روابط سلسله صفویه یا دولت عثمانی
روابط سلسله صفویه یا دولت عثمانی
با تأسیس سلسله صفوی در سال907 قمری، عثمانیها آن را به عنوان رقیبی تلقی کردند که موجودیت آنان را تهدید میکرد و بیش از دو سده حاکمیت صفویه، بین آنها کشمکش دامنه داری ایجاد کرد که پی آمدهای ناگواری را برای دنیای اسلام به بار آورد.
امپراتوری عثمانی، دشمن مشترک و خطرناک ایران و اروپا محسوب میشد و هم دردی بین آنان، عاملی برای پیدایش این اندیشه گردید که هم گرایی میان ایران و اروپا و جنگهای شدید و فرساینده هم زمان و مشترک با عثمانی، سبب شکست آن خواهد گردید. از طرف دیگر، ازبکان همسایه شمال شرق ایران همیشه منتظر بهره برداری از هر گونه فرصت بودند. آنان همین که صفویان را گرفتار جنگ یا در موقعیت ضعف میدیدند، به آنها می تاختند. بابریان نیز در انتظار فرصت بودند.
در این مقاله، به طور اختصار مداخلات دولتهای بیگانه و شورشهایی که زمینه ساز تنش بین صفویه و عثمانی گردید، بررسی خواهد شد. نتیجه این مقاله، از اهداف بیگانگان پرده برداشته، از فرقههای مختلف اسلامی و دولتهای آنان میخواهد که در جهت وحدت و انسجام اسلامی گام بردارند و اقدامات و برنامههای سنجیدهای را در نظر گیرند.
مقدمه
از آغاز تأسیس سلسله صفویه، شاهان صفوی با قدرت بزرگ و هولناک عثمانیان از طرف غرب مواجه بودند. آنها از جانب غرب مانند سیل بنیان کنی، موجودیت صفویان را تهدید میکردند. در این میان، ازبکان و نیز تا حدودی بابریان، از گرفتاری صفویان با عثمانیها استفاده کرده، از طرف شمال شرق و شرق، صفویان را زیر فشار گذاشتند و با حملات پیاپی خودشان، آرامش قلمرو ایران را برهم زدند. اروپاییان نیز که خود را سخت در معرض خطر امپراتوری عثمانی یافتند، تلاش کردند ایرانیان را به مقابله با آنها برانگیزند تا این که به گفته خودشان، از ورطه هلاکت رهایی یابند. از این رو، در این مقاله درباره پی آمد های ناشی از تنش میان ایران و عثمانی بحث خواهد شد که در آن دولت های اروپایی و در رأس آنان پاپ، درصدد بودند که با درگیرکردن دولت صفوی با امپراتوری عثمانی، دو ملت مسلمان را به جان هم انداخته، از این راه، از تهاجمات عثمانیها به سرزمین هایشان جلوگیری کنند. هم چنین به نقش ازبکان و بابریان اشاره خواهد شد که در فصول سخت و نامتناسب در تمام دوره صفویه، دردسرهایی برای شاهان صفوی ایجاد کردند.
پی آمدهای سیاسی
نخستین نتیجه تشکیل دولت صفویه، اعلام مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی بود که علی رغم ایجاد شکاف در صفوف مسلمانان، مانع دست یابی عثمانیها بر این کشور شد. از سوی دیگر کشور های بیگانه، هرکدام به سبب منافع خودشان مداخلاتی را در امور آنان کردند. در داخل هر یک از کشورهای صفوی و عثمانی نیز افرادی بودند که برای رسیدن به منصب و مقام، با یک-دیگر به رقابت پرداختند.
1. مداخلات دولت های بیگانه
امپراتوری عثمانی در زمان صفویان و پیش از آن، قدرت های اروپایی را به وحشت انداخته و بارها تا مرکز اروپا پیش رفته و حتی توانسته بود وین، پایتخت امپراتوری هابسبورگ را در محاصره قرار دهد. اروپاییان به سبب ترس از خودشان، با صفویان هم کاری کردند. در مقابل ازبکان به نفع عثمانی، با صفویان وارد جنگ شدند. بابریان نیز به جهت دشمنی با ازبکان گاهی با صفویان بودند، گاهی برضد آنان. در ادامه، به هریک از آنان اشاره خواهد شد.
1.1. دخالت اروپاییان
اروپاییان از دشمنی ایران و عثمانی، سود فراوان بردند؛ به گفته خودشان، اگر نبردهای صفویان و امپراتوری عثمانی توجه سپاهیان عثمانی را به جنگ ایران جلب نمیکرد، کشورهای اروپایی از تهاجمات سپاهیان عثمانی جان سالم به در نمیبردند، خصوصاً در زمان سلطان سلیم اول و پسرش سلطان سلیمان که اولی مصر و شهرهای بیت المقدس را فتح کرد و خود را خلیفه نامید و دومی تا نزدیک وین پیش رفت. بوسبیک سفیر اتریش در این باره اظهار داشت:
میان ما و نابودی، فقط ایرانیان قرار دارند. اگر این نبرد نبود، ترکان در کوتاه ترین مدت بر ما چیره میشدند.
آنها به گفته خودشان، از این فرصت استفاده کردند و مأموریت های بی شمار سیاسی را با هدف تحریک ایرانیان برضد امپراتوری عثمانی و نجات خود به واسطه ایران انجام دادند. ادوارد براون در این باره میگوید:
هدف از مأموریت های اروپاییان، تقریباً در همه موارد، جلب هم کاری مملکت ایران به جنگ با دولت قدرت مند ترکان عثمانی بود.
سفرنامه ونیزیان در ایران، آغاز مأموریت های اروپاییان به ایران را با قصد تحریک امیران آق قویونلو برضد عثمانیها از سال 875 قمری ذکر کردهاند که از دربار ونیز، سفیرانی به ایران آمدند. کاترینوزنوی نخستین سفیر ونیزی بود که در سال یادشده به دربار اوزون حسن آمد تا او را به جنگ با ترکان عثمانی برانگیزد. پیش از آمدن وی، کالویوحنا امپراتور ترابوزان، یکی از دخترانش به نام دسپینا خاتون را به عقد ازدواج اوزون حسن درآورد (مشروط بر این که برکیش نصارا باقی بماند)؛ چون امپراتور ترابوزان از قدرت سلطان عثمانی مراد دوم، هراسان بود و با این کارش می خواست با یاری اوزون حسن خود را برای روز مبادا نیرومند کند.
باربارو گزارش گر ونیزی که خود مأمور رساندن وسایل جنگی دربار ونیز به دست اوزونحسن در ایران بود، مینویسد:
ما در تاریخ دوازده فوریه 1473 (877 ق) با دو کشتی جنگی سبک، از ونیز به راه افتادیم. پس از ما دو کشتی بزرگ جنگی دیگر حرکت کرد که پر از سلاح ها و مردان جنگ بود و هدایایی نیز از طرف ملکه، برای اوزون حسن در آنها بود. من فرمان داشتم که به قرامان(واقع در آناطولی جنوبی) یا به سواحل آن دیار بروم که قرار بود اوزون حسن نیز بدانجا بیاید یا نمایندگانی از طرف خود بفرستد تا بتوانم این اشیاء را بدو تحویل بدهم.
والتر هینتس درکتاب تشکیل دولت ملی در ایران مینویسد:
آن اشیاء عبارت بود از شانزده توپ بزرگ، دویست گلوله کمان از مفرغ و آهن، یک هزار تفنگ، سه هزار سمبه آهنی برای گلولهها، باروت و سایر وسایل از این قبیل. علاوه بر اینها، یک فوج تفنگ دار و توپ چی تحت فرمانده کل و یک سرهنگ به نام سودا توماسودا ایمولا.
باربارو هنگامی که به قبرس رسید، درباره تعداد کشتی هایی که بر ضد امپراتور عثمانی در حرکت بود، مینویسد:
به هنگام ورود به قبرس، در آوریل 1473(877 ق) اطلاع حاصل کردیم که آن مرد ترک (سلطان محمد دوم) همه شهرهای قرامان را چه در داخل چه در ساحل، گرفته است. بدین دلیل، مجبور شدیم مدتی در فاماغوسته بمانیم. در آب های آن نواحی در آن زمان حداقل 99 کشتی علیه عثمانیها در حرکت بود که عبارت باشد از شصت کشتی ونیزی، شانزده کشتی ناپلی، 22 کشتی متعلق به پیشوای رودس، شانزده کشتی پاپ و پنج کشتی سلطان قبرس.
در زمان شاه اسماعیل اول (921ق)، الفونس و البوکرک، فرمانده ناوگان پرتغال، با شاه اسماعیل معاهده ای بست و در آن مقرر شد که نیروی او با ایران برضد عثمانیها متحد شوند و با ترکان عثمانی بجنگند. از دیگر پادشاهان اروپایی که اتحاد بر ضد پادشاهان عثمانی را پیشنهاد دادند، پادشاه اسپانیا چارلز اول و لودویک دوم پادشاه مجارستان (922-923ق) و پادشاه سوئیس (سوزیتانی) بودند. لودویک دوم پس از استقرار بر تخت سلطنت، راهبی به نام پطروس را دربار شاه اسماعیل فرستاد تا اتحادی بین ایران و عثمانی به وجود آورد. وی در دربار ایران، به گرمی مورد استقبال قرار گرفت. پس از آن که قرار شد فرستاده پادشاه مجارستان با جواب نامه لودویک به اروپا بازگردد، شاه اسماعیل نامه دیگری نیز به او داد تا به شارلکن، امپراتور آلمان برساند. اصل این نامه به زبان لاتینی است که در شوال 924 قمری نوشته شد. شاه ایران خطاب به شارلکن، کشورهای اروپایی را به اتحاد دعوت کرده بود و از این که آنها به جای پیوستن به یک دیگر برای نابودی عثمانیها در میان خودشان پرداخته بودند، ابراز شگفتی کرد. شاه اسماعیل در آن نامه، از کشورهای اروپایی خواست که آنها از آن طرف و خودش از طرف ایران به طرف دشمن مشترکشان عثمانیها هجوم ببرند. کارل پنجم در پاسخ به نامه شاه اسماعیل اول، نوشت که هرچه زودتر این کار عملی شود و تصریح کرد:
ما به کلی حاضریم که با لشکر خود و قشون متفقین آن حشمت پناه، بنای جنگ را با دشمنی که واقعاً بیشرم و بیحیاست بگذاریم...
در زمان شاه تهماسب، هنگام تهاجم سلطان سلیمان (954- 955ق) فرزند سلطان سلیم، پرتغالی ها توپ و تفنگ برای شاه تهماسب تهیه کردند.
روسیه نیز به سهم خود، در ایجاد تنش بین ایران و عثمانی ساکت ننشست. ایوان مخوف روسی، پس از دیدار جنکینسون از دربار شاه تهماسب، برای این که از رقبایش عقب نماند، به بررسی اقدام نظامی با شاه ایران برضد عثمانیها پرداخت. در همین زمینه دولمت کارپیویچ را درسال ۹۷۶- ۹۷۷ قمری روانه ایران کرد. وی سی توپ در اندازههای متفاوت و چهار هزار تفنگ برای شاه، و نیز پانصد نفر تیرانداز ماهر، برای تعلیم نیروهای قزلباش با خود آورده بود تا به سربازان قزلباش تعلیم و تمرین تیراندازی بدهد. در ضمن تزار، قول داده بود که اگر آن تجهیزات و تفنگ داران مورد پذیرش شاه واقع بشود، هرنوع سلاح گرمی را که بتواند از آلمان بگیرد، به شاه میفروشد. شاه هم رضایت مندی خویش را اعلام کرد و حاضر شد تا آن جا که در توان دارد، به مساعدت وی بشتابد.
انگلیسی ها تحت پوشش شرکت تجاری مسکو، در ایران به کار تجارت مشغول بودند که در ضمن آن، مقاصد سیاسی شان را نیز دنبال میکردند. آنها در سال 968قمری موفق شدند اجازه تأسیس شرکتی به نام شرکت تجاری مسکو را از ایوان مخوف چهارم، معروف به مخوف تزار مسکوی بگیرند. و در سال 976قمری در رأس یک هیأت انگلیسی با سرپرستی آرترادوازد و ریچارد ویلز، به ایران آمدند. آنها توانستند نظرشاه تهماسب را به خود جلب کنند و شاه طی دستوری، شرکت تجاری مسکو را از پرداخت حقوق گمرکی و راه داری معاف داشت و به آنان اجازه داد تا در سراسر ایران، با آزادی کامل مسافرت کنند و به تجارت بپردازند. بعضی از شرایطی که اساس قرارداد ایران و انگلیس بود، عبارتند از:
1. تاجران انگلیسی، آزادی کامل دارند به هرجایی از ایران مسافرت کنند.
2. چنان چه تصادفاً یکی از کشتی های انگلیسی غرق شود، مردم ایران جان و مال غرق شدگان را نجات خواهند داد.
3. چنان چه یکی از تاجران انگلیسی در نقطه ای از ایران بمیرد، حکام ایران موظفند که اموال او را حفظ کرده، به بازرگانان دیگر که آن را مطالبه کنند، واگذار نمایند.
4. بازرگانان انگلیسی در انتخاب چهارپاداران خود، مختارند و هیچ کسی نباید مانع آنان شود. چهارپاداران مسئول حفظ کالای تجاری، شتران و اسبان خواهند بود که به ایشان سپرده میشود.
5. باربران حق ندارند بیش از آن چه با ایشان توافق شده، دیناری مطالبه کنند.
6. هرگاه بازرگانی مایل باشد در محلی اقامت کند، میتواند کالای خود را نگه دارد و خدمت کاران خود را جواب کند.
7. بازرگانان انگلیسی میتوانند برای خود خآنهای در ایران بسازند یا بخرند و کسی نباید مانع آنان شود.
این شرایط، آزادی کامل به تاجران انگلیسی داد و آنها هرجا خواستند، بر اساس منافع خود عمل کردند.
سفیر اتریش در سال 1010قمری، برای تحقق طرح اتحاد سه جانبه بین روسیه، اتریش و ایران، عازم روسیه و از آن جا روانه ایران گردید. بوریس گودونف تزار روسیه، نامه ای به دست آتین کاکاش، سفیر اتریش داد تا آن را به شاه عباس برساند. شاه عباس پس از تسخیر ایروان، پاسخ آن را برای تزار فرستاد. دو نفر به نام های مهدی قلیبیگ انوک اغلی و زینلبیگ بیگدلی شاملو حامل نامه، بوریس گودونف را از فتوحات شاه ایران آگاه کردند. بوریس حدود پنج هزار سپاه و چند عراده توپ برای کمک به شاه-عباس ارسال کرد تا قلعه دربند را که در تصرف عثمانیها بود، محاصره کنند. روسیه به مهدی قلی خان سفارش کرد تا تمام اراضی اشغال شده خود را پس نگرفته، از جنگ با دولت عثمانی دست برندارد.
رفت و آمد های اروپاییان در دوره پادشاهان صفوی به ویژه در زمان شاه عباس (996- 1038 ق)، به اوج خود رسید، چون شاه عباس پس از برقراری ایجاد نظم و امنیت در داخل کشور، به فکر افتاد که دست اجانب را از کشور خویش کوتاه کند. وی برای موفقیت در این کار، به مطالعه ارتش عثمانی پرداخت و متوجه شد که قدرت عثمانیها، فقط به سبب تعداد زیاد افراد ارتش نیست، بلکه نوع اسلحه و تجهیزات جنگی و نظم و ترتیت، دخالت تام در آن دارد. لذا به فکراصلاح ارتش برآمد و ارتش جدید به وجود آورد که مناسب با اوضاع و احوال زمان باشد. برای ارتش جدید، سلاحی جدید لازم بود که بتواند در برابر حملات پی درپی عثمانیها، مقابله بکند و این کار میطلبید که از کشور های اروپایی، استمداد بطلبد که با ورود برادران شرلی به دربار شاه عباس اول در قزوین، آرزوی وی محقق شد.
برادران شرلی در رأس یک هیأت 26نفره وارد ایران شدند شاه عباس از ورود این هیأت بسیار خرسند شد و از آنها استقبال گرم به عمل آورد. او سرآنتوان و برادرش را درآغوش گرفته، چندین بار بوسید. سپس دست سرآنتوان را گرفته، خطاب به او قسم یاد کرد که؛ « از این به بعد، به منزله برادرخوانده من هستید.« برادران شرلی از این موفقیت استفاده نموده، مقاصد خویش را علنی کردند و این دو پیشنهاد را به او ارائه کردند :
نخست برقراری ارتباط با دولت های اروپایی و جلب اتحاد و دوستی آنها برضد امپراتوری عثمانی؛ دوم اصلاح ارتش صفوی و آموزش آنها و تهیه اسلحه آتشی که تا آن زمان دولت ایران فاقد آن بود. برادران شرلی در پیشنهاد اول گفتند که: نزد جمیع پادشاهان عیسوی سفیری بفرستد. آنها گفتند که ملکه انگلیس، از این قضیه مشعوف خواهد شد که با آنها، عقد موافقت و اتحاد ببندد او اظهار کرد: « من خودم این سفارت را به عهده خواهم گرفت.» و به شاه ایران گفت: « در صورتی که اعلاحضرت از این طرف با عثمانیها بجنگد، من هم کاری خواهم کرد که پادشاهان عیسوی، از طرف دیگر با آنها بجنگند تا سلطنت عثمانی منقرض شود.» پادشاه از این مطلب، بی نهایت خوش حال شد و از او تشکر کرد.
شاه عباس بدون فوت وقت، پیشنهاد برادران شرلی را پذیرفت. در همین زمینه در سال 1007قمری، سرآنتونی شرلی و حسین علیبیگ بیات در رأس هیأتی چهل نفره به همراهی 32 بار شتر و قاطر، ره سپار دربار های اروپایی شدند. شاه عباس به این سفارت اهمیت زیاد داد، به طوری که سفیر سلطان محمد سوم را که در آن زمان برای مذاکره صلح به ایران آمده و مدت ها منتظر آن بود، جواب رد داد. در سفرنامه برادران شرلی آمده که پس از پیشنهاد آنتوان، شاه ایران فوراً سفیر عثمانی را پس فرستاده و به او گفت:
به پادشاه خود بگویید: من آرام نخواهم گرفت تا این که شما شخصاً در میدان جنگ مقابل من حاضر شوید.
دولت های اروپایی که پادشاهی مصمم و مقتدر مانند شاه عباس را در ایران دیدند و از همه جهات او را واجد شرایط برای مقابله با امپراتوری عثمانی تشخیص دادند، بی درنگ در جلب اتحاد و دوستی بر یک دیگر پیشیگرفتند و با فرستادن سفیران و نمایندگان نزد شاه، وی را در جنگ با عثمانی ها تشویق نمودند. در این میان، پاپ رهبر و پیشوای مذهب کاتولیک، بیش از همه احساس خطر کرد؛ زیرا دین مسیح را درمعرض خطر می دید که در زیر ضربات تهاجم عثمانی قرار داشت و درصدد آن بود که با درگیر کردن دولت صفوی با امپراتور عثمانی، دو ملت مسلمان را به جان هم انداخته، از این طریق از تهاجمات عثمانیها به سرزمینشان جلوگیری کنند لذا پاپ قبل از هر کس، نمایندگانی را برای بستن قراردادها به ایران فرستاد.
یکی از نمایندگان پاپ، ضمن برشمردن نقاط قوت پادشاه ایران و ضعیف جلوه دادن قدرت عثمانی، شاه عباس را تحریک و تشویق کرد که به کشور عثمانی حمله کند و خود وعده مساعدت داد که اگر شاه ایران اراده کند، پاپ و همه دولت های اروپایی، از کمکش دریغ نخواهند کرد. یکی از نمایندگان پاپ خطاب به شاه عباس گفت:
شاهنشاه بزرگ و توانای ایران! سراسر جهان از تعدیات و اجحافاتی که پدران بزرگ وار شما از طرف پادشاهان عثمانی گرفتار شده، آگاهند. هنوز ایالات و ولایاتی که از آنان به زور گرفتهاند، در دست دارند. در این هنگام که دربار عثمانی گرفتار هرج ومرج و آشوب و کشور ایران در اوج ترقی و تعالی سیر میکند و با وسایل ممکنه که قدرت آسمانی در اختیار شما گذاشته است، لازم و ضروری است که جبران مافات را بکنید. اگر شاهنشاه ایران به ملت خود نظری بنمایند، مشاهده خواهند کرد که مردمی جنگ جو و سلحشور و با قدرت اراده، حاضر به فداکاری بوده، از هیچ خطری روی گردان نیستند. به علاوه، تعداد نفرات ارتشی ایران برای مقابله با هر قدرت ارتشی، کافی است؛ چنان که بیش از شش هفته نیست که به امر شاهنشاه، صدهزار مرد جنگی به خانههای خود بازگشتهاند. اگر اراده همایونی تعلق بگیرد، در اندک مدتی تمام پادشاهان مسیحی که برای دفاع آماده اند، دست اتحاد به سوی شما دراز خواهند کرد. اعلاحضرت مطمئن باشند که پاپ مقدس رهبر دنیای مسیحیت، عموم پادشاهان مسیحی را به جنگ عثمانی و یاری شما تحریض و ترغیب خواهد کرد. هم چنین امپراتوری اتریش که سال های متمادی است با عثمانیها دست و پنجه نرم می کند، با پادشاه لهستان و امرای مسکو و ساوا و توسکا و پادشاه اسپانیا و فرانسه، با تمام نیرو دست به دست یک دیگر خواهند داد، جاناً و مالاً آماده کارزار خواهند شد.
در این گفت وگو، نماینده پاپ مقاصدش را آشکار کرده، پیشنهادهای خود را به این شرح برای شاه عباس مطرح کرد:
1. نماینده پاپ با این گفته که دربار عثمانی دچار هرج ومرج شده و صفویان در اوج قدرت قرار دارند، شاه عباس را تحریض و تشویق کرد که انتقام گذشته را از عثمانیها بگیرد.
2. به پادشاه ایران یادآوری کرد که مردم ایران جنگ جو، سلحشور و با قدرت اراده هتند و به هرگونه فداکاری حاضر بوده، و از هیچ خطری روی گردان نیستند. و نیز افزود که ارتش ایران از نظر قدرت و تعداد، بر ارتش عثمانی برتر است. در نتیجه، توان مقابله با ارتش عثمانی را دارد.
3. پاپ (پل پنجم) آمادگی خود را برای جنگ با امپراتوری عثمانی اعلام داشت و گفت که وی حاضر است تمام نیروهای خود را در این راه به کار گرفته و برای انجام این هدف قول داد که سپاه مجهزی را آماده کرده در اختیار شاه ایران قرار دهد.
4. پاپ متعهد شد که پادشاهان مسیحی را وادار سازد، هنگامیکه پادشاه ایران از جانب خشکی حملات خود را به خاک عثمانی شروع کرد، آنها از طرف دریا با عثمانیها بجنگند.
5. پاپ تعهد داد که افراد کارآمد، جنگ دیده و مهندسین خبره نظامی را برای یاری رساندن به ارتش ایران گسیل دارد.
6. رهبر و پیشوای مذهب کاتولیک یادآوری کرد که به نماینده اش در اصفهان، سفارش کرده است که احتیاجات مادی و معنوی پادشاه ایران را گزارش داده تا اقدام فوری درباره آنها به عمل آید.
7. نهایتاً برای تقویت و حفظ پادشاه ایران، خاطرنشان کرد که علاوه بر امپراتور اتریش، پادشاه پلویی و سایر فرمان-روایان ایتالیا، اسپانیا و فرانسه را در داخل جرگه اتحاد با آن داخل کند.
پاپ توانست توجه شاه عباس را به خود جلب کرده، در این راه توفیقاتی نیز به دست آورد. از آن جمله به فعالیت سه روحانی از فرقه آگوستینین «ازگواه» می توان اشاره کرد. آنها در سال 1010-1011 قمری وارد ایران شدند و در اصفهان، صومعه ای دایر کردند و کلیسایی ساختند. حتی شاه بخشی از هزینه تزیین کلیسا را پذیرفت.
پاپ کلمنت هشتم سه نفر کشیش، به نام های، پول سیمون، یان تاده، و پ.ونسا را با نامه ای دوستانه نزد شاه عباس فرستاد. در آن نامه پس از عرض سلام و ستایش از شاه عباس، سه نفر مزبور را از مقربان و معتمدان درگاه خود دانسته، نوشت که فرستادههای ما مأموریت دارند ضمن رساندن نامهها و مسرت قلبی، مطالب دیگری به عرض شاهنشاهی ایران برسانند در این نامه، مطاب دیگر توضیح داده نشد. شاید منظور از مطالب دیگر، وعده کمک به شاه ایران باشد تا در مقابل دشمن مشترکشان بجنگند.
امپراتور اتریش به نام رودلف دوم نیز به سهم خود سفیری به نام اتین کاکاش دوزالون کمنی را در رأس هیأتی برای تحقق اهداف زیر به ایران فرستاد که اولاً با شاه ، قراردادی برضد سلطان عثمانی منعقد سازد و مخصوصاً از وی قول بگیرد که تا تبریز و سراسر آذربایجان را پس نگرفته، با عثمانیها صلح نکند. ثانیاً تزار مسکو را در جریان این طرح اتحاد بگذارد و او را به شرکت در آن تشویق کند.
وقتی این هیأت به ایران رسید، شاه عباس تبریز را از تصرف عثمانیها درآورد و در لشکرکشی به ارمنستان، سفیر اتریش را به همراه خود برده، قلعه ایروان را تسخیر کرد. سپس سفیر اتریش را با دو نفر به نام های مهدی قلی بیگ و زینل بیگ به دربار اتریش فرستاد. آنها پس از رسیدن به مقصد، فتوحات شاه عباس را گزارش دادند امپراتور اتریش قول داد تا در جبهه اروپا با قشون عثمانی بجنگد.
در سال 1086قمری دراوج جنگ بین عثمانی و ملل اروپایی، سفیرانی از طرف امپراتوری اتریش، پادشاه لهستان وتزار روسیه به ایران آمدند. آنها مأمور بودند که شاه صفوی را با خود همراه کنند، تا با عثمانی بجنگند. سفیر اتریش از جانب لئوپلد اول، امپراتور اتریش، حامل پیامی مبنی بر اتحاد بین دو کشور برضد دولت عثمانی و تجدید جنگ در جبهه شرق بود. زوراویج سفیر لهستان، پیشنهاد کرد که برای بازپس گیری بغداد، بصره و ارزروم از عثمانیها، زمان مناسب است که نباید وقت را هدر داد. سفیر روسیه نیز به شاه سلیمان گفت: از آن جا که سلطان عثمانی به شدت سرگرم جنگ با دشمنان مسیحی خود در اروپاست، به آسانی میتوان او را از بین برد. ولی شاه سلیمان به آنها جواب رد داد، چون او خود را به اجرای معاهده قصر شیرین (ذهاب) متعهد میدانست. از جانب دیگر، شاه ایران به ائتلاف اروپاییان برضد عثمانی اعتماد نداشت؛ زیرا وزیر اعظم صفوی(شیخ علی خان) این مطلب را به صراحت بیان کرد:
قدرتهای مسیحی به کرّات، شاه ایران را جهت اتحاد با خودشان برای جنگ علیه ترک ها فراخواندهاند، بعد از آن همیشه بدون حضورشان صلح نموده اند.»
پاپ اینوسان یازدهم درسال 1092قمری، سفیری به نام سباستیان کناب را به اصفهان فرستاد و از شاه سلیمان تقاضا کرد که از جانب مشرق، به قلمرو عثمانی حمله کند. شاه در پاسخ گفت: « چون از طرف عثمانی عملی منافی صلح ندیدم، لذا جنگ با آن دولت را لازم نمی بینم.» او هم چنین در پاسخ به درخواست روس ها مبنی بر فرستادن هزار نیروی نظامی برای جنگ بر ضد عثمانی گفت:
بیاحترامی نمودن به روسها، بهتر از نقض پیمان صلح با عثمانیهاست.
1.2. دخالت ازبکان
ازبکان همسایه شمال شرقی ایران، بارها به ایران می تاختند. عثمانیها با آگاهی از ویژگی توسعه طلبی ازبکان و مسأله اشتراک مذهب، همواره آنان را بر ضد صفویان تحریک میکردند. مؤسس سلسله ازبکان، شخصی به نام محمد شیبانی(906- 916) از اعقاب جوجی پسر بزرگ چنگیزخان مغول نواده ابوالخیرخان بود که هم زمان با قیام شاه اسماعیل، برای کسب قدرت در دشت قبچاق به قدرت رسید. او در سال 909 قمری، اندخود را به قلمرو خود اضافه کرد؛ در سال 911ق بلخ و فاریاب را غارت کرد؛ در سال 913قمری بدیع الزمان میرزا و برادرش مظفرحسین میرزا را به زانو درآورد و خراسان را به قلمرو خود ضمیمه کرد. ظاهراً نخستین نشانههای آغاز روابط صفویه و ازبکان از همین جا آغاز میگردد که شیبک خان، نامه ای برای شاه اسماعیل فرستاد که در آن این شعر را نوشته بود
ما را طمع به ملک عراق خراب نیست تا مکه و مدینه نگیرم حساب نیست
شاه اسماعیل هم در پاسخ نوشت:
هرکس زجان غلام علی بوتراب نیست صد مکه و مدینه بگیرد حساب نیست
خان اوزبک درسال914قمری، شاه اسماعیل را به سبب اختیار مذهب تشیع سرزنش کرد و مذهب او را برخاسته از هوای نفسانی و وسواس شیطانی دانست و خطاب به او نوشت:
....مذهب تشیع را که شایع کرده ای، غیر از هوای نفسانی و وسواس شیطانی هیچ چیز حاصل نیست. ترک این آیین کن و سالک جاده عصیان مباش و طریق اهل سنت و جماعت که جز این راه نیست، پای اطاعت بیرون منه...
او از شاه اسماعیل درخواست کرد که دست از آن مذهب بردارد وگرنه به ایران حمله خواهد کرد. درسال 915قمری، هنگامی که شاه اسماعیل مشغول فتح قلعه دربند در شروان بود، ازبکان به کرمان تاختند که جزو قلمرو شاه اسماعیل بود. آنها شیخ محمد حاکم آن جا را به قتل رسانیدند و غنایم زیادی را به یغما برده، به خراسان برگشتند. بعد از آن شیبک خان طی نامه ای، ادعای پادشاهی شاه اسماعیل را زیر سؤال برده و آن را بی اساس دانست و نوشت که پادشاهی از پدر به ارث میرسد نه از مادر او ازدواج بین خانواده شاه اسماعیل و خانواده اوزن حسن را نابرابر دانست. شیبک خان به شاه اسماعیل یادآوری کرد که پسر، شغل پدر و دختر، شغل مادر را در پیش میگیرد و این شعر را نوشت:
امور مملکت و ملک خسروان دانند گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش
در نتیجه خود را سلطان پسر سلطان خواند و برای شاه اسماعیل یک عصا و کشکول درویشی فرستاد و نوشت که اگر شغل پدران خود را فراموش کرده ، این هدایا میتواند در یادآوری آن کمک کند. سرانجام درسال 916 قمری، بین شاه اسماعیل و شیبانی در مرو جنگ درگرفت که در آن ازبکان مغلوب گردید و شیبک خان کشته شد. شاه اسماعیل پوست سر شیبک خان را پر از کاه کرده، نزد سلطان بایزید دوم فرستاد و استخوان کله اش را طلا گرفته، با آن شراب خواری کرد و جسدش را گروهی از صوفیان خوردند.
شکست ازبکان از نظر سیاسی برای استقلال ایران بسیار حیاتی بود؛ زیرا ازبکان مانند حریفی قوی بودند که در فصول سخت و نامتناسب، به طور مداوم به شهرهای ایران حمله قرار می کردند. سانسون یکی از جهان گردان غربی که در زمان شاه سلیمان صفوی (1077-1105) به ایران آمده، درباره حملات ناگهانی و پیش بینی نشده ازبکان چنین مینویسد:
تاتارهای اوزبک برای ایرانیان، دشمن خطرناک تری هستند و ایرانیان از آنها بیشتر حساب میبرند. اگرچه قوای تاتار به ورزیدگی و آزمودگی قوای ایران نیست، ولی حملاتی ناگهانی که در فصول سخت و نامتناسب به ایران میکنند، ایرانیان را ناراحت میکند، به خصوص که نه حملات ازبکان را میتوان پیش بینی کرد و نه وقتی ناحیه ای را به خاک و خون میکشند و قتل و غارت میکنند و نه میتوان آنها را تعقیب کرد.
سانسون اضافه میکند که حتی گرما و کویرهای خشک و سوزان، مانع از حملات ازبکان نمیگردد. وی در این باره مینویسد:
[که] کویر ها و بیابآنهای خشک و سوزانی که اوزبک ها را از ایالت خراسان جدا میکند، هرگز اوزبک ها را متوقف نمیسازد. اوزبک ها در منتهای حرارت و گرما اسب میتازند و حمله میکنند.
سانسون درباره خوراک ازبکان می نویسد:
ازبک ها وقتی کاه و یونجه ای را که اسبان بارکش برای خوراک اسب های سواری حمل میکنند، تمام میشود، آنها را می کشند و گوشتشان را همان طور ناپخته و خام می خورند، وقتی تشنگی بر اوزبک ها غلبه میکند، گردن اسبان خود را سوراخ میکنند و خون آنها را میمکند.
اگر ازبکان در این جنگ شکست نمیخوردند، موقعیت شاه اسماعیل از دو جانب (اوزبک - عثمانی) به خطر میافتاد. باربارو درباره پیروزی شاه اسماعیل برشیبک خان اوزبک مینویسد:
[این پیروزی] بزرگ ترین پیروزی بود که اسماعیل تا آن هنگام به دست آورده بود؛ زیرا با دشمنانی جنگیده بود که در همه مشرق زمین جنگاورانی بزرگ و نامور به شمار میرفتند. از اینرو، سلطان مصر و سلطان عثمانی سخت از قدرت اسماعیل بیمناک شدند و تارومار شدن سپاه تاتار را به دست اسماعیل، هموار گشتن راه او در تسخیر آسیا و مصر دانستند. گرچه از شیبانی خان تاتار در تمام مشرق زمین، پادشاهانی تواناتر از ایشان نبود.
هرچند پس از این شکست، محمد تیمور پسر شیبک خان و عبیدالله خان پسر برادر او مدت دو سال به اطاعت شاه اسماعیل درآمدند، پس از آن به تحریک سلطان سلیم اول عثمانی، بازهم به مرزهای ایران حمله کردند. آنان این بار نجم ثانی سردار معروف شاه اسماعیل را شکست دادند سال919ق. از آنجا که سلطان عثمانی از پیروزی رقیب قدرت مندش شاه اسماعیل سخت بیم ناک شده بود، درپی تدارک جنگ چالدران برآمد، ولی قبل از آن به عبیدالله خان نامه ای نگاشت و او را به گرفتن انتقام خون شیبک خان تشویق کرد و خطاب به او نوشت:
مدتی است که اهالی بلاد شرق، از دست صوفی بچه لئیم ناپاک اثیم آفاک ذمیم سفاک، به جان آمدهاند... رأی جهان آرای به قلع و قمع آن مفسده خودکام و ملحد خودرأی مقرر ومصمم گشت. عن قریب نهضت همایون بر سر آن لشکر جنود شیاطین و پیشوای غرور ملاعین و قافله سالار کبر و کین و سرنفر ره زنان دنیا و دین، مرکوز قلب منشرح الصدر است. رجاء واثق و امل صادق است که جناب عالی را هم بهر والد بزرگ وار خویش... مباشرت فرمایند و راه مساعدت پیمایند که سهام صائب تدبیر به نشانه گاه نهاده، تقدیر احسن اصابت یابد.
سلطان سلیم حتی در وصیت نامه اش نیز یاری رساندن به ازبکان را فراموش نکرد و در آن نوشت:
چون لشکری اتراک و اوزبک نسبت به لشکر قزلباشان بی نظم است و توپ ندارد و استاد های توپریز وتوپ چی و تفنگ ساز و مشتاق، از ینگچریان به آن سامان فرستاده، به آنها تقویت داده، از سمت شرق و شمال مسلط به قزلباشان کرده، آنی آسودگی به دولت اردبیل و اغلانی ندهید.
با توجه به این که ضرورت نبرد در دو جبهه، محدویت شدید برای صفویان به وجود آورد و بسیج حداکثر قدرت صفویه در غرب یا شرق امکان پذیر نبود، چون تعداد ارتش صفویه همیشه از دو ارتش عثمانیان و ازبکان کمتر بود، برای مثال، در جنگ جام درسال 935قمری، در مقابل نیروهای اوزبک که شامل هشتاد هزار تن مردان کارآزموده و منظم و نزدیک به چهل هزار تن افراد چریک بود، شاه تهماسب 24000تن در اختیار داشت. باتوجه به این، عثمانیان در تلاش بودند که صفویان را در دو جبهه درگیر کنند. ازبکان نیز به دنبال فرصت بودند. هرگاه نیروهای صفوی خراسان را ترک میکردند یا با عثمانیها درگیر میشدند، سپاهیان اوزبک اقدام به محاصره یا تهاجماتی در خاک ایران می کردند. برای مثال، بین سال های 930 تا 945قمری به رهبری عبیدالله-خان اوزبک، پنج حمله عمده به خاک ایران کردند. این جدا از شبیخون های عادی سالانه آنها در طول مرز های شمال شرق بود. تجاوز به خاک ایران تقریباً در تمام دوره شاهان صفوی ادامه یافت.
شاه تهماسب بارها نتوانست به واسطه حملات مکرر عثمانیها در غرب، اقدامات درازمدتی بر ضد ازبکان در پیش گیرد. برای مثال در زمستان 940قمری وقتی تهماسب تازه هرات را پس از محاصره سخت هجده ماهه ازبکان که طی آن نگهبانان و مردم شهر، ناگزیر از خوردن سگ و گربه شده بودند نجات داد و در کار لشکرکشی عمده در ماوراءالنهر بود، اطلاع یافت که ارتش سلطان سلیمان به آذربایجان حمله آورده، لذا تهماسب ناگزیر شد به غرب بازگردد. حملات پیاپی عبیدالله خان در شمال شرق تا زمان مرگ او (946 ق)کاهش نیافت.
درزمان سلطان محمد، با توجه به ضعف او و هرج و مرج موجود در ایران باز هم عثمانیان و ازبکان، زمینه را برای حمله به ایران مناسب دیده، به ایران تاختند. ازبکان به خراسان، و عثمانیان به همراه برخی سران کرد، به آذربایجان یورش آوردند. عبدالله خان اوزبک(991- 1006ق) در آغاز سال 996 قمری قلعه هرات را محاصره کرد و پس از یازده ماه، آن قلعه را تسخیر نمود و مرشدقلی خان استاجلو، حاکم قلعه هرات را به قتل رسانید. از آن جا که نیروهای عثمانی به آذربایجان تجاوز کرده بودند، عبدالله خان اوزبک زمینه را مساعد دیده، پسر خویش عبدالمؤمن خان را با گروهی از سران اوزبک به خراسان فرستاد تا آن را به تصرف خویش درآورند. عبدالمؤمن خان به تصرف نیشابور و محاصره شهر مشهد موفق شد و سرانجام پس از چهار ماه مقاومت به دست ازبکان افتاد. درپی آن قسمت بزرگی از شمال خراسان به تصرف ازبکان درآمد. در شمال غرب، تمام تلاش های صفویان برای بیرون کردن نیروهای نظامی به شکست انجامید.
در زمان شاه عباس اول، وقتی که او مشغول بازسازی نیروهای نظامی بود، مرز شرق ناامن گردید. ازبکان ناحیه سیستان را عرصه تهاجم قرار دادند. شاه عباس اول برای سامان دادن مرز شرق و جلوگیری از تهاجم ازوبکان در سال 1006قمری، به سوی خراسان ره سپار شد. ازبکان نیز عقب نشینی کردند. سرانجام شاه عباس درسال 1007قمری، با همان تاکتیک شاه اسماعیل اول، شایع کرد که سپاه ایران به دلیل بروز بحران در غرب کشور، مجبور به بازگشت به آن جانب شده است. او با این ترفند، ازبکان را به دام انداخته، جنگ شدیدی را برپا کرد که در این نبرد چهار هزار تن به هلاکت رسیدند و رهبر ازبکان موسوم به دین محمدخان کشته شد.
تهاجم ازبکان به خاک ایران پس از شاه عباس نیز ادامه یافت. در زمان شاه صفی(1043ق) ازبکان به فرماندهی عبدالعزیزخان به خراسان تاختند، اما نتیجه ای نگرفتند. آنها در اواخر عمر شاه عباس دوم، بار دیگر به آن شهر دست اندازی کردند. در دوازده ربیع الاول سال1129قمری، جنگ خونین بین فرمانده اوزبک به نام ایناق انالق و نیروهای شاه سلطان حسین در قریه کفکی به نیشابور درگرفت که در آن از نیروی دوازده هزار نفری اوزبک، تنها هفتصدتن جان سالم به در بردند.
1.3. دخالت بابریان
قندهار در سده دهم و یازدهم قمری، دارای اهمیت بسیار زیاد بود. از نظر کشاورزی، منابع آب فراوان و زمین های فوق العاده حاصل خیز و شاداب و باغ ها و تاکستان های بینظیر داشت. قرار گرفتن آن در مسیر شاه راههای تجاری و مسافرتی ایران و هند و اطراف آن بر موقعیت آن افزوده بود. به همین سبب
در سده دهم و یازدهم قمری، پانزده بار محاصره و دوازده دفعه بین جنگ جویان دست به دست گشت. تصرف این شهر برای امنیت کابل و خراسان بسیار ضروری بود. لذا این شهر به طوری اجتناب ناپذیر میدان رقابت و مجادله بابریان هند و ایرانیان قرار گرفت.
قندهار به دفعات بین ایران و هند دست به دست شد. در این شهر آغاز دولت صفوی، در دست حسین میرزا بایقرا از نوادگان امیر تیمور گورکانی بود، پس از مرگ او در سال912قمری، به سبب اختلافات بین پسران سلطان حسین میرزا بر سر جانشینی پدر، ولایت قندهار به دست ظهرالدین بابرگورکانی، بانی و سرسلسله امپراتوران مغول هندوستان افتاد. او حکومت این ولایت را به پسر خود کامران میرزا سپرد.
شاه تهماسب اول در دهم ذی قعده سال943قمری، از خراسان به سوی قلعه قندهار لشکر کشید. مدافعان قلعه چون توان مقابله را در خود ندیدند، از در تسلیم درآمدند. ولی پس از بازگشت شاه ایران به قزوین، شاه زاده کامران از لاهور به قندهار تاخت و ولایت از دست داده را بازپس گرفت. شاه تهماسب نیز چون مشغول جنگ با سلطان سلیمان قانونی بود، برای تلافی برنخاست. دیری نگذشت که محمدهمایون پادشاه هندوستان، پسر و جانشین بابر از شیرخان سوری شکست خورده، به جانب قندهار واقع در مرز میان امپراتوری مغول و دولت صفویه روی آورد و از آنجا از شاه تهماسب درخواست پناهندگی کرد که شاه پذیرفت. همایون مدتی مهمان شاه ایران بود. پس از آن شهریار صفوی، سپاهیانی را همراه میزبان خود کرد تا به هندوستان بازگردد. همایون در برابر آن، وعده داد در صورتی که بار دیگر به سلطنت برسد، قندهار را که از لحاظ استراتژیک بسیار مهم و از زمان تأسیس امپراتوری مغول مورد اختلاف بین دو کشور بود، به دولت ایران تسلیم کند. ولی همایون تا پایان عمرش به گفته خود وفا نکرد.
در زمان سلطنت شاه محمد خدابنده، با حمله ازبکان به خراسان، از قدرت صفویان در آن ناحیه کاسته شد. در ابتدای پادشاهی شاه عباس اول، دو تن از شاه زادگان صفوی بر قندهار و ولایات کنار هیرمند حکم می راندند؛ چون این شاه زادگان توان مقابله با ازبکان را درخودشان ندیدند و شاه عباس نیز سرگرم جنگ با مخالفان خود در شمال غربی ایران بود و امید کمکی نداشتند، ناچار به گورکانیان هند پناه بردند و قندهار را به حاکم وقت گورکانی محمداکبر تحویل دادند. شاه عباس اول در زمان نورالدین جهان گیر، استرداد قندهار را خواستار شدند. او چون از کارش نتیجه نگرفت، به زور متوسل شد. سرانجام پس از پنج یا شش هفته ، آن را در دوم شعبان 1031 قمری به تصرف درآورد.
شاه جهان حاکم هند از همان آغاز به سلطنت رسیدنش یعنی اواخر عمر شاه عباس اول، خواست که قندهار را از ایرانیان بازپس گیرد، فقط منتظر لحظه مناسب بود تا حمله خود را شروع کند. او درسال 1041قمری، شیرخان افغان از اهالی فوشنج را پناه داد که قبلاً خراج گزار ایران به شمار می آمد و به علت شورش به هندوستان فرار کرده بود. ایرانیان این اقدام او را خصمانه تلقی کردند. شاه جهان در سال 1046قمری سلطان مراد چهارم را از قصد خود که تصرف قندهار بود، باخبر ساخت و به سلطان عثمانی پیشنهاد داد که عثمانیها، هندی ها و ازبکان بر ایرانیان بتازند. شاه جهان قبل ازحمله به قندهار، سعیدخان حاکم کابل را موظف کرد که حاکم ایرانی قندهار، علی مردان خان را برای پیوستن به خدمت گورکانیان دعوت کند. اما حاکم قندهار پیشنهاد سفیر مغولان را رد کرد. سپس سنگر محکم تازه ای در قلعه ساخت که این عمل او سبب سوء ظن شاه صفی گردیده، شاه او را به دربارش فراخواند و برای این کار، سیاوش قوللر آقاسی را مأمور این خواست خود کرد. حاکم قندهار از ستم گری شاه صفی باخبر بود، ناچار فرستاده ای را نزد شاه جهان فرستاد و اظهار اطاعت کرد و از فرماندهان مغول در غزنه کابل و مولتان، خواست که هرچه زودتر به یاری او بشتابند. عوض خان حاکم غزنین، با هفتصد نفر وارد قندهار شدند و همراه با سربازان گورکانی هند، در غروب شوال 1047قمری قندهار را به تصرف خودشان درآوردند. سپس قلیچ خان حاکم مولتان به حکومت قندهار منصوب شد. پس از آن شاه جهان نامه ای به شاه صفی فرستاد تا تصرف قندهار، سبب دشمنی دو کشور نگردد.
از آن جا که شاه صفی با عثمانیها درگیر بود، نتوانست قندهار را بازپس گیرد و پس از صلح با عثمانیها، اجل مهلت نداد، هرچند در این زمینه اقداماتی به عمل آورد. قندهار تا سال 1058قمری، در تصرف هندی ها باقی ماند تا این که شاه عباس دوم در ذی حجه همان سال، وارد قندهار شد و ابتدا بست را تصرف کرد. سپس زمین داور را به محاصره درآورد. دولت خان حاکم قندهار سرانجام مجبور شد تا در صفر 1059قمری، قلعه را به شاه عباس دوم تسلیم کند. سپاهیان شاه گورکانی برای بازپس گیری قندهار، تلاش فراوان کردند، اما در این راه موفق نشدند. در سال 1059قمری شاه زاده اورنگ زیب و سعیدالله خان وزیر گورکانیان، به قندهار لشکر کشیدند. در سال1062قمری، اورنگ زیب به قندهار هجوم آورد و پس از آن، سپاه دیگری به سرکردگی داراشکوه به قند هار تاختند. اما نتوانستند قندهار را از تصرف ایرانیها درآوردند. در هر صورت، ولایت قندهار تا زمان شاه سلطان حسین، در دست ایران بود و یکی از ثروت مندترین ولایات ایران به شمار می رفت.
شورش ها
در ایران و عثمانی، شورش های فراوانی برضد شاهان صفوی و عثمانی صورت گرفت که بعضی از آنها موفقیت آمیز بود و برخی دیگر به جایی نرسید. در ادامه، دو نمونه دیگر از آنها به طور اجمال اشاره خواهد شد:
2.1. شورش ینی چریان
شاه اسماعیل قبل از جنگ چالدران، دهکدها و منازل سر راه سپاه عثمانی را خراب کرد و آذوقه و گیاهان را آتش زد. نیروهای عثمانی پس از پیمودن راههای طولانی، دشمنی را در برابر خود ندیدند تا با او بجنگند، در نتیجه آنان مأیوس شدند. شاه اسماعیل با این سیاست، سپاهیان ینی چری را ناراضی کرد، به ویژه که آذوقه ارتش رو به کاهش رفت و جیره بندی آغاز شد. نیروهای عثمانی نارضایتی خودشان را توسط همدم پاشا به گوش سلطان سلیم رسانید. سلطان عثمانی این حرکت را دلیل برضعف و خیانت تلقی کرد. بنابراین، همدم پاشا را اعدام و زینل پاشا را به جای او منصوب کرد. اما این اعدام هم نتوانست جلوی اعتراضات ینی چریان را بگیرد. این بار آنان به نشانه اعتراض، تفنگ های خود را به زمین فرو کردند و چکمههای خود را بر آن آویختند. آنان می گفتند، ما را به جنگ آورده اید در حالی که در مقابل ما دشمنی نیست تا با او بجنگیم. پس از پیروزی سلطان-سلیم بر شاه اسماعیل در چالدران، باز هم سربازان ینی چری بر ضد سلطان سلیم شورش کردند. آنها این بار عریضه ای به او دادند مبنی بر آن که علمای عثمانی از معنای رفض و الحاد، اطلاع کامل به سلطان شان ندادند و باعث ریختن خون شیعیان به نام رافضی شدهاند و حتی به آن هم اکتفا نکردند. آنان در همان شب که سلطان سلیم به استانبول بازگشت، سه تیر به چادر او خالی کردند که چادر سلطان سوراخ گردید.
2.2. شورش قاضیبیگ
قاضی بیگ در دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم، در برابر وی اظهار اطاعت کرده و هدایایی فراوان به قزوین فرستاده بود. شاه اسماعیل هم او را به فرمان روایی آذربایجان منصوب کرد. پس از درگذشت شاه اسماعیل در نخستین سال سلطنت شاه محمد خدابنده، قاضیبیگ گروهی از سران کرد را به دور خود جمع نموده، ادعای استقلال کرد. خسروپاشا، حاکم وان با حمایت کردها بر نواحی خوی، سلماس و ارومیه یورش برده، آن نواحی را غارت کردند. در همین زمان، طوایف دیگر کرد و مردم شروان، از فرصت استفاده کرده، سر به شورش برداشتند. سلطان مراد فرزند سلطان سلیم دوم عثمانی که مترصد فرصت بود، به بهانه پس گرفتن خزاین بایزید به ایران تاخت و شروان و آذربایجان را تصرف کرد.
نتیجه
دوره صفویه یکی از دورههای مهم تاریخ ایران از نظر آغاز و گسترش جریان روابط خارجی و نظامی با دولتهای اروپایی است. اروپاییان مأموریتهای بیشمار سیاسی و نظامی را با هدف تحریک ایرانیان بر ضد امپراتوری عثمانی و نجات خود انجام دادند. در چنین اوضاعی اروپاییان و اربابان کلیسا، با شاهان صفوی ارتباط گستردهای برقرار کردند، به طوری که در زمان شاه-عباس اول، در اصفهان صومعه دایر کردند و کلیسایی ساختند و حتی شخص شاه عباس بخشی از هزینه تزیین کلیسا را پذیرفت. در مقابل عثمانیها با آگاهی از ویژگی توسعه طلبی ازبکان و مسأله اشتراک مذهب، پیوسته آنان را برضد صفویان تحریک میکردند. بابریان نیز گاهی به نفع عثمانی وارد جنگ می شدند.
شاهان عثمانی و صفوی هر کدام که دیگری را در موضع ضعف می دیدند، از آن اوضاع سود برده، حریف را بیشتر زیر فشار قرار می دادند. هر یک از آنها شورشیان طرف مقابل را حمایت کرده، به آنها پناه دادند.
منابع
الف ) کتاب ها:
1. اسپناقچی پاشاه زاده، محمدعارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام(تاریخ زندگانی و نبردهای شاه اسماعیل صفوی و شاه سلیم)، قم: انتشارات دلیل، 1379.
2. اسکندربیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران: دنیای کتاب، 1377.
3. اصفهانی، محمدمعصوم بن خواجگی، خلاصة السیر، تهران: انتشارات علمی، 1368.
4. براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران(از صفویه تا عصر حاضر)، ترجمه بهرام مقدادی، تهران، مرواید، 1369.
5. بیانی، خان بابا، تاریخ نظامی ایران جنگ های دوره صفوی، تهران: بی نا، بی تا.
6. جوزفا بابارو و دیگران، سفرنامه ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران: انتشارات خوارزمی، 1349.
7. جی. شاو، استانفورد، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد: آستان قدس رضوی،1370.
8. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،1377.
9. دوسرسو، علل سقوط شاه سلطان حسین، ترجمه ولی الله شادروان، تهران: کتاب سرا، 1364.
10. دوغلات، محمد حیدرمیرزا، تاریخ رشیدی، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، 1383.
11. روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، تهران: اساطیر، 1384.
12. ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند(دوره صفویه و افشاریه)، ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1373.
13. زامبارو، نسب نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران: خیام، 1356.
14. سانسون، سفرنامه سانسون(وضع کشور ایران در عهد شاه سلیمان صفوی)، ترجمه محمد مهریار، اصفهان: نشرگل ها، 1377.
15. سمرقندی، میرسیدشریف راقم، تاریخ راقم، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،1380.
16. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی،تهران: سحر، 1363.
17. شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، ترجمه مرتضی تیموری، اصفهان: نشرگل ها، 1379.
18. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.
19. شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، بی جا، انتشارات سنایی، بی تا.
20. غلام سرور، تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمه محمدباقر آرام و عباس قلی غفاری فرد، تهران: مرکز نشردانشگاهی، 1374.
21. فریدونبیگ، احمدپاشا، مجموعه منشآت الپادشاهان، استانبول: عکس نسخه خطی کتابخانه مجلس شوری، 1274ق.
22. فلسفی، نصرالله، تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه، تهران: چاپ خانه ایران، 1316.
23. ـــــــــــ، زندگانی شاه عباس اول، تهران: انتشارات علمی، 1371.
24. قزوینی، ابوالحسن بن ابراهیم، زبدة التواریخ، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.
25. ـــــــــــــ، فوایدالصفویه(تاریخ پادشاهان و امرای صفوی پس از سقوط دولت صفویه)، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.
26. قزوینی، میرزا محمد طاهر، تاریخ جهان آرای عباسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
27. ــــــــــــــــــ، عباس نامه (شرح زندگی 22 ساله شاه عباس ثانی)، اراک: داودی، 1329.
28. گمنام، جهانگشای خاقان(تاریخ شاه اسماعیل)، اسلام آباد: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، 1986.
29. گمنام، عالم آرای صفوی( عالم آرای شاه اسماعیل)، تهران: اطلاعات،1363.
30. لین بول، استانلی ، طبقات پادشاهان اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران: دنیای کتاب، 1363.
31. مونس، حسین، اطلس تاریخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1357.
32. نوایی، عبدالحسین ، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، تهران: نشر هما، 1346.
33. ـــــــــــــــــ، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، 1383.
34. ــــــــــــــــ، روابط سیاسی ایران و اروپا در عصرصفویه، قم: انتشارات ویسمن، 1372.
35. نوایی، عبدالحسین و عباس قلی غفاری فرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ایران در دوره صفویان، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، 1381.
36. هانس روبرت، رویمر، ایران درعصر جدید( تاریخ ایران از 1350 ـ 1750)، ترجمه آذر آهنچی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1380.
37. هدایت، رضاقلی خان، سفارت نامه خوارزم، تهران: کتاب خانه طهوری، 1379.
38. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران: سپهر، 1377.
39. هینتس، والتر ، تشکیل دولت ملی در ایران(حکومت آققویونلو و ظهور دولت صفوی)، ترجمه کیکاووس جهانداری، بیجا: نشریه کمیسیون معارف، 1346.
40. یحیی بن عبدالطیف، لب التواریخ، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1386.
41. غفاری فرد، عباس قلی، روابط صفویه و اوزبکان، تهران: وزارت امورخارجه، 1376.
ب ) نشریات:
42. رودی متی، « تجار در عصرصفوی»، ( قسمت اول)، ترجمه حسن زندیه، نامه تاریخ پژوهان، شماره اول، قم: بهار، 1384.
43. ـــــــــــــــــــــــــــ، قسمت دوم)، ترجمه حسن زندیه نامه تاریخ پژوهان، شماره دوم، ( تابستان 1384).
44. حکیمه امیری، «تجارت خارجی ایران در دوره ی صفویه»، فصل نامه تاریخ روابط خارجی ایران، شمارههای هفت و هشت، تابستان و پاییز 1380.