باباطاهر عریان
زندگینامه
باباطاهر معروف به باباطاهر عریان، عارف، شاعر و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده 11 م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بودهاست. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بودهاست بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود..امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.
سال تولد باباطاهر
در هیچ مأخذی کهن سخنى در این باب نرفته است. برخى از نویسندگان گمانهایى زدهاند: میرزا مهدیخان کوکب، برپایة یک دو بیتى معماگونه و تفسیرپذیر منسوب به باباطاهر:
مو آن بحرم که در ظرف آمَدَستم
مو آن نقطه که در حرف آمدستم
به هر اَلفى اَلِف قَدّی برآیـــــــــه
اَلِف قَدّم که در اَلف آمدستــــــم
سال ولادت او را محاسبه کرده، و عدد 326 ق] را به عنوان سال تولد باباطاهر به دست آورده است (نک: I/839 , 2 ؛ EIایرانیکا، همانجا). علامة قزوینى ادعای کوکب را از جمله «توجیهات بسیار عجیب و غریب» دانسته5.281)، و رشید یاسمى نیز از آن به«تکلف و حساب تراشى» (ص68-70) تعبیر کرده است؛ لیکن وی با استناد به همان دوبیتى و با اشاره به اهمیت عدد 1000 نزد اغلب ملل، و به ویژه، با تذکار اعتقاد پیروان زردشت به ظهور نابغهای «معصوم» در آغاز هر هزاره، برآن رفتهاست که مقصود باباطاهر از واژة«الف»، سال1000م بوده، و در نتیجه وی مقارن سالهای 390 و 391ق (برابر با 1000م) زاده شده است؛ گمانهزنى رشید یاسمى نیز از انتقاد تعریض آمیز مینوی (ص55) مصون نمانده است؛ و سرانجام، مقصود ( شرح…، 32-34) حدسیات کوکب و رشید یاسمى را ناپذیرفتنى دانسته، و به نقل از سلطان علیشاه گنابادی در دیباچة کتابِ توضیح (نک: دنبالة مقاله)، مصراع چهارم دوبیتى مذکور را مبین تاریخ زندگانى باباطاهر در میانة هزارة اول ق – یعنى سدة 5 ق – مىداند (نیز نک: همو، باباطاهر…،6). اگرچه هیچیک از این توجیهات پذیرفتنى نمىنماید، اما برخى از محققان، با عنایت به زمان تقریبى وفات باباطاهر (پس از447-450 ق، نک: دنبالة مقاله)))) اواخر سدة 4 ق را به عنوان تاریخ تقریبى تولد وی پذیرفتهاند.
آرامگاه
آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره بابا طاهر در گذشته چندین بار بازسازی شدهاست. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بودهاست. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزهای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبهای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری میشود. احداث بنای جدید در سال 1344 خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شدهاست. این بنای تاریخی طی شمار 1780 در تاریخ 21 فروردین 1376 به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیدهاست. در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده است. همچنین آرامگاه باباطاهر در خرمآباد به شماره 1922 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
برخی از بزرگان و ادیبانی که در جوار مزار بابا طاهر آرمیدهاند:
محمد ابن عبدالعزیز از ادیبان سده 3 هجری
ابولفتح اسعد از فقیهان سده 6
میرزا علی نقی کوثر از دانشمندان سده 13 و مفتون همدانی از شاعران سده 14
آرامگاه خرمآباد
آرامگاه باباطاهر در لرستان، متعلق به دوره خوارزمشاهی است. باباطاهر شاعر ایرانی به اعتقاد مردم لرستان، لر و از اهالی خرمآباد بودهاست. باباطاهر را در گویش لری بّاوطاهِر تلفظ میکنند.در آثار و دوبیتیهای این شاعر ایرانی از برخی کلمات و اصطلاحات لری استفاده شدهاست و این دلیلی است که مردم لرستان این شاعر را اهل استان خود میدانند.
آثار
برخی معتقدند ترانه ها یا دو بیتیهای باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لری سروده شدهاست.برخی محققان زبان وی را راژی و یا راجی و رازی دانستهاند که از گویشهای قدیمی اهالی ری هستند.دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است. علاوه بر دوبیتی های او، رساله ای عرفانی مشتمل بر اشارات یا کلمات قصار به زبان عربی به باباطاهر منسوب است که با اختلاف بین بیست و سه یا پنجاه باب، تدوین شده است. این رساله همیشه مورد توجه صوفیه بوده است و بر آن کلمات، شروحی نوشته شد. شرحی دیگر با عنوان "الفتوحات الربانیه فی فرج الاشارات الهمدانیه"، دو شرح دیگر از کلمات او به وسیله سلطان علیشاه، تالیف شده است. یکی به زبان فارسی و دیگری به زبان عربی با عنوان های «توضیح» و «ایضاح». با مطالعه کلمات قصار او، معلوم می شود که او نه اینکه فردی عامی نبوده بلکه دانشمندی است که در باب مسائلی چون علم و معرفت، عقل و نفس، دنیا و عقبی، اشاره و وجد و سماع، مشاهده و مراقبه، زهد و توکل و رضا، سکر و محبت، فقر و فنا، و ...، در واقع از جزئی ترین اصول فقه و شریعت تا پیچیده ترین مسائل فلسفه، عرفان و تصوف، احاطه کامل داشته و در واقع پس از طی مراحل علم به گفته برتلس بعد به جرگه تصوف در آمده است و عارف کامل و مرشد زمان خودش بوده است.
ویژگی سخن
اشعاری که از بابا طاهر باقی است رباعیاتی است که به لهجه لری سروده شده است. با خواندن این اشعار متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده و بی پیرایه خود نیکو کاری، خیر خواهی و احسان و ترک ظلم و ستم به خلق را به خوبی بیان کرده، او عشق و ایمان و دلباختگی خود به مذهب شیعه و توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام ) و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بیان می کند که خواننده از خواندن رباعیات خسته نمی شود و ناله جانسوز طاهر یکی از انوار عشق الهی است که در کلمه به کلمه اشعار او این انوار را می بینیم و سوزش و آتش آن را حس می کنیم.
زبان باباطاهر عارف بزرگ اوایل قرن پنجم ساده و بىپیرایه است، هم در کلمات قصارش که به زبان شیوا و روان عربى است و تسلط او را به این زبان به خوبى آشکار مىکند هم در دو بیتىهایش براى زنده نگهداشتن زبان مادرى است. باباطاهر دو بیتىهایش را به لهجهاى سروده که نشان دهندهٔ زبان پهلوى است و بىگمان محبوبیت و شهرت باباطاهر مرهون توجهى است که به این زبان و این کشور داشت و با نهایت سادگى با آهنگ دلنشین، روح ایرانى را تسلى بخشیده است. از طرفى بهکار گرفتن وزن روان بحر هزج مسدس محذوف، دیگر دلیل گویائى است که براى جاودانه ساختن زبان و لهجه مردمى که در گوشهاى از این مرز و بوم به زندگى سادهاى مشغول بودند تلاش کرد و بهطورى که امروزه کمتر ایرانى را مىتوان دید که حداقل یکى یا دو تا از ابیات باباطاهر همدانى را از حفظ نداشته باشد و در هنگام غم و اندوه و شادى و سرور آن را زمزمه نکند.
دو بیتىهاى باباطاهر از عمق جانش مایه گرفته است و چنان با آتش عشق حقایق آمیخته است که هر خواننده را هر قدر هم دردناک باشد تسلى مىدهد. دو بیتىهایش از عمق روح مردمى اندوه رسیده و شکست خورده و آزاده متفکر گوئى سرچشمه گرفته است که در شهرت این عارف شیفته جان در سراسر ایران و جهان طنینانداز است. در دو بیتىهاى باباطاهر تازگى و لطافت گلبرگهاى باران و احساسات پاک او از مظاهر زندگى چنان نفهته است که هر خوانندهاى را مدتها به خود مشغول مىدارد و به همین مناسبت براى دریافت اخلاق و روش زندگانى باباطاهر باید از سادگى که در زبانش جارى است مدد گرفت از ترانههاى زیبائى که آرامش و قدرت به خواننده مىبخشد. همین قدرت کلام باباطاهر است در روح مَردُم اثر جاودانهاى نهاده است.
همین امر خود یکى دیگر از دلایلى است بر توانائى فکر و اندیشه این بزرگمرد تاریخ و زبان و ادب فارسى که در جاودانه ساختن زبان و ادبیات ما بهکار گرفته زیرا باباطاهر با زبان ساده توده محروم صحبت مىکند باباطاهر زبان گویائى از عشق و محبت است و زبانى است که دردهاى مردم این سرزمین را بیان مىکند و با مهربانى و سادگى بر زخمهاى نهفتهٔ روح این مردم التیام مىبخشد. به زبان مَردُمى که مىخواهند حرف بزنند و زبان ادبى را نمىدانند و قادر به درک اندیشه تواناى فردوسى که در تراژدىهایش آفریده نیستند و با منوچهرى و سعدى و حافظ فقط آشنائى اسمى دارند و باباطاهر با زبان ساده بیان موسیقى آرام خداشناسى را به آنان مىآموزد و اینگونه مىنوازد:
شب تاریک و سنگستان و مومست قدح از دست مو افتاد و بشکست
نگه دارندهاش نیکو نگه داشت و گرنه صد قدح نفتاده بشکست
بدون شک صاحب چنین کلامى نمىتواند از دانش فلسفه دور باشد و، همین دو بیتى کافى است تا همه افسانههاى بىاساس را که دربارهٔ این عارف سوخته جان و این انسان آگاه خردمند بر سر زبانها است به توبه فراموشى سپارَد و مَردُم این کشور بزرگانى همچون باباطاهر را چنان ببینند که او مىاندیشید یعنى آنگونه که به فکر نجات جامعه از اسارت فقر و جهل بود.
اگر دستم رسد به چرخ گردون ازو پرسم که این چون است و آن چون
یکى را دادهاى صد گونه نعمت یکى را قرص جو آلوده در خون
این شدت علاقه و اشتیاقى که مَردم این سرزمین به دو بیتىهاى باباطاهر همدانى ابراز داشتهاند دلیلى روشن و گویا دربر دارد که کمکم آن لهجه اصلى پهلوى و یا فهیلوى یا لرى در اثر کثرت استعمال اشعار به زبان روان فارسى درى تبدیل شده است.
القاب باباطاهر
لفظ بابا در تمام منابع قدیم و متاخر، به عنوان پیشنام او، آورده شده است. این لقب حتما به خاطر تفحیم و تنظیم است، زیرا بابا معادل پیر، شیخ و مرشد می باشد و این لقب معمولا به پیران کامل و مرشدان اطلاق می شد. خودش در 3 غزل که به وزن دو بیتی است طاهر گفته و در یک غزل "بابا طاهر" تخلص کرده است. ولی لقب "عریان" در هیچیک از منابع قدیم و حداقل تا اواسط قرن نهم همراه نام او نیست. به احتمال بسیار، این صفت "عریان" بیانگر دوری او از علائق دنیوی است. اگر چه گاهی این فکر پیش آمده که او سر و پا برهنه بوده و یا در معابر عمومی برهنه شده است. در برخی مأخذ هم از او با صفت شیفته گونه، دیوانه، دیوانه فرزانه، یاد شده است. ولی در حافظه بیشتر ایرانیها، باباطاهر همدانی، او را می دانند.
اشعار باباطاهر
بیشتر شهرت او به خاطر دو بیتی های عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتی (و ترانه) به این نوع شعر، در قرن اخیر بیشتر رایج شده است و ایرانی ها مخصوصا در نواحی مرکزی و غرب کشور، همیشه به این نوع شعر ساده، بیشتر گرایش داشتند. بعضی ها گویش اشعار او را محلی می دانند. مضامین اشعار او را با عناصر طبیعت، کوه و صحرا و گل و گیاه، عواطف لطیف و احساسات رقیق، غم غربت و درد دلتنگی، درویشی و قلندری و ملامتی، اندوه بی سامانی و حسرت وصال، شکوه از ناپایداری ها و بی وفایی ها، اعتراف به گناه و پوزش از خدا، مویه هایی حاصل هجران، شور و جذبه های عشق افلاطونی و ... تشکیل می دهند.
چند مورد از روایت ها و داستان هایی که در مورد بابا طاهر عریان بیان شده است
حکایت اول:
گویند شاه سلجوقی (طغرل بیک) در دوران سفر و فتوحاتش به شهر همدان می رسد و به خدمت بابا طاهر، از او پند و اندرزی خواست. بابا طاهر به او گفت من با تو آن را می گویم که خدای متعال در قرآن فرمود: "انّ اللهَ یَأمُرُکُم بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ" با بندگان خدا عدل و احسان کن و سپس بابا طاهر لوله ابریقی را که با آن وضو می گرفت شکست و به جای انگشتر در انگشت طغرل کرد و گفت برو به یاری خدا پیروز خواهی شد و گویند تا زمانی که آن انگشتر در دست او بود پیوسته در جنگ ها فاتح و پیروز بود چون آن شکست، او هم در جنگ ها شکست خورد.
حکایت دوم:
گویند طاهر در آغاز جوانی روزی با شوق و علاقه بسیار به مدرسه ای وارد شد و تصمیم به فراگیری علم و دانش گرفت اما هنگامی که سخنان علمی طلاب را با شوق فراوان می شنید مطالب آنها را نمی فهمید لذا به یکی از طلاب گفت شما چه می کنید که به این علوم آگاه می شوید آن شخص به شوخی به او گفت: بسیار رنج و زحمت می کشیم، در این حوض یخ را شکسته و در سرمای شب غسل کرده و چهل بار سر را در آب فرو می بریم چون بیرون می آییم اسرار این علوم بر ما معلوم و فراگیری آن بر ما آسان می شود. بابا طاهر ساده دل با عشق و شوق به معرفت الهی این سخنان به شوخی را حقیقت دانست و چون شب شد در هنگام خواب طلاب به مدرسه آمد و یخ حوض را شکست و در آب غسل کرد و چهل بار سر را در آب فرو برد و چون از این کار فارق شد شعله ای از آسمان فرود آمد و به قلب او وارد شد و پنهان گردید و توانست در راه عرفان و شناخت به مقام بالایی رسید.
حکایت سوم:
درویشی قصد دیدار بابا طاهر کرد و برای دیدن او به کوه همدان شتافت، مسافتی را پیمود تا به خدمت طاهر رسید. دید همه اطراف طاهر را برف گرفته و لیکن اطراف او تا حدی بر اثر حرارت بدن طاهر برفها آب شده و زمین خشک است چون نزدیک ظهر شد درویش گرسنه بود و با خود فکر کرد که امروز گرسنه خواهم ماند زیرا نزد طاهر هیچ غذایی نیست. طاهر از فکر او آگاه شد و گفت ای درویش اکنون وقت ظهر است نماز را به جا آوریم و در فکر شکم مباش که روزی را خدا می رساند چون از خواندن نماز فارق شدند درویش دید به دعای بابا طاهر جوی آبی پدید آمد و سفره ای کنار آن جوی پهن شد و غذاهای گوناگون و معطر در آن سفره چیده شد. طاهر گفت: درویش بسم الله. هم اینکه درویش دست به غذا برد غذا از نظرش پنهان شد او فکر کرد که طاهر سحر می کند. ولی طاهر از فکر او آگاه شد و به او گفت: نه درویش سحر نیست تو بدون نام مولی دست به غذا بردی بسم الله بگو. چون درویش بسم الله گفت غذا ظاهر شد و درویش و طاهر از آن غذا میل نمودند.