است که «دموسدس» نام دارد و به دربار داریوش دعوت شد. در آن هنگام پزشکان رسمی داریوش مصری بودند و چون روزی یکی از استخوانهای شاهنشاه ایران در رفتگی پیدا کرد و پزشکان مصری از درمان ناتوان ماندند، مورد خشم قرار گرفتند. در این هنگام «دموسدس» که در درباره بود به آسانی پادشاه را درمان کرد. از آن پس داریوش آنی او را از خود جدا نکرد. هر چند او اندیشهای به جز بازگشت به میهن خود نداشت. این آگاهیها را پزشک دیگر یونانی «کتزیاس» (Ctesias) که در دربار هخامنشی پزشکی میکرد در کتابی که او درباره ایران نوشته برای ما به یادگار گذارده است.
پایان کار
داریوش بزرگ در آغاز رهسپاری به یونان، جانشین خود را برگزید. خشایارشاه پسر بزرگ او که بزرگترین فرزند ملکه آتوسا، دختر کوروش بود به جانشین پدر میشد. در آستانه نبرد بزرگ با یونان و در هنگامی که آماده لشکرکشی دوباره به مصر بود، در پاییز 486 پیش از میلاد، ناگهان، شاهنشاه بزرگ درگذشت. داریوش پس از هفتاد و چهار سال زندگی و سی و شش سال شهریاری (486 ـ 522 پیش از میلاد) چشم از جهان پوشید. آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم و در چهار کیلومتری تختجمشید است.
نویسنده: شادروان دکتر فرهاد آبادانی، از زرتشتیان نامدار و استاد زبان های باستانی دانشگاه اصفهان