روایت رادا کریشنان از فسلفه زرتشتی
روایت رادا کریشنان از فسلفه زرتشتی
شب و روز آنطور که در دورهی انحطاط دین زرتشت آمدهاند دو نیروی متضاد نیستند. هیچ حیوانی وجود ندارد که بتوان آن را صرفاً شر خواند، و هیچ چیز در دنیای مادی یافت نشود که شر محض باشد. در گاتاها، جایی که زرتشت دربارهی آلام خود ترنم میکند، ناگزیر شری را که در وجود انسان است مورد تأکید قرار میدهند و نوعی دوگرایی یعنی دوگرایی اخلاقی فراهم میآورد.
آیا آیین زرتشت، فلسفه است؟
برخی از پیروان مزدیسنا آیین خود را دینی میشمارند که همچون مسیحیت و اسلام از طرف خدا وحی شده است، و از این رو نباید آن را در شمار نظامهای فلسفی درآورد. اما هیچ دین آسمانی نمیتواند به جلب اعتقاد و ارادت مردم خردمند و روشنفکر امیدوار باشد، مگر اینکه تعلیماتش بتوانند در برابر محک عقل بایستند. از این جهت دین زرتشت را نیز که مانند سایر ادیان جنبهی فوق طبیعی دارد، میتوان از لحاظ فلسفی مورد داوری قرار داد.
کندوکاوی در آرای زرتشت درباب دوگرایی
در میان ادیان بزرگ یکتاپرست، محققاً دین زرتشت اگر قدیمیترین همهی آنها نباشد، میتواند ادعا کند که یکی از کهنسالترین آنهاست. با وجود این بنا بر عرف عام، دین زرتشت دوگرای به شمار رفته است و گفتهاند در این دین دو روح یا دو مظهر خیر و شر وجود دارند. این نکته در مورد آیین زرتشت در مراحل انحطاطی خود صدق میکند. به این معنی که در آن مراحل، صفا و شور اصیل تعالیم زرتشت از میان رفت و یک دوگرایی فلسفی که متضمن اسپنتامینو (آفریننده همهی نیکیها) و انگره مینو (خالق همه بدیها) بود پدید آمد. ما در این باره مثال روشنی در وندیداد که تحریفی از کتاب وی - دائه وا - داتا (قانون ضد دیو)است به دست میدهیم. در «فرگرد» نخست چنین میخوانیم: «من که اهورا مزدا هستم سرزمین « ایریانا - وی جو » را به عنوان اولین و بهترین سرزمینها و کشورها و بس شایسته به وجود آوردم، آنگاه برای مقابله با آه، انگره مینوی مرگبار به دست دیوان اژدهایی قدرتمند و سرمایی شدید پدید آورد.» و باز میخوانیم: «من که اهورا مزدا هستم گائو را که در برگیرندهی سغد است به عنوان دومین کشور نیک آفریدم، و آنگاه انگره مینوی مرگبار برای مقابله با آن، طاعونی ببار آورد که برای چهارپایان - خرد و کلان - کشنده است».
این نکته در جاهای دیگر هم دنبال شده است. مثلاً نویسندهی کتاب شکند گمانیک ویچار (گزارش گمان شکن) با آنکه برای تأیید نیکی ذاتی اهورا مزدا از لحاظ فلسفی طرح دو گرایی را لازم میبیند و از این جهت همانند برخی از متفکران جدید از قبیل ویلیام جیمز ( William James ) و انگارگرایان شخصی ( Personal Idealists ) به استدلال میپردازد، باز اصرار دارد که تفوق نهایی اهورا مزدا را به اثبات رساند و اعلام دارد که سرانجام اهورا مزدا همهی بدیها را خواهد زدود و انگره مینو را نابود خواهد کرد. بر روی هم اینگونه مباحث در دورهی انحطاط آیین زرتشت پدید آمدند، چنانکه آیین ارتدادی مانی به تصدیق تاریخ خود دوگرایی را حتی به توحید مسیحی میکشاند.
آیا اساساً دوگرایی در اندیشهی زرتشت راه دارد؟ و اگر چنین است مفهوم آن چیست؟ تا آنجا که به نظریهی او دربارهی آفرینش مربوط است، این نظریه سراسر یکگرای است و اهورا مزدا خدای یگانه و خالق عالم است. شب و روز آنطور که در دورهی انحطاط دین زرتشت آمدهاند دو نیروی متضاد نیستند. هیچ حیوانی وجود ندارد که بتوان آن را صرفاً شر خواند، و هیچ چیز در دنیای مادی یافت نشود که شر محض باشد. در گاتاها، جایی که زرتشت دربارهی آلام خود ترنم میکند، ناگزیر شری را که در وجود انسان است مورد تأکید قرار میدهند و نوعی دوگرایی یعنی دوگرایی اخلاقی فراهم میآورد. او درمییابد که خالق ذاتاً نیک است اما چیزی در جهان وجود دارد که مانع عمل خیر میگردد. در این باره در گاتاها به عبارات متعددی برمیخوریم. در یسنا (45-1) آمده است: «ای کسی که از دور و نزدیک میآیی بشنو، من با تو به راستی سخن خواهم گفت. در همهی امور تأمل کن و سخنان مرا از روی دقت و فکر روشن، بسنج». این گفتار از مسئولیت اخلاقی انسان حکایت میکند. زرتشت این پیام را در یسنا (30-2) روشنتر بیان میکند: «هرکس آیین خویش را خود برگزیند». (اما این انتخاب بین چه چیزهایی صورت میگیرد؟).
در عبارت معروف یسنا (45-2) به این پرسش، پاسخ داده شده است: «من اکنون دربارهی آن دو روح همزاد با شما صحبت خواهم کرد، آن دو روحی که از آغاز زندگی زاده شدهاند. روح طالب نیکی با روح شر چنین سخن گفت: هیچکدام از افکار ما و دستورات ما و دریافتهای ما و اعمال ما و شعور (وجدان) ما و روحهای ما یکی نیستند». در اینجا تضاد میان خیر و شر به نحو قاطع روشن گردیده است، اما این تضاد تضاد بین دو جوهر واقعی نیست، بلکه تضادیست بین دو اصل فکری. اینکه این دو روح را باید به عنوان دو شخص حقیقی یا دو تشخص مجازی فرض کرد بسته به چگونگی تفسیر ماست. روانشناسی شعور دینی در سالهای اخیر به خوبی نشان داده است که انسان به منظور پرستش بنا گزیر حقایق ذهنی خود را به صورتی عینی یا خارجی متجلی میسازد. اگر اهورا مزدا در ذات خود روح نیکی و به منزلهی یک شخص است، روح مخالف او نیز با وجودی که محکوم به نابودی نهایی است باید طبعاً چنین باشد. دین زرتشت به این ترتیب به عنوان نیروی جدیدی که ضد انگره مینو پیکار میکند ظاهر میگردد و زرتشت به عنوان پیامبری که با انگره مینو در حال نبرد است و دشمن دیرینهی همهی شرهاست، قد علم میکند. او باید با آلام و رنجهای خود روبرو گردد و این کار را با کمال رغبت انجام میدهد و انسانیت را نیز به پیکار با آن فرا میخواند. زبان گاتاها جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که زرتشت خود یک مجاهد پر شور بود و مادام که قدرت شر را به زانو درنمیآورد آرام نمیگرفت. لحن سخن زرتشت هم شکی باقی نمیگذارد که اهورا مزدا متضمن هیچگونه شری نیست، و بنابراین باید شر را در خارج او جست.
در اصطلاح، فلسفه شر نفی خیر است و به صورت انگره مینو تصور میشود. تضاد میان خیر و شر صور دیگری نیز به خود میگیرد، مانند تضاد بین نور و ظلمت، علم و جهل و راستی و دروغ. اما همهی این تضادها به تضاد اساسی بین خیر و شر باز میگردد.
دانشوران زرتشتی با تأکید بر یکتاپرستی زرتشتی، ثنویت را به عنوان جزیی اساسی از آیین زرتشت به کلی رد میکنند، و استدلال میکنند که اهورا مزدا یکی است و اسپنتامینو روح خیر و انگره مینو روح شر هر دو در تحت قدرت او قرار دارند. این پژوهندگان از این واقعیت که بیانشان شخص اهورا مزدا را مسئول وجود شر و عواقب ناشی از آن قرار میدهد غفلت ورزیدهاند و این مطلب با تمام روح گاتاها به طور کلی مغایرت دارد. عبارتی که قبلاً از یسنا (45-2) نقل کردیم محلی برای شک باقی نمیگذارد. هیچ رابطهای بین خیر و شر وجود ندارد. خیر و شر دو قطب ناهمگرای و جدا از یکدیگرند که هرگز نمیتوانند با هم برخورد داشته باشند. پیکار به شکست شر منتهی خواهد شد و باید هم بشود. یک چیز محقق است و آن اینکه زرتشت به دقت ناظر بر موضوع شر بوده است و نمیتوانسته است آن را به اهورا مزدا که مظهر همهی نیکیهاست نسبت بدهد. از این روی تنها راهحل این مسئله را در این دیده است که شر را به عنوان نیروی خارجی که در انسان علیه ارادهی خداوند اعمال قدرت میکند مشخص سازد. از نظر فلسفی میتوانیم بگوییم که شر همانا نفی خیر است، و چون این نفی تجسم یابد به صورت انگره مینو ظاهر میشود.
دربارهی این مسئله که آیا چنین راه حلی صحیح است با نه افکار متضادی وجود دارد. اما باید خاطرنشان شد که این راه حل از طرف همهی ادیان بزرگ یکتاپرست در قرنهای متمادی مورد قبول واقع شده است. در کتاب عهد قدیم وجود شیطان که ارادهی خدای قدیر را خنثی میکند ملاحظه میشود. در شخص مسیح همین همین پیکار را مییابیم و عظمت او در این است که بر تمام وسوسههایی که شیطان طرح کرده است پیروز میگردد. در دین اسلام نیز چهرهی ابلیس چشمگیر است. طرح مظهر شر برای خود منطقی انکارناپذیر دارد، و ما مسیحی بزرگی چون دکتر آلبرت شوایتزر ( Albert Shcweitzer ) را میبینیم که آشکارا ادعا میکند، و چه بسا حق با او باشد، که مسیحیت براساس دوگرایی قرار دارد. شوایتزر در کتاب خویش تحت عنوان مسیحیت و ادیان جهان ( Christianity and Religilns of the World ) مینویسد: «هر دین منطقی باید یکی از دو چیز را برگزیند. به این معنی که یا باید اخلاقی باشد یا باید دینی باشد که بتواند جهان را توجیه کند. ما مسیحیان اولی، را از آن جهت که دارای ارزش بیشتری است انتخاب میکنیم». و در جای دیگر مینویسد: «ما به دین اخلاقی عمیقاً و به طور مطلق به عنوان یک امر ضروری و لازم اعتقاد داریم، گرچه ممکن است متکی بر فلسفهای نباشد». و نیز با شیوهای که بیشتر فلسفی است مینویسد: «خدایی را که به توسط فلسفه شناختهام و خدایی که به عنوان ارادهی اخلاقی درک میکنم منطبق بر هم نیستند. این دو خدا یک هستند، اما چگونه یکی هستن فهمش برای من آسان نیست.» این فکر، فکری شرافتمندانه است و بدون تردید دکتر آلبرت شوایتزر نخستین کسی نیست که به این نتیجه کشانده شده است. نظیر همین اشکال در نوشتههای ویلیام جیمز و انگارگرایان شخص وجود دارد که نمیتوانند همه توانی و نیکی محض خدای ادیان را که پیروان آنها به آسانی قائل هستند قبول داشته باشند و بناگزیر یکی از این دو صفت را که همه توانی یا نیکی محض او باشد با دیگری متناقض و قابل سلب میدانند و معمولاً همه توانی خدا را فدای نیکی او میکنند. نظامهای فلسفی دیگر مانند نظام فلسفی و دانته در هند و نظام فلسفی اسپینوزا ( Spinoza ) و نظام انگارگرایی مطلق در قطب مخالف قرار دارند. به این معنی که خدا را شخص نمیدانند و وجود او را به اقتضای مقام در مطلق یا برهمن مستهلک میسازند.
در این صورت باید آیین زرتشت را فقط از لحاظ اخلاقی دوگرای خواند. ولی بعداً در عصر تألیف کتاب وندیداد این دوگرایی اخلاقی به صورت دوگرایی فلسفی که با مفاد گاتاها به هیچ روی نمیسازد درآمد و سپس مکتب مغان، یعنی مکتب معروف به زروانی، این عقیده را به وجود آورد که زروان - اکرانه یا «زمان بیکران»، حقیقت نخستینی است که اهورا مزدا و انگره مینو از آن پدید آمدهاند. این خود کوششی هوشمندانه بود تا توحید فلسفی را در برابر دوگرایی اخلاقی قرار دهد. آیین زرتشتی سراسر حاکی از جدال شدید اهورا مزدا با انگره مینو است. کستی ( Kusty ) یا رشتهی مقدسی که زرتشتی مؤمن باید به دور کمر به بندد، چیزی جز نشانهی این پیکار نیست و شخص را تحریض میکند تا همواره و در هر گام آمادهی پیکار با شیطان باشد. عناونی زیادی که به منظور توصیف انگره مینو به کار میروند این را آشکار میسازند. انگره مینو دیو دیوهاست که به دایرهی آفرینش روح نیکی خزیده است، عنوان رسمی و برجستهی او «مرگبار» است. بدترین دروغگوست، ستمپیشه است، بد ذات است، بد دین است، بدآموز است، بدخواه است و کاملاً تباهکار است.
مراسم پرستش
در دورهی پیش از زرتشت، دین ایرانیان پرستش طبیعت بود. با ظهور زرتشت، آتش و خورشید و آب اهمیت دینی خود را از دست دادند، لکن این اشیاء به عنوان نشانههای قدرت اهورا مزدا در گاتاها باقی ماندند. پس از زرتشت مؤبدان که به شیوههای قدیم پرستش سخت خو گرفته بودند، این طبیعتپرستی را تجدید کردند. هر چند این آتشپرستی فرود خدا است ولی به ناچار مقدس شمرده شد و تقدیس آتش در آتشکدهها این عقیده را به وجود آورد که زرتشتیان آتشپرست هستند.
این توصیف همانقدر دارای حقیقت است که گفته شود مسیحیان خاج میپرستند. ابیات فردوسی که هزار سال قبل سروده شدهاند، امروز در مورد اثبات نظر ما گواه صادقی به شمار میآیند. میفرماید:
نگویی که آتش پرستان بدند پرستندهی پاک یزدان بدند
مرکم ( Markham ) در کتابی که تحت عنوان تاریخ ایران نوشته میگوید: «ایران تنها کشوریست که در هیچ دورهای از تاریخ خود هیچ نوع بتی نپرستیده است.»
اخلاق زرتشتیان
اخلاق زرتشتی که هم آهنگ با دوگرایی اخلاقی است در سطحی بسیار عالی قرار دارد و با تمام نیروی خود اندیشهی نیک و گفتار نیک و رفتار نیک را تأکید میکند. مقدسات اخلاقی را هرگز نمیتوان به صورتی موجزتر از این عرضه داشت و این بهترین چیز است که میتوان دربارهی اخلاق زرتشتی گفت. هرگونه انحرافی که از لحاظ دینی و فلسفی در آیین زرتشت روی داده باشد، این نکته مسلم است که مؤبدان زرتشتی همواره اخلاق را در یک سطح عالی نگه داشتهاند. یکی از خصوصیات این اخلاق درخور توجه است و آن این است که به هیچ وجه التفاتی به ریاضتکشی و عزلتگزینی نداشته است. در وندیداد آمده است «کسانی که نمیخورند نیرومند نیستند، نه توان نیکوکاری دارند نه برای کشاورزی آمادهاند و نه برای فرزندآوری». در رسالهی سد در ذکر شده است «معنی روزهگرفتن همانا پرهیز از گناهان است و همهی اعضای آدمی مانند چشم و زبان و گوش و دست و پا باید روزهدار باشند.» داریوش بزرگ در فرمانهای نوشته بر سنگ گفته است: «ای انسان این فرمان اهورا مزداست به تو، بد اندیش مباش، راه نیکی را رها مکن، و آلوده گناه مشو.»
فرجامشناسی در مکتب زرتشت
یونانیان و عبرانیان تصور روشنی از زندگی پس از مرگ نداشتند و تصور خلود در نزد ایشان بسیار ضعیف بوده است. زرتشت به این فکر شکل مشخصی بخشید و بهشت را به اختیار و دوزخ را به اشرار وعده کرد. عقیدهی زرتشت دربارهی روح ساده بود، اما همین عقیده در دورههای بعدی تا اندازهای پیچیده شد و به موجب آن هر انسانی مرکب از بدن و وجدان و اوروان یا روح و فروشی یا یک نوع فرشتهی نگهبان شمرده میشد. بدن وسیلهی روح است و بنابراین باید پاکیزه و سالم نگاه داشته شود. دئنا یا وجدان شخصیت انسان را تعیین میکند و مطابق قضاوت او شخصیت رو به بهبود یا تباهی میرود، و اوروان روحی است که از حیات جاویدان برخوردار میشود. در روز چهارم پس از مرگ محاسبه آغاز میشود. در این هنگام اگر روان مرده نیک باشد با روشیزهای زیبا و چنانچه بد باشد با پیرزنی زشت مواجه میگردد. این دوشیزهی زیبا و پیرزن زشت چیزی جز تجلیات وجدانی نیک و بد شخص نیستند که مطابق اعمال نیک و بد او فراهم آمدهاند. فروشی مفهومی غریب است و نوعی فرشتهی نگهبان است و از آن ارواح نیک شمرده میشود، از این روی مردم در دعاهای خود از فروشی نیکان یاد میکنند.
اگر عظمت یک دین بنا بر تعداد پیروان آن سنجیده شود دین زرتشتی کنونی حق ندارد خود را بزرگ بخواند. زیرا نمیتواند به داشتن پیروان بسیار در جهان ببالد، و اما اگر بزرگی یک دین به اهمیت تاریخی و تأثیر آن بر ادیان دیگر جهان مربوط باشد، در این صورت عظمت دین زرتشت به هیچ وجه قابل چون و چرا نخواهد بود. در این زمینه رواست که چند جمله از کتاب کوچک خود، تحت عنوان زرتشت: زندگی و تعلیمات او نقل کنم:
«نظام زرتشت در طول دورهی پیروزمندانهی خود که بر دو هزار سال بالغ میگردد، با میلیونها مردم در شرق و غرب ایران در تماس بوده است، و در این دوره تا اندازهی زیادی نیروی روحانی و اخلاقی خود را به دیگران انتقال داده است. عبرانیان و مسیحیان و مسلمین با آگاهی و بدون آگاهی از چشمههای فیاض دین زرتشت سیراب گشتهاند و بهترین قواعد و احکام زرتشتی در حال حاضر در ادیان دیگر باقی ماندهاند و شاید بر اثر همین نکته است که پس از غلبهی مسلمین بر این گرایش مردم از آیین زرتشتی به آیین اسلامی به آسانی صورت گرفت و آنان را به ترویج دین جدید خود در میان اقوام دیگر، سخت به شور و جنبش درآورد. دین زرتشت مانند شعلهی فروزانی بود که نور خود را به شعلههای بیشماری دیگر انتقال داده و از این رو در غبطه دیگران است. اندیشهی نیک و گفتار نیک و رفتار نیک منحصر به زرتشتیان نیست. در تیرگیهای روزگار کهن، زرتشت به تعلیم و ترویج آنها همت گماشت و پاداش او همین بس که امروز تعلیمات مزبور به صورت میراث گرانقدر و مشترک انسانیت درآمدهاند». (رادکریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب ، ترجمه: دکتر جواد یوسفیان، تهران، علمی، فرهنگی، 1367، صص 17-1)
برگرفته
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت