ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پادشاه» ثبت شده است

پادشاهان اساتیری ایران بخش سوم

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۲۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

تهمورث

بنابروایت شاهنامه،تهمورث پسر هوشنگ،و مدت شهریاریش سی سال بود.طبق معمول بین روایات اوستائی و پهلوی اختلاف زیادی  وجود دارد و همین اختلاف احوال موجب شده است که در روایات اسلامی در مورد وی شاخ و برگ های ساختگی زیادی بوجود آید.

در اوستای موجود بیش از چند بار از تهمورث یاد نشده است.ماخذ مزبور جز در یکی دو مورد آگاهی قابل توجهی بدست نمی دهد و تنها در یشت های پانزدهم و نوزدهم وبیست وسوم نامی ازتهمورث آمده است.در بند دوم آفرین زرتشت پیامبر نیز از تهمورث یاد شده است.در آنجا که زرتشت برای کی گشتاسب آرزوی کامیابی میکند.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش دوم

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ | ۰دیدگاه

هوشنگ

بر اساس قصه های شاهنامه هوشنگ نوه کیومرث اولین پادشاه جهان بود. سیامک پدر هوشنگ به خاطر دشمنی شیطان با کیومرث در جنگ با پسر شیطان کشته شد. یک سال بعد از مرگ سیامک، کیومرث که خودش پیر شده بود هوشنگ را که یادگار سیامک و برایش عزیز بود را به جنگ پسر شیطان فرستاد.

همه موجودات از انسان ها گرفته تا پریان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. حتی حیوانات هم هر کدام سپاهی تشکیل دادند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. یکدفعه هوشنگ چشمش به دیو سیاه افتاد. خودش را به او رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

واژه شناسی

هوشنگ (به اوستایی: haošyangha)، (به پهلوی: hōšang)؛ به معنای کسی که منازل خوب فراهم سازد، یا بخشندهٔ خانه‌های خوب، است. لقب او در اوستا پَرَداتَ (Para-dāta)، به معنای مقدم و بر سر قرار گرفته، است. این لقب در پهلوی (Pēš-dād) ودر فارسی پیشداد شده‌است.

بعد از مرگ پسر شیطان کیومرث با خیالی آسوده از دنیارفت و هوشنگ جای او را گرفت. هوشنگ پادشاهی عادل بود. او آتش را به وجود آورد. اولین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از سنگ استخراج کرد. از آهن ابزاری مثل تبر و اره و تیشه درست کرد. همچنین هوشنگ به مردم کشاورزی آموخت.

جشن سده از هوشنگ به یادگار مانده. یک روز هوشنگ در کوه ماری دراز و سیاه با دو چشم سرخ دید که از دهانش دود خارج می شد. به سمت او سنگی را پرت کرد. سنگ خرد شد و نوری به وجود آمد. به این ترتیب با این که مار کشته نشد ولی آتش کشف شد. هوشنگ از خدا به خاطر این که آتش را هدیه داده بود تشکر کرد. همان شب کوهی از آتش درست کردند و جشن گرفتند و سده نام آن جشن است.

همچنین او حیوانات سودمند مانند گاو و خر و گوسفند را به شکل جفت جفت جدا کرد تا آنها را پرورش دهند. هوشنگ 40 سال حکومت کرد و پس از او طهمورث دیوبند پادشاه شد.

هوشنگ در شاهنامه

وی در شاهنامه، پسر سیامک و نوهٔ کیومرث است که انتقام قتل سیامک را از اهریمن می‌گیرد و پس از کیومرث به پادشاهی جهان می‌رسد. همچنین، یافتن آتش و برپایی جشن سده را در شاهنامه و اسطوره‌های ایرانی به او نسبت می‌دهند.

هوشنگ شاه، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. در شاهنامه، طبخ غذا، پختن نان و گله‌داری از آموزه‌های او برای مردم به شمار می‌رود. هوشنگ و سپاهی از انسان‌ها و جانوران (قصه‌های شاهنامه) بر اساس قصه‌های شاهنامه هوشنگ نوه کیومرث اولین پادشاه جهان بود. سیامک پدر هوشنگ به خاطر دشمنی شیطان با کیومرث در جنگ با پسر شیطان کشته شد. یک سال بعد از مرگ سیامک، کیومرث که خودش پیر شده بود هوشنگ را که یادگار سیامک و برایش عزیز بود را به جنگ پسر شیطان فرستاد.

همه موجودات از انسان‌ها گرفته تا پریان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. حتی حیوانات هم هر کدام سپاهی تشکیل دادند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. یکدفعه هوشنگ چشمش به دیو سیاه افتاد. خودش را به او رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

بعد از مرگ پسر شیطان کیومرث با خیالی آسوده از دنیارفت و هوشنگ جای او را گرفت. هوشنگ پادشاهی عادل بود. او آتش را به وجود آورد. اولین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از سنگ استخراج کرد. از آهن ابزاری مثل تبر و اره و تیشه درست کرد. همچنین هوشنگ به مردم کشاورزی آموخت.

جشن سده از هوشنگ به یادگار مانده. یک روز هوشنگ در کوه ماری دراز و سیاه با دو چشم سرخ دید که از دهانش دود خارج می‌شد. به سمت او سنگی را پرت کرد. سنگ خرد شد و نوری به وجود آمد. به این ترتیب با این که مار کشته نشد ولی آتش کشف شد. هوشنگ از خدا به خاطر این که آتش را هدیه داده بود تشکر کرد. همان شب کوهی از آتش درست کردند و جشن گرفتند و سده نام آن جشن است.

همچنین او حیوانات سودمند مانند گاو و خر و گوسفند را به شکل جفت جفت جدا کرد تا آنها را پرورش دهند. هوشنگ ۴۰ سال حکومت کرد و پس از او تهمورث دیوبند پادشاه شد.

بن مایه

1.رجایی بخارایی، احمدعلی. برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی، به کوشش کتایون مزداپور، تهران

2.یارشاطر، احسان، و دیگران. تاریخ ایران کمبریج جلد سوم، قسمت اول. مترجم: حسن انوشه. تهران

3.بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. ویراستار: کتایون مزداپور. تهران

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش نخست

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

کیومرث پادشاه اساتیری

با توجه به اسناد تاریخی ایران کهن و به ویژه شاهنامه که غنی‌ترین منبع تاریخی مکتوب است پی برده می‌شود که دوران کیومرث یکی از مهمترین دوره‌های تاریخی این سرزمین است.

براساس قصه های شاهنامه در گذشته های دور انسان ها میان کوه ها زندگی می کردند. در آن موقع که کسی لباس پوشیدن بلد نبود و مردم برهنه زندگی می کردند، کیومرث لباس پوشید و لباس پوشیدن را به فرزندانش و بقیه انسان ها یاد داد. کیومرث و یارانش لباسی از پوست پلنگ می پوشیدند. کیومرث برای خودش در کوه مسکنی درست کرد. او اولین کسی در جهان بود که تاج بر سر گذاشت و حکومت تشکیل داد.

کیومرث همچنین به زندگی مردم نظم داد. به عنوان مثال غذا خوردن مردم که موقع مشخصی نداشت به صورت وعده های غذایی ناهار و شام تنظیم شد.

  • سوشیانت

نبرد کیکاووس با دیوان مازندران

سوشیانت | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ | ۰دیدگاه

که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد

بی‌گمان یکی ازداستانهای دلکش درشاهنامه، داستان لشکرکشی کی‌کاووس است به «مازندران»، علی‌رغم مخالفت خیرخواهان و پهلوانان ایران، که به اسارت و نابینایی او و قسمت اعظم سپاهیانش به دست «دیو سپید» منجر گردید، و سپس گذشتن رستم از «هفت خان» و غلبه بر «جادوان» و «دیوان مازندران» و کشتن دیو سپید و بازگردانیدن بینایی به چشم همۀ اسیران، و نیز آزاد ساختن شاه و سپاه ایران، و سرانجام کشتن شاه مازندران و بازگشت کیکاووس و سپاه ایران و رستم به ایران‌زمین.

با آن که مطالب مندرج در هر داستان حماسی به سبب غلبۀ عنصر افسانه، نمی‌تواند و نباید جزء به‌جزء با حقایق تاریخی و جغرافیایی تطبیق کند و درحقیقت این امر خود ازجمله مختصات اساسی هر حماسۀ ملی یا حقیقی به‌شمار می‌رود، ولی سنگینی کفۀ افسانه در حماسه، مانع از آن نیست که نتوان برخی از بخشهای حماسه را، ولو با مسامحه، بر حقایق تاریخی و جغرافیایی منطبق ساخت.

  • سوشیانت

داراب اساطیری

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

 

داراب اساطیری همان اردشیر سوم یعنی اخس (وهوک) بوده است

داراب نامه ها و همین طور اساس اسطوره شهرزاد هزار ویک شب متعلق به آخرین پادشاهان هخامنشی یعنی داریوش دوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم و داریوش سوم است. خود داراب همان اردشیر سوم قهار و خونیریزترین ایشان و ضمنا موفقترین شان هم بوده است.

 

اساس اسطورهً همای چهر زاد و داراب

بهمن نام اساطیری چند پادشاه هخامنشی (کیانیان نوذری) است که اساسا متعلق به خشایارشا (شهریار نیکو کردار) است چه کتب پهلوی وی را وهومن سپنداتان یعنی بهمن اسفندیار نامیده اند. نام (اساساٌ لقب) اسفندیار متعلق به گائوماته بردیه (سپیتاک زرتشت) پسر سپیتمه و داماد و پسر خوانده کورش سوم بوده است. اما از آنجاییکه داریوش بعد از ترور وی با زن او آتوسا (هووی اوستا یعنی نیکزاد= همای، چهرزاد) دختر معروف کورش ازدواج نمود و خشایارشا از وی زاده شد، موضوع مشتبه شده و لقب سپنداته (اسفندیار، مبلغ آیین زرتشت) به داریوش منتقل شده است. مگر اینکه تصور کنیم که خشایارشا واقعاً از پشت گائوماته بردیه بوده است. لااقل محض گمان خلق چنین بوده است. مطلب دیگری که باعث اغتشاش سپنداته/ گائوماته بردیه با داریوش میشده است همانا نام مشترک حامیان بزرگ این هر دو مخاصم یعنی مگابرن ویشتاسپ (ارجاسپ) برادر سپیتاک زرتشت/ زریادر/ گائوماته بردیه و ویشتاسپ هخامنشی پدر داریوش بوده است که اولی حاکم گرگان و دومی حاکم پارت بوده است که بعد از ترور شدن گائوماته بردیه به دست داریوش و سران پارسی همدستش با هم نبرد کرده اند. اما آن بهمن نامی که پدر همای چهرزاد به شمار رفته بی شک همان اردشیر دوم است که ملقب به بهمن (نیکوکار و با حافظه) بوده که دخترش آتوسا (=همایه، دارای توشه خوب) را به عنوان ملکه دربار برگزیده بود. اما پسری که از وی بعد از به سلطنت رسید اسمش اًخُس (وهوکا یعنی یعنی نیکوکار) بوده است که مترادف نام پارسی داریه وهو است که علی القاعده میتوانست به داراو و داراب تبدیل گردد. این فرمانروای هخامنشی در تاریخ تحت لقبش به سومین اردشیر[شهریار نیکو کردار] معروف گردیده است. داستان جان بدر بردن دوران کودکیش از تصفیه های خونین خانوادگی عهد خود او حکایت دارد. در مورد این داراب/ داریه وهو /اردشیر سوم فاتح دوباره مصر چنین داوری شده است: " اگر شقاوتهاییکه مورخان به او نسبت داده اند، مرتکب نمی شد، شایسته آن بود که شاه بزرگش بخوانند، زیرا او دارای نیروی اراده و لیاقت بود، بدین جهت است که نولدکه ایرانشناس معروف آلمانی میگوید: بعد از داریوش اول از دودمان هخامنشی او یگانه پادشاهی بود که از لشکرکشیهای خود با بهره مندی بیرون آمد، مرگ او برای ایران ضایعه بزرگی بود."

  • سوشیانت

زرمهر

سوشیانت | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۲۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

زرمهر

 

  • منصب : فرمانروای سیستان
  • دوره فرمانروایی : ۴۸۴ تا ۴۸۸م (ساسانی)
  • نام‌های دیگر : سوخرا، سوفرا
  • لقب : هزاررفت
  • زادگاه : اردشیرخوره در پارس
  • کشته به دستور : قباد یکم

زَرمِهر یا سوخرا ملقب به هزاررفت فرمانروای سیستان در زمان ساسانیان و از آزادگان (اشراف) بزرگ ایران در اواخر سده ۵ میلادی بود. وی از خانوادهٔ کارن و زادگاهش ناحیه اردشیرخوره در پارس بود. مقتدرترین نجبای ایران در زمان پیروز یکم دو تن بودند یکی زرمهر یا سوخرا، و دیگری شاهپور که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود. پس از کشته شدن پیروز در جنگ با هفتالیان این دو سردار که با لشکری بزرگ در ایبری و ارمنستان به جنگ مشغول بودند، با عجله به تیسفون برگشتند تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید به کار ببرند. زرمهر در رویارویی با ارمنیان، گشنسب‌داد را مأمور مذاکره با آنان کرد. وی لقب هزارپت داشت. او با وهن رئیس یاغیان ارمنی صلح کرد.

  • سوشیانت

دیاکو

سوشیانت | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۳۸ ب.ظ | ۰دیدگاه

 

دولت ماد یکی از سه تیره آریایی ( ماد، پارس و پارت ) فلات ایران است در سال ۱۳۳۲ پیش از تاریخ خورشیدی بود . مردم ایران او را به پادشاهی برگزیدند. شاهنشاه دیاکو همدان ( هگمتانه‌ ) را به پایتختی خود برگزید و در آن بر روی تپه‌ای، هفت دژ تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ ویژه‌ای در آورد.دیاکو ۵۳ سال بر ایران فرمانروایی کرد او توانست اتحادی تاریخی بین تیره های مختلف نژاد آریایی ایجاد نماید .
دیاکو قاضی یک روستا بود که به خاطر دادگری‌اش در سال ۷۰۱ پیش از میلاد از سوی ۷ طایفه ماد به عنوان رهبر برگزیده شد و توانست این ۷ طایفه قوم ماد را با هم متحد کند. او پس از ۷ سال رهبری در میان این ۷ طایفه، از سوی مادها به عنوان پادشاه برگزیده شد و تا سال ۶۵۶ پیش از میلاد مسیح بر همه طایفه‌های ماد فرمانروایی کرد. دیاکو کاخی هفت‌طبقه و تودرتو ساخت که هر طبقه با رنگی دیگر تزئین شده بود و در پیرامون آن شهر همگتانه (همدان) را به عنوان پایتخت خود بنیاد کرد. او ۵۳ سال پادشاهی کرد.

ماجراهای به قدرت رسیدن دیاکو فرزند فرورتیش تنها در کتاب تاریخ هرودوت آمده‌است. هرودوتمی‌نویسد که دیاکو در کاخ خود می‌ماند و تماس مستقیمی با مردم بیرون نداشت و تماسش از طریق فرستادن و دریافت پیام به بیرون بود و گروهی را به عنوان آگاهی‌رسان‌های مخفی زیر فرماندهی خود داشت.

  • سوشیانت

جنبش گئومات مُغ

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۳۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

جنبش گئومات مُغ یکی از قدیمی‌ترین جنبش‌های اجتماعی در تاریخ ایران است که یکی از بزرگان زرتشتی به نام گئوماتای مغ در زمان شاهنشاهی کمبوجیه آغاز کرد.

داریوش و قتل گئومات

داریوش با ترور بردیا که ادعا شد غاصب است، با همکاری شش خانواده اشرافی ایرانی دیگر، بر تخت نشست و صبح روز بعد تاجگذاری کرد.

به گفته هرودوت، داریوش قبل از بدست گرفتن قدرت "بدون هیچ نتیجه ای در آن زمان"، بعنوان یک نیزه دار در عملیات حمله کمبوجیه دوم به مصر شرکت کرده بود و بعد امپراطور ایران شد.

به سلطنت رسیدن داریوش دو روی متفاوت از داستان دارد. منابع ما (کتبیبه بیستون و هرودوت) هر دو داستان مشابهی را که در زیر می آید نقل میکنند. با اینحال تاریخ دانان از این دو چنین نتیجه میگیرند که احتمالا به قدرت رسیدن داریوش غیرقانونی بوده است. محتمل به نظر میرسد که "گوماتا" (گئومات) در اصل همان بردیا بوده باشد، که داریوش زیر پوشش شورش، وارث سلطنت را کشت و خود آن را بدست گرفت. این حقیقت که در آن زمان (طبق کتیبه بیستون) پدر و پدربزرگ داریوش هنوز زنده بودند حاکی از این حقیقت است که او در مراتب سلطنت موروثی در نوبت بعدی نبوده است.

  • سوشیانت

روایت هایی از مزگ یزد گرد

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

سه روایت از مرگ یزد گرد سوم

یزدگرد سوم سی و پنجمین و آخرین پادشاه ساسانی، پسر شهریار و نوهٔ خسرو پرویز و همسر محبوبش شیرین بود و ظاهراً از مادری سیاه‌پوست زاده شده‌بود. یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی بر تخت پادشاهی نشست. مدت پادشاهی یزدگرد بیست سال بود. در مورد نحوهٔ قتل یزدگرد سوم در سال ۶۵۲ میلادی چندین روایت متفاوت و با محتوی ضد و نقیض در کتاب تاریخ طبری نقل شده‌است.

  • سوشیانت

دروغش از دروازه تو نمی آید

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

دروغش از دروازه تو نمی آید

داستان این ضرب المثل  از این قرار است که :

پادشاهی برای سرگرمی اعلام کرد که هرکس دروغی بگوید که من باور نکنم اجازه می دهم با دخترم ازدواج کند.افراد طمعکار از دور و نزدیک با دروغ های گوناگون به دربار آمدند و دروغ های خود را برای پادشاه گفتندو او همه را تایید کردو گفت:ممکن است تا اینکه جوانی فکری کرد و دستور داد در خارج شهر سبدی بزرگ که از دروازه ی شهر داخل نشودبرایش بسازند.

پس از ساخته شدن سبد روزی به قصر رفت و اطلاع داد که دروغی باور نشدنی ساخته است. اورا پیش شاه برد .شاه گفت:دروغت را بگو .مرد جوان گفت دروغ من به اندازه ای بزرگ است که نتوانستم آن را از دروازه ی شهر داخل کنم و اعلی حضرت باید آن را ببینند و بشنوند .پادشاه روز بعد به عنوان گردش به خارج شهر رفت تا جایی که سبد آنجا گذاشته بود .

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ