ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات حماسی» ثبت شده است

دیو های مازندران

سوشیانت | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

دیوان مازندران

فردوسی تنها در چند بخش شاهنامه از «دیوان» به عنوان موجوداتی افسانه‌ای که بسیار نیرومندند و با نیروی جادویی خود نیز به کارهای شگفت دست می‌زنند یاد کرده است. این موارد به ترتیب عبارت است از جنگ سام با دیوان مازندران در دورهٔ پادشاهی منوچهر، جنگهای کیکاووس و رستم با دیوان مازندران، و پیکار رستم با  اکوان دیو در عهد کیخسرو، ولی فردوسی دربارهٔ این دیوان که چگونه موجوداتی بوده‌اند، به چه شکل و شمایلی بوده‌اند، چه کارهایی می‌کرده‌اند، عادات و رفتارشان چه بوده است و موضوعهایی از این‌گونه به‌ندرت سخن گفته است و به خوانندگان شاهنامه فرصت داده است تا دیوان این افسانه‌ها را آن‌چنان که خود می‌خواهند و می‌توانند در عالم خیال تصویر کنند. البته او در مواردی که کم نیست نیز لفظ «دیو» را به جای ابلیس و اهریمن و به معنی شخص بسیار نیرومند و توانا یا آدم بد به‌کاربرده است که به موضوع مورد بحث ما در این مقاله ارتباطی ندارد.(1) در بین سه افسانهٔ مذکور در فوق، در افسانهٔ لشکرکشی کیکاووس به مازندران و جنگهای کیکاووس و رستم با دیوان آن سرزمین، بیش از دو داستان دیگر خواننده می‌تواند آگاهیهایی، ولو مختصر، دربارهٔ «دیوان» شاهنامه به‌دست بیاورد و بدین جهت است که نخست این داستان را از این نطر به‌اجمال مورد بررسی قرار می‌دهیم.

  • سوشیانت

تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند

سوشیانت | دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۳۷ ق.ظ | ۱دیدگاه

تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند

در حوزه زبان شناسی عمومی می توان همه زبانهای رایج در ایران دوره ماقبل اسلام را در گروه زبان فرس قدیم( پارسی کهن) قرار داد. کلمات مشترک در زبان سانسکریت، پهلوی، اوستایی زند، انگلیسی ، لاتین و فارسی میانه که حتی به زبان عربی هم راه یافته اند مانند:

روز زن نام نه – نیرو شکر کند(قند) فرزانه – لیمو مردن ستون ستاره – راز سر – کرباس یوغ دار در کوز هوس (خانه) زم – بگ دندان شطرنگ شمن و سمن(بت صنم) صابون ستون سکر – رایت سماق زعفران قهوه – زنجپیل طشت بدن لگ – هوس (خانه) در باقه (باغ گل) لوبیا گل – الکل – حنا و ... ریشه هریک از این کلمات را به هریک از این زبانهای فوق مرتبط کند و جالب اینکه بسیاری از فرهنگهای اروپایی و به تقلید از آنها لغتنامه های ایرانی و عربی این کلمات را به نادرستی از زبان عربی دانسته اند در حالیکه هیچکدام از این کلمات اصلا نه ریشه و نه سابقه تاریخی حضور در ادبیات عرب ندارند. اینگونه ریشه شناسی یک دایره باطل ایجاد می کند و سبب ریشه شناسی غیر واقعی یا جعلی می شود بنا براین در یک تقسیم بندی کلی، زبانهای اوستا، سانسکریت، پهلوی ، ودادی، زند ، مزدکی و ... را عموما در یک گروه اصلی بنام زبان "فرس قدیم" قرار داده اند فرس قدیم یعنی" پارسی کهن"و یا پارسی باستان و این در تقسیم کلی و زبانشناسی عمومی کاملا پذیرفته شده است حتی در حوزه تخصصی هم گاهی بین زبان اوستایی و سانسکریت و پهلوی تفاوت قائل نمی شوند. بطوریکه زبانشناسان متقدم عرب نویس و خود عربها هم بطور نمونه کلمه عشق را معرب شده از فرس قدیم گفته اند اما می دانیم که می توان ریشه واژه "عشق" را در" ایسک" اسک" سانسکریت و پهلوی و اشکانی هم یافت.

  • سوشیانت

تأثیر زبان و ادبیات فارسی ، در زبان عرب

سوشیانت | شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ | ۰دیدگاه

تأثیر زبان و ادبیات فارسی ، در زبان عرب

 این نوشته بر مبنای سخنان آقای دکتر محمدی استاد ادبیات دانشگاه تهران و رئیس کرسی زبان و  ادبیات دانشگاه لبنان در گفتگو با نماینده تلویزیون آن کشور تنظیم گردیده‌است.

هر بار که سخن از روا‌بط زبان عربی و فارسی به میان می‌آید ، نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد ، موضوع وجود کلمات عربی در زبان فارسی و لزوم آموختن این زبان برای درک صحیح زبان و ادبیات فارسی می‌باشد.

همان‌طور که زبان عربی در برنامه رشته ادبیات ‌فارسی پایه و مایة استواری داشته و آموختن آن برای دانشجویان فارسی‌زبان جنبه الزام و اجبار دارد ،

دانشجویان زبان عربی نیز برای تکمیل معلومات خود به آموختن زبان و ادبیات فارسی نیازمندند ، زیرا که آگاهی آنان به این زبان و ادبیات آن ، ‌درهای تازه‌ای را به روی آنها خواهد گشود و در تحقیقات معنوی ، ادبی و تاریخی به آنان کمکهای شایان خواهد نمود.

ادبیات هر ملت ، ‌در واقع آمیخته‌ای از آداب مختلفی است که همه در یک قالب یعنی زبان که وسیله تعبیر و بیان آن قرار می‌گیرد ریخته شده‌است. آشنائی با عواملی که در ادبیات یک زبان از خارج تأثیر داشته برای علاقمندان به تحقیق در متون و شناخت اندیشه‌‌ها و آرائی که در آن وارد شده کمال ضرورت را دارد.

  • سوشیانت

صد رحمت به کفن دزد اولی

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

 

صد رحمت به کفن دزد اولی

مردی بود که از راه دزدیدن کفن مردگان و فروختن آنها امرار معاش می‌کرد و هرکس که می‌مرد او شبش می‌رفت قبرش را می‌شکافت و کفنش را می‌دزدید. این مرد روزی حس کرد که تمام عمرش گذشته و پایش لب گور است. پسرش را که تنها فرزندش بود صدا زد و گفت: "پسرجان من در تمام عمرم کاری کردم که لعن و طعن همه را به خودم خریدم. هیچکس در این دنیا نیست که بعد از مردنم ذکر خیری از من بکند. 

  • سوشیانت

آب زیر کاه

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۹ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

آب زیر کاه

آب زیر کاه به کسانی اطلاق می شود که زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایه مکر و عذر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نا محمود در مقام انجام مقاصد شوم خود بر آیند. این گونه افراد را مکار و دغلبار نیز می گویند و ضرر و خطر آنها از دشمن بیشتر است زیرا دشمن با چهره و حربه دشمنی به میدان می آید در حالی که این طبقه در لباس دوستی و خیر خواهی خیانت می کنند. 

اکنون باید دید در این عبارت مثلی، آبی که در زیرکاه باشد چگونه ممکن است منشأ زیان و ضرر شود. 

  • سوشیانت

یک بار جستی ای ملخ، دو بار جستی ای ملخ، بار سوم چوب است و فلک

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

یک بار جستی ای ملخ، دو بار جستی ای ملخ، بار سوم چوب است و فلک

کسی که چند بار کارهای خطرناک کرده باشد و به تصادف از کیفر نجات یافته باشد و به همین سبب شیرک شده با گستاخی بخواهد باز هم به چنان کارها دست بزند به او گویند: یک بار جستی ای ملخ، دو بار جستی ای ملخ، بار سوم چوب است و فلک. 

در عهد پادشاهی روزی یک زن به حمام رفت، اتفاقاً زن رمال‌باشی پادشاه در حمام بود و آن زن آمد و رختش را پهلوی رخت او بیرون آورد و وارد حمام شد. زن رمال شاه از حمام بیرون آمد و گفت: "این رخت کیست؟" گفتند: "این رخت فلان زن است". گفت: "بریزید توی آب" رخت آن زن بیچاره را به دستور زن رمال به آب ریختند. چون آن زن از حمام بیرون آمد و دید دلش سوخت و کینه آن زن را به دل گرفت و هر طور بود به خانه برگشت. شب شد. شوهرش به خانه آمد زن به او گفت: "از فردا سر کار نرو!" شوهرش گفت: "چرا؟" گفت: "میگم نرو" گفت: "پس چکار کنم؟" زن گفت: "فردا یک کتاب رمالی می‌گیری و فال‌بین و رمل‌تران میشی". شوهر گفت: "چرا؟" گفت: "میخوام شوورم رمل‌تران باشه" خب پافشاری زن بود و دلیل و برهان نمی‌خواست گفت: "باشه فردا صبح میرم و رمالی بلد میشم" اما کجا به سر کار می‌رفت؟ ریشخند زنش می‌کرد و او هیچ از رمل‌ترانی نمی‌دانست و نمی‌آموخت. 

  • سوشیانت

هر که چاهی بکنه بهر کسی اول خودش دوم کسی

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

هر که چاهی بکنه بهر کسی اول خودش دوم کسی

چون کسی به دیگری بدی کند یا در مجلسی یک نفر از بدی‌هایی که با او شده صحبت کند مردم می‌گویند آنکه برای تو چاه می‌کند اول خودش در چاه می‌افتد. 

در زمان حضرت محمد(ص) شخصی که دشمن این خانواده بود هر وقت که می‌دید مسلمانان پیشرفت می‌کنند و کفار به پیغمبر ایمان می‌آورند خیلی رنج می‌‌کشید. عاقبت نقشه کشید که پیغمبر را به خانه‌اش دعوت کند و به آن حضرت آسیب برساند. به این منظور چاهی در خانه‌اش کند و آن را پر از خنجر و نیزه کرد آن وقت رفت نزد پیغمبر و گفت: "یا رسول‌الله اگر ممکن میشه یک شب به خانه من تشریف ‌فرما بشید". حضرت قبول کرد، فرمود: "برو تدارک ببین ما زیاد هستیم". شب میهمانی که شد پیغمبر(ص) با حضرت علی(ع) و یاران دیگرش رفتند خانه آن شخص. آن شخص که روی چاه بالش و تشک انداخته بود بسیار تعارف کرد که پیغمبر روی آن بنشیند. 

  • سوشیانت

عجب سر گذشتی داشتی کل علی؟

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

عجب سر گذشتی داشتی کل علی؟

چون یک نفر به دقت تمام برای دیگری حرف بزند اما آخر کار ببیند که حرفش در او اثر نکرده، این مثل را به زبان می‌آورد. 

یک بابایی مستطیع شده بود و به مکه رفته بود و برگشته بود و شده بود حاجی و همه به او می‌گفتند: حاجلی (حاج علی) 

اما یک دوست قدیمی داشت که مثل قدیم باز به او می‌گفت: کللی (کل علی ـ کربلایی علی). مثل اینکه اصلاً قبول نداشت که این بابا حاجی شده! 

این بابا هم از آن آدم‌هایی بود که تشنه عنوان و لقب هستند و دلشان لک زده برای عنوان! اگر هزار بلا سرشان بیاید راضیند اما به شرط اینکه اسم و عنوان آنها را با آب و تاب ببرند! حاج علی پیش خودش گفت: باید کاری بکنم تا رفیقم یادش بماند که من حاجی شده‌ام به این جهت یک شب شام مفصلی تهیه دید و رفیقش را دعوت کرد. بعد از اینکه شام خوردند، نشستند به صحبت کردن و او صحبت را به سفر مکه‌اش کشاند و تا توانست توی کله رفیقش کرد که حاجی شده! 

  • سوشیانت

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۰ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

می‌گویند: درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش را در می‌آورم". 

زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: "من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی". 

از قضا زن یک پسر داشت که هفت سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت: "من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام" درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!" 

  • سوشیانت

دروغش از دروازه تو نمی آید

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

دروغش از دروازه تو نمی آید

داستان این ضرب المثل  از این قرار است که :

پادشاهی برای سرگرمی اعلام کرد که هرکس دروغی بگوید که من باور نکنم اجازه می دهم با دخترم ازدواج کند.افراد طمعکار از دور و نزدیک با دروغ های گوناگون به دربار آمدند و دروغ های خود را برای پادشاه گفتندو او همه را تایید کردو گفت:ممکن است تا اینکه جوانی فکری کرد و دستور داد در خارج شهر سبدی بزرگ که از دروازه ی شهر داخل نشودبرایش بسازند.

پس از ساخته شدن سبد روزی به قصر رفت و اطلاع داد که دروغی باور نشدنی ساخته است. اورا پیش شاه برد .شاه گفت:دروغت را بگو .مرد جوان گفت دروغ من به اندازه ای بزرگ است که نتوانستم آن را از دروازه ی شهر داخل کنم و اعلی حضرت باید آن را ببینند و بشنوند .پادشاه روز بعد به عنوان گردش به خارج شهر رفت تا جایی که سبد آنجا گذاشته بود .

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ