زندگی نامه کوروش بزرگ شاه شاهان
کوروش بزرگ
کوروش بزرگ، ابر مرد ایران زمین، شاهنشاه بی همتا، فرمانروایی یکتا، یگانه اختر پرفروغ آسمان کهن نگاری جهان، شاه انشان، پسر بهشت در اوستا، سیروس تورات، سایروس انجیل، ذوالقرنین افسانه ای قرآن، رهاننده یهودیان، پدر سرزمین ایرانیان، بخشنده پر آوازه، توانگر بی اندازه، نخستین بنیان گذار فرمان حقوقبشر، نخستین دادگستر گیتی، بنیانگر نخستین شاهنشاهی چند سرزمینی، آزادساز و رهاننده برده ها و در بندیان، بنیان گذار فرمان روایی نامور و با شکوه هخامنشیان، نخستین پادشاه شاهنشاهی هخامنشیان می باشد.
وی هیچگاه همتایی در این جهان نداشته و نخواهد داشت، کوروش یک مسیح بود، و یا بهتر بگویم کوروش یک استوره و افسانه بود، وی دینها، کیشها و نژاد های گوناگون را گرامی می داشت و شاید همین راز جاودانه گی وی باشد. او سده ها از زمانه خویش جلوتر می زیست. گویی که سرنوشتش اینگونه بوده که باید برتر و بهتر از دیگران باشد. وی رسالتش شادمانی، بشارتش آزادی و فرجودش خنداندن ستم دیدگان بود و یاری رساندن به نیازمندان بود.
کوروش نه تنها برای ایرانیان، چه بسا بالاتر از آن، برای مردم جهان چهره ای شناخته شده و دارای ارزش است و برای همگان سرشتی افسانه ای دارد.
سرشت کوروش
کوروش در زمانی به پا خواست که گیتی در ستمگری و نادانی می سوخت و تشنه ی دادگری و برابری بود. کوروش از دید خرد، داد، اندیشه، راستی و مردم دوستی پیشرو دیگر بزرگان و نام آوران زمانه خود مانند بودا، کنفوسیوس، سولون و... بود.
کوروش تا اندازه ای نامدار، مهربان، نیکو سرشت و پرآوازه بود که مردمانی هم که از او شکست می خوردند وی را ارجمند می شماردند و به گفته ای کوروش را می پرستیدند و مردمان گوناگون او را نکوداشت و ستایش می کردند، کوروش نه تنها بر کشورها، چه بسا بالاتر از آن بر دل های مردمان فرمانروایی می کرد و بسیاری از دشمنانش پس از شکست وی را یاریی نموده و نیرو رسانی می کرده و در برابر کوروش پیمانمدار بودند و به پیشکاری در درگاه کوروش می بالیدند.
کهن نگاران کوروش را یکی از سه مرد بزرگ و برتر کهن نگاری در کنار اسکندر و قیصر روم می دانند، بی گمان در این میان کوروش برتر می باشد، زیرا هیچ کدام از آنها به اندازه وی مردم دوست نبوده و برای آسایش مردمان نمی کوشیدند، کوروش بیش از هر پادشاه دیگری با مردم می زیست، ارزش و نام آوری کوروش برای کشور گشایی نبود، ارجمندی و بزرگی کوروش به پاس ارزش های منشی و مینُوی و مردم دوستی اش بود.
نیای کوروش برای چندین پشت بر دودمانهای پارس فرمانروایی میکردهاند که از تراشگری ها و گزارشهای کهن نگاری هم روزگار کوروش هویدا است.
نام
نام کورش از ریشه ایرانی و آریایی (هندواروپایی) کور پدید آمده است که در جایگاه بنواژه ای به چَم «زایش یافتن»، «پا به پهنه زندگی نهادن» و درگونه ی نامی خود به چَم «فرزند، کودک، نوزاد، برنا، پهلوان » است. در باره نام وی کتزیاس و پلوتارک، نام کوروش را بهچَم «خورشید» دانستهاند[1] و همچنین می تواند به چم پسر روشنایی، پسر خورشید و یا پسر دارای بزرگی باشد. کوروش در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده میشود.
در مورد زایش وی افسانه های زیادی بازگو شده، ولی آنچه آشکار است این است که وی فرزند کمبوجیه یکم فرمان روای پارس و بانو ماندان می باشد و بنا به گفته ای روزگار کودکی را به دور از پدر مادر خویش در سرزمین ماد ها که سرزمین مادری اش بود گذراند و پس از گذراندن روزگار کودکی خود در 12 سالگی به پارس فرستاده شد و در دربار پارسی کمبوجیه منش و سرشت والای پارس ها و شیوه ها و روش های جنگی و ارتشی آنها را آموخت و مانند یک پارسی پرورش یافت.
در سنگنبشته کوروش در پاسارگاد آمدهاست:
«من کوروش شاه هستم، شاه هخامنشی»، «کوروش، شاه بزرگ، شاه هخامنشی» یا «کوروش، شاه بزرگ، پسر کمبوجیه، شاه هخامنشی».
در تراشگری های شهر بابل از اور اینگونه آغاز میکند:
«کوروش، شاه همه جهان، شاه سرزمین انشان، پسر کمبوجیه، شاه سرزمین انشان»
و در استوانه کوروش، می گوید:
«فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ شهر انشان، نواده کوروش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بودهاست»[2]
همسر کوروش
نوشته های کهن نگاران نشان می دهد کوروش نه تنها در کارهای ارتشی و سپاهی دارای هوشمندی ویژه ای بوده و در کشور گشایی و کشورمداری بسیار مردم دوست بوده و با دوست و دشمن بردباری می کرده، در کارهای زندگی خانوادگی نیز یکی از پیمانمدار ترین مردان روزگار بوده است. بنابر گفته هرودوت کوروش در چهل سالگی شاه شد و ۳۰ سال شهریاری کرد.[3] کوروش کاساندان، شاهزاده هخامنشی را به همسری برگزید و وی یگانه همسر کوروش بود. کوروش دو پسر به نام های کمبوجیه و بردیا داشت و دارای سه دختر بود که دو تن آنها آتوسا، آرتیستونه نام داشتند و سومی گمان میرود رکسانا بوده باشد.[4]
کوروش در پاسبانی از خانه و میهنش زبانزد جهانیان شده بود. وی پس از مرگ همسرش کاسان دان دختر فرناسپه در اندوهی بیکران فرو رفت و دیگر همسری برنگیزید. با همسنجی این منش و کردار کوروش با دیگر پادشاهان هم روزگار و یا شاهان پس از وی که به دنبال زنان بسیار و به بردگی گرفتن زنان بودند می توان به بزرگی و پایمردی کوروش پی برد.
گسترش پهنه فرمانروایی
باید به این نکته نمارش نمود که هیچگاه انگیزه کوروش از نبرد هایش کشورگشایی و بدست آوردن سرمایه نبوده است، ونکه وی به دنبال پیکار با ستمگری، برپایی دادگری و یاری رساندن به مردمان نیازمند و بینوا بود. وی توانست برای نخستین بار خاندان های پارسی را یک پارچه نموده و زیر یک پرچم گردآورده و بزرگترین شاهنشاهی روزگار را پایه گذاری نماید. کوروش در ابتدا با همراهی سه خاندان از شش خاندان مادی توانست ماد ها را شکست دهد و خود را شاه ماد ها بنامد، کوروش پس از بدست آوردن ماد، خود را فرمانروای ماد خواند و فرنام شاهان ماد را به خود داد، اما در راستینگی سرزمین ماد به دست یک فرمانروای پارسی سرپرستی میشد و این رویداد برای نخستین بار پیشامد .[5]
سپس وی به اندیشه بدست آوردن لیدیه افتاد و خود را برای نبرد با کرزوس فرمانروای لیدیه آماده نمود. در سال ۵۴۵ پیش از زادروز نبردهایی میان کرزوس و کوروش رخداد، در واپسین نبرد از آنجا که ارتش سواره لیدیه یکی از ارتش های سواره برتر روزگار خود بود، از همین روی، کرزوس سپاهش را در سوی خاوری سارد در دشتی به نام هرموس آراست زیرا این دشت فراخ برای کارایی ارتش سواره پسندیده بود.
کوروش برای ازکار افتادن ارتش سواره لیدیه، راهبرد هوشمندانهای را بکار بست، چون اسب از بو و پیکر شتر رَم میکند و می هراسد، وی در جلوی رسته لشگرش رسته ای از شتر را آراست. اسبهای لیدیهایها از بوی شتر رَم کردند و آشفتگی فراوانی در رسته های سپاه پدید آوردند و سواران نیز ناگزیر از اسب ها پایین آمدند و پیاده جنگیدند. سرانجام ایرانیان پیروز شدند و لیدیهایها به درون دژ پس نشستند و سرانجام پس از زمان کوتاهی دورگیری کوروش و سپاهش پیروز شدند. وی سپس خاور ایران و باختر آسیای میانه و ایلام و بابل را به گستره فرمانروایی خود افزود و گستره پهناوری را به خاک ایران افزود.[6]
نغز است بدانید پیروزی کوروش بر بابل بجای آنکه مردم این سرزمین را نگران و پریشان کند، آنها را شادمان نمود. زیرا پرآوازه بود که کوروش هر سرزمینی را بدست آورد، برای مردمانش آسایش، بهزیستی و برابری را به ارمغان می آورد، نه کسی را می کشت، نه جایی را ویران می کرد و نه به زنها دست درازی می کرد و نه روادید می داد کسی داشتهها و دارایی مردمان بی گناه و ستم دیده را تاراج کند. از اینرو بابلیان او را با آغوش باز پذیرا شدند. کوروش دارای آنچنان اندیشه ای گشاده و پنداری نیکو بود که پس از چیرگی بر بابل نه تنها با مردم با مهربانی و نیکویی رفتار کرد، وانگهی نیایشگاه های آنها را نیز ویران ننمود.
والتر هینتس، میگوید: «کوروش سه شاهنشاهی را سرنگون کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکنند که کوروش هیچ کدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، به جای آن به دور کردن آنها بسنده کرد تا آنجاکه برای آنها زندگی شاهانهای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بیپیشینه بود و تا زمان کوروش هرگز روی نداده بود».[7]
شاید همین رادمردی و کردار نیک با مردمان و بویژه دشمنان است که نام کوروش را در میان مردمان دیگر کشورها جاودانه کرده و اکنون پس از گذشت هزاران سال زنده نگاه داشته و هنوز نام کوروش بر سر زبان ها می باشد.
داستان ذوالقرنین
ویژگی های ذوالقرنین
بر پایه قرآن، ذوالقرنین، سه لشکرکشی برجسته داشت نخست به باختر، سپس به خاور، و سرانجام بخشی که در آن یک تنگه کوهستانی جای داشت، او آدم یکتا پرست و مهربانی بود و از روش دادگری گمراه نمیشد و به همین روی همیشه رو به مهرورزیدن به خدا بود، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران و ستمکاران بود و به دارایی و سرمایه گیتی دلبستگی ای نداشت، او هم به خدا باور داشت و هم به روز رستاخیز، او سازنده آب بندی بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس بهرهگیری شدهاست و انگیزه او از ساختن این آب بند یاری به گروهی ستمدیده در برابر بیداد و ستم دودمان یاجوج و ماجوج بوده است.
ذوالقرنین در قرآن
داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این گزاره آمدهاست:
و از تو در باره ذو القرنین میپرسند. بگو: برای شما از او چیزی میخوانم. (۸۳) ما او را در زمین بزرگی دادیم و راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (۸۴) او نیز راه را پی گرفت. (۸۵) تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که در چشمهای گِلآلود و سیاه غروب میکند و در آنجا مردمی یافت. گفتیم: ای ذو القرنین، میخواهی کیفر شان کن و میخواهی با آنها به نیکی رفتار کن. (۸۶) گفت: اما هر کس که ستم کند ما کیفرش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش میبرند تا او نیز به سختی کیفرش دهد. (۸۷) و اماهر کس که باور آورد و کارهای شایسته کند، پاداشی نیکو دارد. و در باره او فرمانهای آسان خواهیم راند. (۸۸) باز هم راه را پی گرفت. (۸۹) تا به جایگاه برآمدن آفتاب رسید. دید بر مردمانی طلوع میکند که به جز پرتو آن برایشان هیچ پوششی قرار ندادهایم. (۹۰) چنین بود. و ما بر سرگذشت او فراگیری داریم. (۹۱) باز هم راه را پی گرفت. (۹۲) تا به میان دو کوه رسید. در پس آن دو کوه مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمیفهمند. (۹۳) گفتند: ای ذو القرنین، یأجوج و مأجوج در زمین بزهکاری میکنند. میخواهی خراجی بر خود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها آب بندی برآوری؟ (۹۴) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانایی دادهاست بهتر است. مرا به نیروی خویش یاری کنید، تا میان شما و آنها آب بندی برآورم. (۹۵) برای من تکههای آهن بیاورید. چون میان آن دو کوه انباشته شد، گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم. (۹۶) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ کنند. (۹۷) گفت: این نیکی بود از سوی پروردگار من و چون مژده پروردگار من در رسد، آن را زیر و زبر کند و مژده پروردگار من راست است. (۹۸)[8]
کوروش یا ذوالقرنین
در باره کیستی و شناخت ذوالقرنین از دیر باز گفتمان و پژوهش و بررسی بوده است تا این سرشت برجسته و راز آلود را بشناساند، در اینجا به چند تن از کسانی که در باره این جُستار پژوهش نمودند نمارِش می کنیم تا با دیدگاه شان آشنا شویم.
1. مولانا ابوالکلام محی الدین احمد آزاد نامیده شده به ابوالکلام آزاد نویسنده تفسیر ترجمان القرآن 2. سید محمدحسین طباطبایی نامیده شده به علامه طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در نسک تفسیر نمونه 3. آیتالله محمد تقی مدرسی نویسنده تفسیرمن هدی القرآن از تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی 4. محمد صادقی تهرانی نویسنده تفسیر الفرقان (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة) 5. وهبه زحیلی رئیس گروه فقه مذاهب اسلامی و نویسنده نسک تفسیر المنیر 6. آیت الله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه از تفاسیر شیعی قرآن 7. دکتر عبد المنعم النمر بالاترین جایگاه دینی و بزرگترین چهره اسلام شناس امروزین در مصر که نوشتار پژوهشی وی پیرامون کوروش ذو القرنین انجام داده که باره نگرش و پرداختن دانشمندان ازهر واقع شد و نوشتار او در جهان عرب بازتاب و پذیرش چشمگیری یافت 8. آیتالله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری) ، و ده ها پژوهش گر و دینیار و کهن نگار دیگر که برخی نیز بیگانه هستند همگی بر این اندیشه استوارند که کوروش همان پیمابری است که در قرآن به ذوالقرنین از او نام برده شده است.
کوروش در تورات
در تورات، در نسک «عزرا» و نسک «شعیاء» از کوروش همچون مسیح و رهایی دهنده تیره و نژاد یهود و بردگان یاد شده است و کوروش برای یهودیان ارزش ویژه ای دارد و در نسک عزرا فرمان کوروش درباره بازسازی نیایشگاه بیت المقدس و بازپس دادن گنجینه ها و سرمایه یهودیان که به دست بختالنصر به بابل آورده شده بود، بازگویی شده است، [9]که این کار با نگرش به هنجار های آن زمان کاری بیهمتا و راد مندانه بود.
روی همرفته تورات بیش از شانزده بار با گفتاری ستایش آمیز و بیهمتایی از کوروش یادکرده و در یک باره از وی با فرنام «مسیح خداوند» نامبرده. باید به این نکته نمارِش نمود که این فرمان در زمانی داده شده بود که یکی از مهین ترین انگیزه های پادشاهان برای تازش به کشورهای دیگر، سرمایه ها و دارایی های آنها بوده، ولی کوروش با فروهر بی مانند، بخشندگی و فر کیانی ویژه ی خود در زمانی نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش با چشم پوشی از سرمایه یهودیان دربند در بابل فرمان به آزادی آنها و پس دادن سرمایه شان داده است. کوروش بازگو نمود که این کار را به فرمان یَهُوَه انجام داده و یهوه فرمان روایی کشور ها را به وی داده است. در نسک «شعیاء» نیز تنها از همراهی خداوند با کوروش در پیروزی بر بابل و آزادسازی بردگان سخن رفته است. این دو بخش از تورات از باستانی ترین و کهن ترین بنمایگانی است که نام کوروش در آن آمده است.
برهان کهن نگاران برای اُستانش ذوالقرنین بودن کوروش
نمارِش به ذوالقرنین در عهد عتیق
دادگری کوروش
پیوند کوروش و دوشاخ
برابری لشکرکشیهای کوروش با لشکرکشیهای سه گانه ذوالقرنین
آرامگاه کوروش
آرامگاه کوروش بزرگ در بازه نزدیک به یک کیلومتری جنوب باختری کاخهای پاسارگاد جای داد.
بن مایگان
[1] رضایی باغبیدی، حسن. «درباره نام کوروش». در کوروش و ذولقرنین.
[2] داندامایف، محمد. ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی. ترجمه روحی ارباب.
[3] هرودوت. تاریخ هرودوت. ترجمه وحید مازندرانی.
[4] داندامایف، محمد. ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی. ترجمه روحی ارباب.
[5] کوک، جی. ام. «ظهور هخامنشیان و تأسیس امپراتوری ایشان». در تاریخ ایران کمبریج. ج. ۲، قسمت اول. ترجمه تیمور قادری.
[6] داندامایف، محمد ع. تاریخ سیاسی هخامنشیان. ترجمه فرید جواهر کلام.
[7] هینتس، والتر. داریوش و ایرانیان. ترجمه پرویز رجبی.
[8] قرآن کریم-سوره کهف
[9] مالوان، ماکس. «کوروش بزرگ». در تاریخ ایران کمبریج. ج. ۲، قسمت اول. ترجمه تیمور قادری.
لطفا از سایت ما دیدن فرمائید
ممنون