صوفیان طریقت مولویه بخش 1
طریقت مولویه
طریقت مولویه یکی از طریقتهای صوفیانه که در قرن هفتم هجری در آسیای صغیر رشد و نمو یافت و به اشاعهی آیین خود پرداخت. پیروان این طریقت که در واقع طرفداران آیین و روش مولانا جلالالدین محمد بلخی بودند، پس از مولانا بالندگی یافتند. بنیانگذار اصلی طریقت مولویه بهاءالدین ولد، فرزند مولانا بود و کسی که در جهت رشد آن کوشید، اولو عارف چلبی فرزند سلطان ولد بود. در عهد امویان دستهای از مذهبیون به وجود آمدند که اساس مذهب آنان رویگردانی از دنیا، همراه با زهدی متعصبانه و خشن در برابر آشوبهای داخلی بود. این گروه صوفیان نام گرفتند و پس از چندی تحت تأثیر اسماعیلیان با افکار فلسفی در آمیختند. با گذشت زمان فرقههای متفاوتی از صوفیان شکل گرفت و خانقاههای زیادی تأسیس شد، یکی از فرقهها مولویه نام داشت که به مولانا جلالالدین بلخی منسوب است. صوفیان به طور کلی به دو دسته تقسیم میشدند:
الف) گروه اوّل:
گروه اوّل جهت وصول به حق، برای خدا اسمای معینی فرض کردند و هر اسمی را مقامی معنوی برای سلوک انگاشتند. علاوه بر زهد و عبادات فرض، به انجام نوافل یعنی به جای آوردن عبادات غیر واجب نیز میپرداختند. کمخوابی، کمگویی و کمخواری و پرهیز از دنیا و نعمتهای آن را به صورت ریاضت میپذیرفتند و اکثر اوقات خلوت چهل روزه یعنی عبادات منفردانه در حجرهی تنگی را برمیگزیدند که غالباً بدین منظور ساخته میشد و پا به پای آن اعمال، رؤیا، کشف و کرامت را اساس قرار میدادهاند. تمام طریقتهای متکی بر این اصول را کلاً «متشبت به اسما» نام نهادهاند. یعنی کسانی که اسمای الهی را گرفتهاند.
ب) گروه دوّم:
خلوت، ذکر، حتی خانقاه خرقهی خاص پوشیدن، دور شدن از مردم را ریا میشمردند. به نظر پیروان این گروه وصول به حق را با عشق و جذبه ممکن میدانستند زیرا عشق و جذبه هم موجودیت انسان و هم موجودیت کاینات را یک باره محوه میکند. دست یافتن به این چنین هستی که عین هستی مطلق ذات الهی است تمام هستی را تجلی ذات مطلق نشان میدهد. موسیقی و سماع نیز برای ایجاد جذبه و مایه بخشیدن به عشق، بر سالک راه حقیقت ضروری بود. این گروه که زمانی در خراسان تمرکز داشتند.
گاه با نام خراسانیان، رجال خراسان و عارفان خراسان گاه به دلیل آنکه به نکوهش مردم ارزش قایل نبودند و حتی کارهای نکوهیده انجام میدادند و با خوار شمردن نفس آن را نکوهش میکردند. با نام ملامتیان خوانده میشدند و کسانی که اسما را اساس قرار میدادند و در عراق گرد آمده بودند عراقیان نام گرفتند. ملامتیان که با عدم پرهیز از انجام کارهای نکوهیده و حتی تن در دادن عمدی و دانسته به ملامت کاملاًمساعد برای باطنگرایی بودند. چون به ارائهی افکار خود پرداختند، جوانمردان موجب تقویت این افکار بین مردم شدند و به ثبات آن در میان مردم کمک کردند. بدینسان سازمان فتیان که از دورههای نخستین حتی از دورهی ساسانیان موجودیت یافته بود با ارباب ملامت جوش خورد.
با گذشت زمان طریقههای مختلفی از ملامتیه منشعب شدند. مانند حیدریه، جامیه، قلندریه، کبرویه، بکتاشیه. بین ملامتیان و صوفیان تداخلهایی نیز میان آنها صورت گرفته است. مولویه که پس از مولانا به نام وی برپا شده نیز یکی از آن گروههاست که از ملامتیان نشأت گرفته است. مولانا از طریق پدرش، سلطانالعلما، و خلیفهی او سید برهانالدین محقق ترمذی حال و هوای ملامتیان یافته، سپس به وسیله شمس تبریزی که در حیات وی انقلاب عظیمی ایجاد کرد به یکی از خروشانترین شخصیتهای این حال و نشئه بدل شده بود.
پس از مولوی، مریدان وجانشینان او طریقتی را تشکیل دادند که به آداب و تعلیمات و اندیشههای مولانا پایبند بودند. این انجمن که زنان نیز در سلک مریدانش قرار داشتند، به نام خداوندگار، به انجمن مِوْلِوی که تلفظ ترکی مولوی است، شهرت یافت. مولویان بیشتر در سرزمین عثمانی خانقاه و تکیههایی به نام مولویخانه داشتند. این مولویخانهها متشکل بودند از باغی وسیع (محل سکونت شیخ و خانوادهاش)، اتاقی بزرگ برای برگزاری مراسم سماع (سماعخان)، مسجدی کوچک و یک گورستان و حجرههایی برای سکونت درویشان.
مولویخانهها در واقع نوعی آموزشگاه ادبی یا مرکز فرهنگی- هنری و همچنین محل اجرای آیینهای طریقت مولوی بودند و بعدها پس از ممنوعیت تحصیل زبان فارسی در مدارس ترکیه مراکزی برای فراگیران این زبان شدند. پیروان این طریقت، مانند مرشد خود به چرخیدن همراه با تفکر که خاص رسم سماع آنان است میپرداختند. به همین دلیل درویشان «چرخنده» یا «چرخزن» نام گرفتند. گویند هیچکس نمیتوانست با مولانا همراهی کند و مردم او را به جنون متهم میکردند. مولانا در این باب میگوید:
آن چنـان دیوانگی بگسسـته بنــد
کــه همه دیوانـگان پنـــدم دهنــد
و یا در جایی دیگر چنین میفرماید:
گر فلاطون را رسد زین گون جنـون
دفتر طــب را فرو شویـد به خـــون
به هر حال طریقت مولانا چنان در قونیه قوّت گرفت و ریشه دواند که پس از مرگ مولانا نیز گروه زیادی به آن پیوستند و بدینترتیب طریقتی به نام مولویه شکل گرفت که پیروانش هم چنان به مسلک خود پایبند بودند و آن را نه تنها در قونیه، بلکه در غالب شهرهای ترکیه و حتی خارج از آن سرزمین اشاعه دادند.
بعد از مولانا، پیروان وی و حتی پسرش، سلطان ولد، از حسامالدین چلبی، محبوبترین مرید و خلیفهی مولانا پیروی کردند. پس از درگذشت حسامالدین پیروان خواستند که سلطان ولد بر مسند ارشاد نشیند، اما شیخ کریمالدین بکتمر اوغلی را مرشد خویش قرار داد و هفت سال تحت تعلیم وی قرار گرفت. با مرگ او همهی مریدان مولانا سلطان ولد را به ارشاد برگزیندند.
بدین ترتیب او جانشین پدر شد و در واقع سلطنت معنوی از پدر به پسر انتقال یافت. گروهی سلطان ولد را مؤسس طریقت مولویّه میدانند، ولی واضح است که اونطفهی طریقت مولویّه را که در زمان مولانا بسته شده بود با حمایت حکومت وقت تأسیس کرده او عاشقان طریقت مولانا را در مرکزی با موقوفاتی چند گردآوری نمود و خلفایی برای ترویج این مسلک، به آناطولی و جاهای دیگر فرستاد و سازمان داده به مولویه را آغاز کرد. او در گسترش این طریقت کوشید و خانقاههایی احداث کرد و تا پایان عمر در این کار همّت گماشت. بیشتر آداب مولویّه در مورد سماع و لباس دراویش و ... به او منسوب است.
بدین ترتیب تصدّی سلسلهی مولوی به عهدهی فرزندان او گذاشته شد که تا امروز هم با چند وقفه، هنوز ادامه دارد. فرزندان سلطان ولد را «ولدی» میگفتند و به فرزندان مریدانی که در حضور مولانا بودند، نام مولوی میداند. اما در نهایت تمام کسانی را که پیرو طریقت مولانا بودند مولوی نامیدند. سلطان ولد در سال 712 ه.ق. درگذشت و پسرش اولو عارف چلبی جانشین وی شد. در واقع اولین «ولدی» که در پیشرفته و ترویج طریقت مولویّه نقش بسیار داشت اولو عارف چلبی، نوهی مولانا بود. اولو عارف چلبی فرزند سلطان ولد و نوهی دختری شیخ صلاحالدین زرکوب بود. مولانا از این تولد بسیار شادمان گشت و کودک را در آغوش گرفت و به سماع پرداخت و او را جلالالدین محمد فریدون نام نهاد و به یاران گفت که به او اولو عارف (امیر عارف) بگویند.
او از همان زمان حیات پدرش در آرامگاه مولانا به اقامت پرداخت و در نزیک آرامگاه خانهای ساخت که امروزه به دایرهی چلبی معروف است. بعد از اینکه بر مسند ارشاد پدر تکیه زد، برای ترویج طریقت مولویه به سفر پرداخت و بیشتر عمر خود را در این سفرها بود. وی نه تنها به سراسر آناطولی، بلکه به مرند و تبریز نیز سفر کرد و با زنان و مردان صاحبنام، حکّام و امرای بسیاری آشنا شد و با حمایت آنان توانست خانقاههایی دارای موقوفه بنا کند و به گسترش طریقت مولویّه بپردازد.
به هر حال اولو عارف چلبی، بعد از عمری تلاش در راه اشاعه آیین و مسلک مولانا و طریقت مولویه از دنیا رفت. به گفتهی افلاکی در مناقبالعارفین او مولانا را در خواب دیده که به بشارت گذر از دنیا را میداده است. در پایان این بخش باید گفت مولانا طریق خود را طریق صوفیانه نشمرده است و مولویان نیز طریقتهای دیگر را با طریقت خود کاملاً متفاوت میدانستند و تمام طریقتهای دیگر را (که اسما را اساس قرار دادهاند) طریقتهای صوفیان و مشایخ آنان را مشایخ صوفیان و پیروان آنان را درویشان صوفی و خانقاههایشان را خانقاههای صوفیان مینامیدند