تهمورث پسر دانا و گرانمایه ی هوشنگ پس از پدر بر تخت پادشاهی نشست .ابتدا موبدان را فرا خواند و برایشان از اندیشه ها و نقشه هایش سخن گفت .گفت که جهان را از بدی ها خواهد شست و دست نابکاران را از سرنوشت انسان ها کوتاه خواهد ساخت.راز های طبیعت را خواهد گشود و سودمندی هایش را به مردم خواهد ناساند .
با درایت تهمورث ، ایرانیان آموختند با پشم و موی میش و بز نخ بریسند و با آن زیر انداز و جامه ببافند . پرندگان را اهلی ساخته و از توانشان بهره مند برند.
تهمورث را وزیری بود روشن ضمیر و دادگر به نام شیداسب که با کاردانی به امور ملک و ملت می رسید . در پارسایی او چنین گویند که اوقاتش را در روز صرف رتق و فتق امور کشور می کرد و حتی خوراک نمی خورد . شیداسب را نزد ایرانیان احترامی شایسته بود و گرامی اش می داشتند .
داشتن وزرای کاردان و روشن روان ، نشانه ی دادگری و پاک روانی پادشاهان است .
به روزگار تهمورث ایرانیان بسیار آسوده بودند ، شاد و آزاد می زیستند و شاه چنان از بدی ها پیراسته شد و دانش و رای چنان در نزدش ارمند گردید که فر ایزدی از وی تابیدن گرفت .
و چه پاداشی شایسته تراز این برای مبارزان با تباهی ها و کوشندگان در راه آسوده سازی زندگی آدمیان می توان یافت .
خواننده داستان های شاهنامه بی درنگ درمی یابد که در برابر تاریخ پویا و پر تلاش قومی است که از سرزمین های ناشناس و سرد به فلات ایران آمده اند و در این سرزمین اسکان گزیده اند و زندگی خویش را با یافتن راهی تازه و ابزاری نو آسان تر و دلپذیر تر می کنند.
در شاهنامه حکیم توس اولین بار که به تابش فر برخورد می کنیم در داستان تهمورث است .
باید یادآور شد که فر در میان اقوام ایرانی ساکن فلات بخشش ویژه ای بوده که مایه ی شوکت و سربلندی دودمان می شده است .
چون دیوان و اهریمنان کردار تهمورث را دیدند و از شادمانی آدمیان آگاه گردیدند ، خشمگین شدند . گرد هم جمع شدند تا خدعه ای بیندیشند زیرا اهریمنان و پلید روانان همواره با شادی و آسایش و آزادی مردمان در ستیزند .
تهمورث از نشست آنان آگاه شد و برای دفاع از شرافت و نیکی و تداوم تابش فره ایزدی به آنان حمله برد . اهریمنان و بد نهادان نیز با سپاه گران خویش به میدان آمدند . نیرو های نیکی و پلیدی در دو سوی میدان صف کشیدند . در یک سو آتش و دود و سیاهی بود و در سوی دیگر دلیری و پاکی و روشنایی . یک طرف بندو جهل و ترس رخ می نمود و در طف دیگر آزادی ،دانایی و آسایش قد برافراشته بود.
نبرد چندان به درازا نکشید زیرا اهریمنان را توان هم رزمی با سرداران تهمورث، این دلاور نیکی و پاک روانی نبود . آنان یکی پس از دیگری به خاک افتادند .
آنگاه که روشنایی و دادگری دست در دست یک دیگر نهند و ریا و خود بینی را از خود برانند ، پلیدی ها را مجال عرض اندام نیست و این را یزدان پاک مقدر کرده است .
تهمورث نیز در اوستا از پهلوانان است . نام او او تّخّم اروپ است که به معنای روباه نیرومند و قوی پنجه می باشد .نام این پهلوان هموواره با صفت اّزینّ ونت یعنی مسلح آمده است این نام سپس تر به زیناوند بدل شد. بنا بر این تهمورث زیناوند به معنی روباه تیز تمام سلاح است که بی تردید می تواند نام و صفت پهلوانی محبوب بوده باشد .
تبهکاران سیاه دل و تاریک جوی که چنین دیدند چاره ای جز تسلیم نیافتند . تهمورث هوشمند آن ها را امان داد ، با این شرط که آن چه می دانند به ایرانیان بیاموزند . دیوان چنین کردند و تهمورث را خواندن و نوشتن به سی زبان از جمله پهلوی، رومی ، پارسی ، سغدی، چینی و عربی آموختند .
دانش اندوزی چنان نزد نیک نهادان گرامی است که برای یافتنش دیوان را نیز به خدمت می خوانند .
تهمورث دیو بند ، سی سال با رای و داد بر ایران زمین حکومت کرد و چون روزگارش به سر آمد به سرای دیگر شتافت . ایرانیان به سوگ او نشستند زیرا مرگ دادگران و نیک خواهان سوگ آور است