ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۳۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ ایران» ثبت شده است

داستان ضحاک و فریدون

سوشیانت | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۷ ق.ظ | ۰دیدگاه

ضحاک

ضحاکاز پادشاهان اسطوره‌ای ایرانیان است. درشاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش به ایران می‌تازد وجمشید را می‌کشد و بر تخت شاهی می‌نشیند. با بوسهٔ ابلیس،بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ابلیس به دست یاری او آمده و می‌گوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد.

و بدین‌سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا می‌کشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا می‌خیزد، چرم پارهٔ آهنگری‌اش(درفش کاویانی‌) را بر می‌افرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک می‌خواند. فریدون ضحاک را درالبرز کوه (دماوند) به بند می‌کشد

  • سوشیانت

ناصرخسرو در دژ شمیران

سوشیانت | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ | ۰دیدگاه
طی مسیر ناصرخسرو در سفر حج از مسیر خرزویل- خندان _ شمیران به ترتیبی که ناصرخسرو می گوید امروزه از راه خشکی ممکن نیست چون فاصله بین خندان و شمیران را آب های پشت سد سفیدرود فرا گرفته است و آب دو رودخانه شاهرود و قزل اوزن جای گام های ناصرخسرو را پوشانده است و از خندان به شمیران جز با قایق نمی توان رفت.
ناصرخسرو حکیم فرزانه پارسی هنگام سفر خود از مرو به مکه در چهاردهم مردادماه سال ۴۱۵ شمسی برابر با نهم محرم سال ۴۳۸ هجری قمری به قزوین می رسد و پس از سه روز اقامت در آن شهر روز هفدهم مردادماه برابر با دوازدهم محرم همان سال به سوی خرزویل (هرزویل) می رود. او درباره این ده می نویسد: «من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود وارد شدیم. زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت: «چه می خواهی؟ بقال منم.» گفت: «هر چه باشد ما را شاید که غریبیم و بر گذر» و چندان که از ماکولات برشمرد، گفت: «ندارم.» «بعد از آنجا هرکجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال هرزویل است.»۱ و با این جملات طنزآمیز نام این دیه را برای همیشه تاریخ و جغرافیای ایران جاودان می سازد. ناصرخسرو سپس به برزالخیر و از آنجا به خندان می رود و آن را چنین توصیف می کند: «از آنجا برفتم، رودی پر آب بود آن را شاهرود می گفتند.
  • سوشیانت

مجاز

سوشیانت | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ | ۰دیدگاه

مجاز

مجاز به کار بردن واژه ای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود قرینه .قرینه در مجاز: نشانه ای است که به کمک آن می توان معنی غیر حقیقی کلمه ای را فهمید.

مثال1 : ایران در بازی های آسیایی شرکت می کند.

توضیح : کلمه ی « ایران » مجاز از یک تیم ورزشی از ایران است و « شرکت در بازی » قرینه است که به ما کمک می کند تا بفهمیم که منظور از کلمه ایران کشور ایران نیست .

  • سوشیانت

داستان هاى کورش در اساطیر و حماسه ملى ایران‏

سوشیانت | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

داستان هاى از کورش ‏

در شاهنامه فردوسى و متون تاریخى ایران، بخشى وجود دارد درآمیخته از اسطوره، واقعیت و داستانهاى پهلوانى و اعتقادى که واقعیات زندگى کورش هخامنشى را از تولد تا مرگ با زبانى کنایى و رمزآمیز و متناسب با تعبیرات اساطیرى و آرمان‏گرایانه و گاهى به شکلى افسانه‏آمیز بیان مى دارد و طبعا از سرگذشتهاى شفاهى رایج در میان مردم ایران، روایتهاى یونانى و عبرى و سامى نیز تأثیر مى پذیرد. در این داستانها، زندگى شگفت‏انگیز این شخصیت ممتاز تاریخى و فتوحات این جهانگشاى پارسى شاخ و برگ فراوان مى یابد و به شیوه‏اى گسترده و متنوع با زندگى چند شخصیت اساطیرى و پهلوانى و تاریخى درهم مى آمیزد و در آثار ادبى و تاریخى روزگاران بعد منعکس مى گردد، آنچنان‏که امروزه نمى توان تقدّم و تأخر یا صحّت انتساب این روایتهاى گیج‏کننده را برمبناى تحلیلهاى اساطیرى و یا نتیجه‏گیریهاى علمى اثبات کرد. اما از آنجا که تورات (که کورش را ناجى... قوم یهود شمرده است) و مورخان بزرگ یونانى چون هرودوت، کتزیاس، گزنفون مفصلا از او یاد کرده‏اند، مى توان اطلاعات مربوط به کورش را در این منابع مبناى نوعى مطالعه تاریخى-اساطیرى قرار داد و دگرگونیهاى مربوط به زندگى و مرگ وى را در متون حماسى و تاریخى و در شخصیتهاى اساطیرى و پهلوانى و تاریخى دورانهاى بعد بازجُست. حاصل این کوشش شاید بتواند این نکات را اثبات کند که اولا، چگونه واقعیتهاى تاریخى در ساختار اساطیر و داستانهاى ملى مردم ما تأثیر گذاشته‏اند و ثانیا، روایتهاى هندى، آریایى، یونانى و سامى چگونه در شکل‏گیرى این داستانها مؤثر بوده‏اند. در این صورت است که مى توان تمام یا بخشى از زندگى کورش را در ارتباط با جمشید، فریدون، زال، کى‏آرش، کیخسرو، بهمن، اسفندیار، اردشیر بابکان، ذوالقرنین و سلیمان مورد مطالعه قرار داد و هر بخشى از زندگى وى را با یکى از این افراد در ارتباط یافت. براى روشن شدن این مطلب، لازم است نخست به اختصار کورش را بشناسیم و سپس به نفوذ داستانهاى او در دیگر روایتهاى اساطیرى-پهلوانى و تاریخى بپردازیم.

  • سوشیانت

شیخ ابو اسحق شهریار کازرونی از دیدگاه تذکرة الأولیاء

سوشیانت | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ | ۰دیدگاه

شیخ ابو اسحق شهریار کازرونی

آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص آن محرم حرم خاص آن مشتاق بی‌اختیار ابواسحق شهریار رحمةالله علیه یگانهٔ عهد بود ونفسی موثر داشت و سخنی جان گیر و صدقی بغایت و سوزی بی‌نهایت و در ورع کمالی داشت و در طریقت دوربین و تیز فراست بود و از کازرون بود و صحبت مشایخ بسیار یافته بود و تربت شیخ را تریاک اکبر می‌گویند از آنکه هرچه از حضرت وی طلبند حق تعالی بفضل خود آن مقصود روا گرداند.

نقلست که آن شب که شیخ بوجود آمده بود از آن خانه نوری دیدند چون عمودی که به آسمان پیوسته بود و شاخها داشت و بهر اطرافی شاخی از آن نور می‌رفت و پدر و مادر شیخ مسلمان بودند اما جدش گبر بود.

نقلست که در طفلی پدر شیخ را پیش معلم فرستاد تا قرآن آموزد وجدش مانع می‌شد و می‌گفت: صنعتی آموختن او را اولیتر باشد که به غایت درویش بودند و شیخ می‌خواست تا قرآن آموزد شیخ با پدر و مادر و جد ماجراها کرد تا راضی شدند و شیخ در تحصیل علم چنان حریص بود که پیش از همه کودکان حاضر می‌شد تا بر همه سابق آمد.

و گفت: هر که در طفلی وجوانی مطیع حق باشد در پیری همچنان مطیع باطن او بنور معرفت منور باشد و ینابیع حکمت از دل او بر زبان او روان باشد و هر که در طفلی و جوانی عصیان کند و در پیری توبه کند او را مطیع خوانند اما کمال شایستگی حکمت او را دیردست دهد و کمتر.

  • سوشیانت

حسین منصور حلاج به روایت تذکرة الأولیاء

سوشیانت | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ | ۰دیدگاه

آن فی الله فی سبیل الله آن شیر بیشهٔ تحقیق آن شجاع صفدر صدیق آن غرقهٔ دریای مواج حسین منصور حلاج رحمةالله علیه کار او کاری عجب بود و واقعات غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی‌قرار و شوریدهٔ روزگار بود و عاشق صادق و پاک باز و جد وجهدی عظیم داشت و ریاضتی و کرامتی عجب و عالی همت و رفیع قدر بود او را تصانیف بسیار است بالفاظ مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل و فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت و دقت نظر و فراستی داشت که کس را نبود و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جملهٔ متأخران الاماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر قدس الله روحه العزیز و شیخ ابوالقاسم گرگانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی رحمةالله علیهم اجمعین در کار او سیری داشته‌اند و بعضی در کار اومتوقف‌اند چنانکه استاد ابوالقاسم قشیری گفت: درحق او که اگر مقبول بود برد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نشود و باز بعضی او را به سحر نسبت کردند و بعضی اصحاب ظاهر به کفر منسوب گردانیدند و بعضی گویند از اصحاب حلول بود و بعضی گویند تولی باتحادداشت اما هر که بوی توحید بوی رسیده باشد هرگز او را خیال حلول و اتحاد نتواند افتاد و هر که این سخن گوید سرش از توحید خبر ندارد و شرح این طولی دارد .

  • سوشیانت

ابوالقاسم نصر آبادی از دیدگاه تذکرة الأولیاء

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۴۳ ب.ظ | ۰دیدگاه

ابوالقاسم نصر آبادی

آن دانای عشق و معرفت آن دریای شوق ومکرمت آن پختهٔ سوخته آن افسردهٔ افروخته آن بندهٔ عالم آزادی قطب وقت محمد نصر آبادی علیه الرحمه سخت بزرگوار بود در علو حال و مرتبه بلند داشت و سخت شریف بود به نزدیک جمله اصحاب و یگانهٔ جهان بود و در عهد خود مشارالیه بود درانواع علوم خاصه در روایات عالی وعلم احادیث که در آن منصف بود و در طریقت نظری عظیم داشت سوزی و شوقی بغایت و استاد جمیع اهل خراسان بود بعد از شبلی و او خود مرید شبلی بود و رودباری و مرتعش را یافته بود و بسی مشایخ کبار را دیده بود هیچکس از متأخران آن وقت در تحقیق عبادت آن مرتبه که او را بود و در ورع و مجاهده و تقوی و مشاهده بی‌همتا بود و درمکه مجاور بود او را از مکه بیرون کردند از سبب آنکه چندان شوق و محبت و حیرت برو غالب شده بود که یک روز زناری در میان بسته بود ودر آتشگاه گبران طواف می‌کرد گفتند آخر این چه حالتست گفت: در کار خویش کالیوه گشته‌ام که بسیاری به کعبه بجستم نیافتم اکنون بدیرش می‌جویم باشد که بوئی یابم که چنان فرو مانده‌ام که نمی‌دانم چکنم.

نقلست که یک روز به نزدیک جهودی شد و گفت: ای خواجه نیم دانگ سیم بده تا از این دکان فقاعی بخورم القصه چهل بار میامد ونیم درم می‌جست و جهود به درشتی و زشتی او را می‌راند و یک ذره تغییر در بشرهٔ او ظاهر نمی‌شد و هر بار که می‌آمد شکفته‌تر و خوش وقتتر می‌بود و آن جهود از آن همه صبر بر خشونت و درشتی و زشتی او عجب آمد و گفت: ای درویش تو چه کسی که از برای نیم درم این همه بر جفا و خشونت تحمل کردی که ذرهٔ از جا نشدی نصر آبادی گفت: درویشان را چه جای از جای شدن است که گاه باشد که چیزها برایشان برآید که آن بار ایشان را کوه نتواند کشیدن چون جهود آن بدید در حال مسلمان شد.

  • سوشیانت

نگاهی به زندگی نامه شاه اسماعیل

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ | ۲دیدگاه

شاه اسماعیل صفوی

اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله صفوی به عنوان اولین سلسه تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است.
شاه اسماعیل اول، بنیان‌گذار سلسله قدرتمند، ایران‌دوست و شیعه صفوی است . شاه اسماعیل یک روز از زندگی را آرام ننشست و برای سربلندی ایران و بازپس‌گیری خاک‌های اشغال‌شده‌اش تا آخرین نفس نبرد کرد. نخست باکو را تصرف کرد. آنگاه در سال 914 ق راهی عراق عجم شد که در دست اعراب اشغال شده بود و آنجا را مجدد به خاک ایران افزود. سپس ازبک‌های متجاوز را شکست داد. آنگاه مرو و هرات و بلخ را که امروز در افغانستان و ترکمستان و ازبکستان واقع شده را جزئی از خاک ایران کرد. در سال 920 ق پس از تجاوز سلطان سلیم به خاک ایران راهی نبرد با امپراتوری متجاوز عثمانی (ترکیه کنونی) شد و حماسه دشت چالدران را آفرید. نبرد چالدران اهمیت فراوانی در تاریخ ایران دارد. از یک سو به دلیل آنکه شاه اسماعیل از تمام اقوام ایرانی گیلکی، کرد، لر، بختیاری، آذری، بلوچ، خوزی و . . . یاری خواست و ایرانی یکپارچه پس از حدود هزار سال پدید آورد و از سوی دیگر به دلیل آنکه در چالدران، ایرانیان هیچ اسیری ندادند و همگی تا آخرین نفس ایستادگی کردند و کشته دادند حائز اهمیت است. ایرانیان در چالدران حماسه‌ای از خود آفریدند که تا ایران باقی است حماسه چالدران نیز پابرجاست. علی‌رغم این تلاش مهم‌ترین بخش‌های کردنشین ایران به اشغال ترکان عثمانی درآمد و هرگز دیگر به ایران مسترد نشد. شاه اسماعیل راهی گرجستان نیز شد و این سرزمین آریایی‌نژاد را نیز به ایران متصل کرد. در سال 929 ق گرجستان بار دیگر بخشی از خاک ایران شد. وی تمامی حکومت‌های ملوک‌الطوایفی را دوباره متحد کرد و متجاوزان را بر سر جای خود نشاند و ایرانی متحد, یکپارچه و قدرتمند در تاریخ به جای گذاشت.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 5

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

در نوشته‌های مداحان فتوحات قزلباشان صفوی چندان از این موارد ذکر شده که خواندن آن‌ها موی را بر اندام هر انسان نیک‌سرشتی راست می‌کند و اعماق قلبش را چنگ می‌زند، و جگرش را به حال ایرانیانی که در دست چنین ددمنش‌های درنده‌خوئی اسیر بوده‌اند کباب می‌کند، این‌ها مطالبی است که مداحان شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی نقل کرده‌اند، تا نشان بدهند که «شاه شریعت پناه» و «ولی امر مسلمین جهان» به قدرتی برای نشر آئین خدائی خودش داشته، و در راه خدای خودش چه زحمت‌هائی می‌کشیده، و چگونه مردم ایران را وادار می‌کرده که دست از لجاجت بردارند و به دین قزلباشان درآیند؛ و چگونه با کسانی که نمی‌خواسته‌اند اطاعت از ولی امر مسلمانان جهان را پذیرا باشند به مجازات میرسانده‌اند.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 4

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۰ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

قزلباشان میگساری را پسندیده می‌دانستند، و کوشیدند که این رسم را در شهرها و روستاهای آذربایجان رواج دهند، آن‌ها بر سر هر برزنی دکه‌ئی دائر کردند و خم‌های باده برپا داشتند، و رهگذران را مجبور می‌کردند که باده را از این مراکز بخرند و در همانجا بنوشند، هرکس حاضر به موافقت با آن‌ها نمی‌شد، به عنوان «سنی و کافر و ضد دین» و «مخالف فرمان ولی امر» مجازات می‌شد، این یکی از شیوه‌های تفتیش عقاید قزلباشان بود که به وسیلة آن معلوم ‌شان می‌شد که چه کسی هنوز بر دین سابق مانده و در اطاعت کامل شاه اسماعیل نیست، و چه کسی به دین قزلباشان درآمده است، طبیعی بود که اگر کسی حاضر نمی‌شد از آن‌ها باده بخرد و بیاشامد در جا کشته می‌گردید، قزلباشان که محرمات شرعی را مباح می‌دانستند، و این را قبلاً شیخ بدرالدین و سپس شیخ جنید و اینک شاه اسماعیل برای آن‌ها مباح کرده بود، گمان می‌کردند باده را سنیان تحریم کرده‌اند تا با شیعیان مخالفت نشان داده باشند، به همین سبب مردم را وادار می‌کردند که دست از مخالفت بردارند و باده را مباح شمرده میگساری پیشه کنند، تا مشابهت میان آن‌ها و کسانی که قزلباشان به آن‌ها «سنی‌های بی‌دین» لقب داده بودند، از میان برود.

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ