ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

شب قدر در اشعار فارسی بخش سوم (پایانی)

سوشیانت | يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۴ ب.ظ | ۱دیدگاه

شب قدر در اشعار فارسی،بخش سوم (پایانی)

 

در باور مسلمانان شب قدر به گونه  گمانی : شب پیش از روز 19 یا 21 و یا 23 ماه رمضان است که سه پیشامد و یک رویکرد بزرگ در این شب رخداد: 
سه اتفاق:
فروفرستادن یک باره قرآن
سرنوشت زندگی یک ساله آدم ها
شهادت حضرت علی (ع)

و یک رویکرد:
بخشایش گناهان مسلمانان از سوی خدا به گونهبی‌اندازه و استثنایی

سراینــــدهان پارسی زبان این شب با ارزش را از یاد نبردند و چکامه های زیبایی در ستایش این شب سرودند.
 بیشتر این سرودها را بایگانی کرده و در سه بخش برای شما آماده کرده ایم،که دربرگیرنده نام آورانی چون : 

مولانا،سعدی،رودکی،حافظ،شیخ بهایی،سیف فرغانی،اوحدی،خواجوی کرمانی،فیض کاشانی،ساوجی،دهلوی،شهریار است.
نام آوران این نوشتار : فیض کاشانی،ساوحی،دهلوی،شهریار و حافظ

فیض کاشانی ساوحی
دهلوی شهریار
حافظ  

 

برای دیدن سروده های سراینــــده دلخواه بر روی نام او تلیک کنید.

 

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۶۵

بده پیمانه سرشار امشب

مرا بستان زمن ای یار امشب

ندارم طاقت بار جدائی

مرا از دوش من بردار امشب

نقاب من زروی خویش برگیر

برافکن پرده از اسرار امشب

زخورشید جمالت پرده بردار

شبم را روز کن ای یار امشب

بیا از یکدیگر کامی بگیریم

فلک در خواب و ما بیدار امشب

شب قدر و ملایک جمله حاضر

مهل ساقی مرا هشیار امشب

از آن لب شربت بیهوشیم ده

مرا با خویشتن مگذار امشب

ببویت دم بدم از جارود دل

قرار دل تو باش ای یار امشب

بسی محنت که از هجرانکشیدم

دلم را باز ده دلدار امشب

ببالینم دمی از لطف بنشین

مرا مگذار بی تیمار امشب

بدست خویشتن تیمارمن کن

مرا مگذار با اغیار امشب

نخواهم داشت از دامان جان دست

سر فیضست و پای یار امشب

------------

 

غزل شمارهٔ ۳۸۵

ای خوش آن صبحی که چشمم بر جمالت وا شود

یا شب قدری که در کوی توام ماوا شود

بیش ازین ایجان نیارم صبر کردن در برون

بر درت چون حلقه سر خواهم زدن تا وا شود

هم در امروز از وصالم شربتی در کام ریز

نیست آرام و شگیبائیم تا فردا شود

من بخود کی راه یابم سوی آن عالیجناب

هم مگر لطف تو پر گردد عنایت پا شود

گر کشم در دیده خاک پای مردان رهت

کام و کام منزل این راه را بینا شود

گر در آتش بایدم رفتن در این ره میروم

تا چو ابراهیم آن آتش گلستان ‌ها شود

موسی جانرا اگر گردن نهد فرعون نفس

چشمهای حکمت از سنگ دلش پیدا شود

بی تعلق چون مسیحا زی تو در روی زمین

تا فراز آسمان چارمینت جا شود

گر عنان اختیار خود نهی در دست او

لقمهٔ سازد ترا این نفس و اژدرها شود

گر ز بهر شهوت دنیا در آئی در غضب

نفس فرعونت در آتش از ره دریا شود

گام نه بر گام مردان رهش مردانه فیض

گر همی خواهی که در بزم وصالت جا شود

------------

 

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۴۸

عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است

لیلة القدری که می‌گویند پندار امشب است

حلقه‌ها، بین بسته، جانها، گرد رخسارش چو زلف

قدسیان را نیز گویی روز بازار، امشب است

عاشقان! با بخت خود شب زنده دارید امشبی

ز آنکه در عمر خود آن شوریده، بیدار امشب است

پای دار، ای شمع و منشین، تا به سر خدمت کنیم

پیش او امشب، که ما را خود سر و کار، امشب است

عود در مجلس دمی خوش می‌زند بی‌همنفس

آری، آری، وقت انفاس شکربار، امشب است

جنس فردا پیش نقد جان من، امشب، به می

می‌فروشم، کان بضاعت را خریدار، امشب است

زاهدان! یک دم مجالی چون کنم تدبیر چیست؟

چون پس از عمری، مجال صحبت یار، امشب است

گفته‌ای سلمان، که سر ایثار پایش می‌کنم

گر سر ایثار داری وقت ایثار، امشب است

------------

 

غزل شمارهٔ ۱۱۰

ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت

عید صاحب نظران، طاق خم ابرویت

گیسوی تو، شب قدرست و درو، منزل روح

خود که داند به جهان، قدر شب گیسویت

گوشه ماه ز برقع بنما، تا چو هلال

شود انگشت نمای همه عالم، رویت

------------

صائب تبریزی

تک بیت شمارهٔ ۷۲۱

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

------------

 

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۸

شبی همچون سواد چشم پاکان

نهفته رو، ز چشم خوابناکان

ز نور او کینه پرتوی بدر

ز قدر او نموداری شب قدر

فلک مه را بسی دندانه کرده

وزان گیسوی شب را شانه کرده

مهش در چشم نیکان ریخته تاب

فگنده چشم بد را پردهٔ خواب

چو زینسان زیوری بستند شب را

به احمد جبرئیل آمد طلب را

نویدش داد کای سلطان عشاق

به عزم عرش والا، قم علی الساق

براقی پیشکش کردش فلک گام

که وهم از وی به حجت تگ کند وام

دو گامی زین جهان تا آن جهانش

دو جولان از مکان تا لا مکانش

سیه چتر از شب معراج بازش

ز «سبحان الذی اسری» طرازش

نخست اسپش به سیر فکرت آسا

شد از بیت الحرم در بیت اقصا

سبک، گنبد به گنبد شد روانه

ز بیتی تا به بیتی، خانه خانه

گذشت از هفت سیاره به یک دم

ز دوشش برج بلکه از شش جهت هم

ره از صف ملائک گشته صف صف

هم از رف برگذشت و هم ز رفرف

بسدره ماند هم پرواز والا

وز آنجا رفت بالا مرغ بالا

رسید آنجا که نتوان گفت جائی

هوائی در گرفتش بی هوائی

در آمد خازنی از وحدت آباد

جهت را شش خزینه داد بر باد

جهت چون پرده برد از پیش دیدار

جمالی بی جهات آمد پدیدار

چو هستی نیست گشت از هست بی نیست

عیان شد هستی ای کوهست معنیست

لقائی دید کانجا دیده شد گم

نه دیده بل همه هستی مردم

در آن حضرت چو خواهش را محل دید

همه مشکل به کار خویش حل دید

گروه خویش را فریاد رس گشت

گران بار عنایت باز پس گشت

از آن بخشش که دامانش گران کرد

ره آوردی به مسکینان روان کرد

به یک قطره ز دریای الهی

فرو شست از همه امت سیاهی

هزاران شکر یزدان را که ما را

سبرد آن فرخ ابر با حیا را

که چون خورشید حشر آید به گرما

از آن بی سایه باشد سایه بر ما

خطابش سکه بر دینار خور زد

قمر را مهر و انشق القمر زد

سریر شرع، تخت پائدارش

به تختش چار عمده چار یارش

از آن هر چار ایمان سخت بنیاد

چنان کز چار عنصر آدمی زاد

ابوبکر اول آن هم منزل غار

که دوم جای پیغمبر شدش یار

عمر دوم، که بستد جان ز فرزند

که زنده کرد از آن عدل خداوند

سوم عثمان، دو صبح صدق را مهر

که گشت از مهر قرآن روشنش چهر

چهارم حیدر آن در هر هنر فرد

فقیه و عالم و مرد و جوان مرد

دگر یاران که سیارات نوراند

امم را پیشوای راه دوراند

ز ما بادا درود بی کرانه

فراوان خاک بوس چاکرانه

نخست اندر جناب مصفائی

کزو دارد دل ما روشنائی

پس اندر خدمت آن پاک جانان

که بودند آن ملک را هم عنانان

مبادا جان ما بی یادشان شاد!

همیشه یادشان در جان ما باد!

------------

 

شهریار

غزل شمارهٔ ۴۸

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم

چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد

------------

 

حافظ

غزل شمارهٔ ۳۱

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

------------

 

غزل شمارهٔ ۴۲

حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه فاش

از رقیبان نهفتنم هوس است

شب قدری چنین عزیز و شریف

با تو تا روز خفتنم هوس است

وه که دردانه‌ای چنین نازک

در شب تار سفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای

که سحرگه شکفتنم هوس است

از برای شرف به نوک مژه

خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان

شعر رندانه گفتنم هوس است

------------

 

غزل شمارهٔ ۱۸۳

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

دیدگاه (۱)

  • سیّدمیلاد موسوی
  • سپاس.
    یاعلے♥
    پاسخ:
    امید دارم که روزی شکوه گذشته برگردد

    ارسال دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    تحلیل آمار سایت و وبلاگ