فردوسی ، پدر زبان پارسی
منم بندهی اهل بیت نبی | ستایندهی خاک و پای وصی | |
حکیم این جهان را چو دریا نهاد | رانگیخته موج ازو تندباد | |
چو هفتاد کشتی برو ساخته | همه بادبانها برافراخته | |
یکی پهن کشتی بسان عروس | بیاراسته همچو چشم خروس | |
محمد بدو اندرون با علی | همان اهل بیت نبی و ولی | |
خردمند کز دور دریا بدید | کرانه نه پیدا و بن ناپدید | |
بدانست کو موج خواهد زدن | کس از غرق بیرون نخواهد شدن | |
به دل گفت اگر با نبی و وصی | شوم غرقه دارم دو یار وفی | |
همانا که باشد مرا دستگیر | خداوند تاج و لوا و سریر | |
خداوند جوی می و انگبین | همان چشمهی شیر و ماء معین | |
اگر چشم داری به دیگر سرای | به نزد نبی و علی گیر جای | |
گرت زین بد آید گناه منست | چنین است و این دین و راه منست | |
برین زادم و هم برین بگذرم | چنان دان که خاک پی حیدرم | |
دلت گر به راه خطا مایلست | ترا دشمن اندر جهان خود دلست | |
نباشد جز از بیپدر دشمنش | که یزدان به آتش بسوزد تنش | |
هر آنکس که در جانش بغض علیست | ازو زارتر در جهان زار کیست | |
نگر تا نداری به بازی جهان | نه برگردی از نیک پی همرهان | |
همه نیکی ات باید آغاز کرد | چو با نیکنامان بوی همنورد | |
از این در سخن چند رانم همی | همانا کرانش ندانم همی |
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامیایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
زایش و نام و نشان
بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت | نوانتر شدم چون جوانی گذشت | |
فریدون بیداردل زنده شد | زمین و زمان پیش او بنده شد |
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاژ) دانستهاست. بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع دیگر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، مقدمهٔ دستنویس فلورانس و مقدمهٔ شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانستهاست.
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژه «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست.دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست. همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست.
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد.
سفرهای فردوسی
نظامى عروضى نویسد: «چون فردوسى شاهنامه تمام کرد نساخ او على دیلم بود و راوى ابودلف و وشکرده حیى قتیبه که عامل طوس بود... شاهنامه على دیلم در هفت مجلد نبشت و فردوسى بودلف را برگرفت و روى به حضرت نهاد، به غزنین و به پایمردى خواجهء بزرگ احمد حسن کاتب عرضه کرد و قبول افتاد...». صحت جزئیات این روایت با توجه به آنچه در شاهنامه و منابع دیگر آمده است تأیید نمیشود، زیرا صاحب تاریخ سیستان نویسد که چون محمود وصف رستم را شنید گفت: «اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست» و فردوسى جواب داد: «زندگانى بر خداوند دراز باد. ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما این دانم که خداىتعالى خویشتن را هیچ بنده چون رستم نیافرید». این بگفت و زمین بوسه کرد و برفت. محمود وزیر را گفت: «این مردک مرا بهتعریض دروغزن خواند». وزیرش گفت: «بباید کشت». شاعر دلآزرده دربار محمود را ترک کرد و مینویسند که یکسر بهسوى هرات رفت و در آنجا دیرى میهمان اسماعیل وراق (پدر ازرقى شاعر) بود و کسان محمود که به دنبالش رفته بودند او را در طوس نیافتند و بازگشتند. آنگاه بنا به روایت نظامى سمرقندى «به طبرستان شد به نزدیک سپهبد شهریار که از آلباوند در طبرستان پادشاه او بود» و نسبتش به یزدگرد شهریار مىپیوست. صد بیت در هجو محمود بر شاهنامه افزود و آن را به شهریار تقدیم کرد و باز نظامى عروضى نویسد که شهریار هجو محمود را به صدهزار دینار خرید و شست. این داستان و هویت سپهبد شهریار و دیگر اجزاء آن اگر هم درست باشد بدین صورت نیست زیرا با تاریخ وفق ندارد. گروهى از محققان نوشتهاند که فردوسى به بغداد و اصفهان نیز سفر کرده است. اشتباه این گروه از آنجا ناشى شده است که یک نسخهء خطى شاهنامه را کاتبى در سال 689 براى حاکم لنجان اصفهان نوشته و از خود ابیاتى سخیف و سست در پایان آن افزوده است. چارلز ریو در تاریخ استنساخ کتاب «ششصد» را «سیصد» خوانده و سال 389 را برابر با سفر فردوسى به اصفهان پنداشته است. از طرف دیگر کسانى که منظومهء یوسف و زلیخا را از فردوسى میشمردهاند به دلیل اشاراتى که در مقدمهء این منظومه است چنین نتیجه گرفتهاند که شاعر به بغداد نیز سفر کرده است و البته چنین نیست.
سفر فردوسى به غزنین بر مسند فضل مردى نشسته بود که با وجود فضل و هنر، در دین تعصب داشت و آنچه را به ایران پیش از اسلام بازمىگشت به حکم تعصب باطل میشمرد. این شخص خواجه احمدبن حسن میمندى است که دفاتر دیوانى محمود را بار دیگر از فارسى به عربى گردانید و سخن و ادب پارسى را خوار کرد. پیداست که او هرگز براى فردوسى راهى به دربار نمىگشود و اگر مىگشود، علل دیگرى که گفته خواهد شد آن راه را مىبست. موانع دیگرى که در راه حکیم طوسى وجود داشت یکى حسادت شاعران دربار بود که او را از دور مىشناختند و نزدیک شدن او را به شاه به زیان خود مىدیدند و دیگر طرز فکر و تعصب محمود غزنوى بود که نه با مذهب و افکار فردوسى موافقت داشت و نه میتوانست غرور میهنى او را بپذیرد. حملهء فردوسى به تورانیان و بزرگداشت نژاد و تمدن ایرانى چیزى نبود که به مذاق محمود خوش آید و روایت تاریخ سیستان که در ذیل عنوان سفرهاى فردوسى نقل شد، میتواند دلیل نزدیکترى براى این حقیقت باشد. بههرحال شاهنامه در بارگاه غزنین خوانده شد و دیر نپایید که حسادت بدگویان «بازار فردوسى را تباه کرد». خودِ وى میگوید:
مرا غمز کردند کآن پرسخن | به مهر نبى و على شد کهن |
مرگ فرزند
در سالهاى اواخر قرن چهارم هجرى هنگامى که فردوسى به شصتوپنج سالگى رسیده بود مرگ فرزند جوانش پشت پدر را دوتا کرد و «بهجاى عنان عصا به دست وى داد:
جوان را چو شد سال بر سىوهفت | نه بر آرزو یافت گیتى و رفت |
مرا شصتوپنج و ورا سىوهفت | نپرسید از این پیر و تنها برفت. |
این حادثه باید در حدود سال 395 ه .ق. اتفاق افتاده باشد.
سُرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد | به ماه سفندارمذ روز ارد | |
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار | به نام جهان داور کردگار |
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک | همی زیر بیت اندر آرم فلک | |
ز هجرت شده پنج هشتاد بار | به نام جهان داور کردگار |
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد | امیدم به یک باره بر باد شد |
کنون سالم آمد به هفتاد و شش |
غنوده همه چشم میشار فش |
درگذشت و آرامگاه
درگذشت فردوسى را حمدالله مستوفى در سال 416 و دولتشاه در سال 411 ه .ق. دانستهاند. با توجه به سالهاى عمر او و تاریخ تولدش میتوان سال 411 را درستتر دانست زیرا در سراسر شاهنامه بیتى نیست که عمر فردوسى را بیش از 80 سال بنماید و اگر به تاریخ تولد او 82 سال هم بیفزاییم از سال 411 بیشتر نمیشود. از طرفى بنا به روایت نظامى عروضى در سال مرگ او سلطان محمود در سفر هند بوده است و سال 411 هم سال فتح قلاع نور و قیرات بهوسیلهء محمود است. و در روایتى که نظامى نقل میکند در آن سفر خواجه احمد حسن میمندى نیز همراه سلطان بوده است در حالى که اگر سال مرگ فردوسى 416 باشد پس از عزل خواجه میمندى است. نظامى گوید که در راه بازگشت از هندوستان سلطان را دشمنى بود که حصارى استوار داشت. سلطان پیامى براى وى فرستاد که تسلیم شود و هنگامى که پیک او بازمیگشت از وزیرش پرسید: «چه جواب داده باشد؟». وزیر گفت:
اگر جز به کام من آید جواب | من و گرز و میدان و افراسیاب |
این بیت شاه را به یاد شاعر دلشکسته انداخت و هنگامى که به پایتخت آمد، بنا به نوشتهء نظامى عروضى شصتهزار دینار براى فردوسى فرستاد، اما نوشداروى او هنگامى رسید که سهراب مرده بود و «جنازهء فردوسى را به دروازهء رزان بیرون همى بردند». تنها دخترى که از او بازمانده بود صلهء شاه را پس داد و ابوبکر کرامى مأمور شد که از آن پول رباط چاهه را بر سر راه مرو و نیشابور بسازد.
آرامگاه فردوسی
امروز در 27هزارگزى مشهد و در ششهزارگزى راه مشهد به قوچان، در کنار خرابههاى طوس قدیم جایى است که آن را «شهر طوس» میخوانند و در دل این نقطه، در میان باغى نسبةً بزرگ بناى سنگى آرامگاه فردوسى قرار دارد. این بنا به فرمان رضاشاه در سال 1313 ه .ش. ساخته شد. نظامى عروضى نویسد که پس از مرگ فردوسى یکى از مذکران متعصب طابران طوس مانع تدفین جنازهء وى در گورستان شهر شد و او را رافضى خواند. بهناچار جنازه را در باغى که کنار دروازهء شهر و متعلق به خود حکیم فردوسى بود به خاک سپردند و اگر این روایت درست باشد محل آرامگاه کنونى شاعر را باید ملک شخصى او شمرد.
دوستداران و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه. ق،مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست.
سعدی شیرازی (ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله)، نیز به نیکی و احترام از فردوسی، یاد میکند و بارها از نام قهرمانان کتاب شاهنامه در آثار خود نام بردهاست و حتی بیتی از شاهنامه را در کتاب بوستان عیناً نقل نموده که در اصطلاح ادبی به این کار «تضمین» میگویند:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد | که رحمت برآن تربت پاک باد | |
میازار موری که دانه کش است | که جان دارد و جان شیرین و خوش است |
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بودهاست - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند (همچنین عطار نیشابوری و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی(«گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود[نیازمند منبع] که اینان برای خشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیست، و از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی،زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.
به گفتار پیغمبرت راه جوی | دل از تیرگیها بدین آب شوی | |
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی | خداوند امر و خداوند نهی | |
که خورشید بعد از رسولان مه | نتابید بر کس ز بوبکر به | |
عمر کرد اسلام را آشکار | بیاراست گیتی چو باغ بهار | |
پس از هر دوان بود عثمان گزین | خداوند شرم و خداوند دین | |
چهارم علی بود جفت بتول | که او را به خوبی ستاید رسول | |
منم بنده ی اهل بیت نبی | ستاینده ی خاک و پای وصی | |
حکیم این جهان را چو دریا نهاد | برانگیخته موج ازو تندباد | |
چو هفتاد کشتی برو ساخته | همه بادبانها برافراخته | |
یکی پهن کشتی بسان عروس | بیاراسته همچو چشم خروس | |
محمد بدو اندرون با علی | همان اهل بیت نبی و ولی | |
خردمند کز دور دریا بدید | کرانه نه پیدا و بن ناپدید | |
بدانست کو موج خواهد زدن | کس از غرق بیرون نخواهد شدن | |
به دل گفت اگر با نبی و وصی | شوم غرقه دارم دو یار وفی |
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژهای به فردوسی داشتند.
ترجمههاى شاهنامه
شاهنامهء فردوسى به تمام زبانهاى زندهء دنیاى امروز ترجمه شده و دربارهء آن کتابها و مقالههاى بیشمار به رشتهء تحریر درآمده است، که از جملهء آنها این ترجمهها و کتب قابلذکر است: ترجمهء شاهنامه به زبان آلمانى توسط گورس، ترجمهء رستم و سهراب به آلمانى بهوسیلهء فریدریش روکرت، ترجمهء کامل شاهنامه به آلمانى به دست شاک، کتاب حماسهء ملى ایران دربارهء شاهنامه نوشتهء تئودور نلدکه، ترجمههاى سر ویلیام جونز، لومسدن، ترنر مکان، و کارهاى جورج وارنر، و برادرش ادموند وارنر در زبان انگلیسى، ترجمهء منثور کریمسکى و ترجمههاى منظوم و ناتمام لوزیمسکى و ژکفسکى در زبان روسى، ترجمهء بىمانند ژول مول در زبان فرانسه، ترجمهء لاتینى فولرس و بسیارى ترجمههاى دیگر که یادآورى آنها موجب اطالهء کلام خواهد شد. از برجستهترین ترجمههاى شاهنامه اثرى است که قوامالدین فتحبن على البندارى در سال 620 ه .ق. به زبان عربى در شام انجام داده و به عیسىبن ابىبکربن ایوب حکمران عرب تقدیم داشته و دکتر عبدالوهاب عزام استاد جامعالازهر (در قاهره) آن را تصحیح و چاپ کرده است.
اهمیت فردوسى و شاهنامهء او: فردوسى را باید پیشرو کسانى شمرد که به افتخارات ایران کهن جان داده و عظمت آن را آشکار ساختهاند. او مظهر وطنپرستى و ایراندوستى واقعى است و مىگوید که اگر ما:
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش | زن و کودک و خرد و پیوند خویش | |
همه سربهسر تن به کشتن دهیم | از آن به که کشور به دشمن دهیم |
از طرف دیگر او را میتوان حافظ تاریخ ایران کهن دانست. مطالعهء منابع عربى دورهء اسلامى و آثار باقیمانده از روزگاران پیش از اسلام نشان میدهد که بسیارى از روایات شاهنامه درست مطابق خداینامههاى پیشینیان است و حکیم طوسى در نقل آنها کمال امانت را مراعات کرده است. نکتهء دیگر که نباید از آن غافل بود این است که در اثر گرانبهاى فردوسى گاه رسوم و آداب و شیوهء زندگى مردم ایران کهن، به نقل از منابع قدیم، آورده شده و به این ترتیب میتوان بسیارى از آن رسوم را از طریق مطالعهء شاهنامه دانست و به عبارت دیگر شاهنامه مأخذى براى جامعهشناسى تاریخى است. یکى از بزرگترین امتیازهاى فردوسى ایمان به اصول اخلاقى است. فردوسى هرگز لفظ رکیک و سخن ناپسند در کتاب خود نیاورده و همین امر باعث شده است که هجونامهء محمود غزنوى را بسیارى از دانشمندان مجعول بدانند. اندرزهاى گرانبهاى او گاه با چنان بیان مؤثرى سروده شده است که خواننده نمیتواند خود را از تأثیر آن بر کنار دارد:
ز خاکیم باید شدن سوى خاک | همه جاى ترس است و تیمار و باک |
جهان سربهسر حکمت و عبرت است | چرا بهرهء ما همه غفلت است؟ |
سخنپردازى که دربارهء او گفتگو مىکنیم صاحبدلى حساس بوده و سوز و گداز و شیدایى عاشقانه را بهخوبى در لابهلاى ابیات پرهیمنهء این حماسهء بزرگ گنجانیده است. سرگذشت عشق زال و رودابه و داستان منیژه و بیژن دو نمونه از این گونه شعرهاست. گاهگاه صحنهء یک دیدار یا سلام و احوالپرسى را در عین سادگى چنان شرح میدهد که گویى خواننده ماجرا را به چشم مىبیند. هنگامى که گیو براى آوردن کیخسرو به توران سفر مىکند، خسرو با شادى از او استقبال مىکند. فردوسى میگوید:
ورا گفت: اى گیو شاد آمدى! | خرد را چو شایسته داد آمدى! | |
چگونه سپردى بر این مرز راه؟ | ز طوس و ز گودرز و کاوسشاه، | |
چه دارى خبر؟ جمله هستند شاد؟ | همى در دل از خسرو آرند یاد؟... | |
جهانجوى رستم، گو پیلتن | چگونه است و دستان آن انجمن؟... |
فردوسى در وصف منظرهها و نمایش پردههاى مختلف رزم و بزم بر بسیارى از شاعران زبان پارسى برترى دارد. در وصفهاى او سادگى و دقت و لطافت بیان با هم آمیخته است. بنا بر تحقیق هانرى ماسهء فرانسوى در سراسر شاهنامه بیش از دویستوپنجاه قطعهء توصیف وجود دارد که اغلب آنها بدیع و دلکش است. در زیبائى رودابه دختر مهراب و معشوقهء زال چنین سخن مىگوید:
ز سر تا به پایش بهکردار عاج | به رخ چون بهار و به بالا چو ساج | |
دو چشمش بهسان دو نرگس به باغ | مژه تیرگى برده از پر زاغ | |
اگر ماه جویى همه روى اوست | وگر مشک بویى همه موى اوست | |
بهشتى است سرتاسر آراسته | پر آرایش و رامش و خواسته... |
سرود دلکشى که در وصف مازندران ساخته و در آن از «کوه و لاله و سنبل و هواى خوشگوار و زمین مشکبار» شمال ایران سخن گفته وصف دقیق و درستى از دیار مازندران است. آنجا که سیاهى شب را در آغاز داستان منیژه و بیژن نقاشى مىکند بدیعترین و زندهترین تصویر شب را در سخن او مىبینیم:
سپاه شب تیره بر دشت و راغ | یکى فرش افکنده چون پر زاغ | ||
چو پولاد زنگارخورده سپهر | تو گفتى به قیر اندر اندود چهر | ||
فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سده هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه میتوانعبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.
از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانهترین ویرایش شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان پدید آوردهاست و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامهاست. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیدهاست.
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفتهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملکالشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناختهترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.
جایگاه جهانی فردوسی
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شدهاست. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شدهاست.
هانس هاینریش شدر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، میگوید چیرگی بر ایران بدست مغولانو از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سببهای گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شده خویش میباشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی میداند. اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست. هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
راهاندازی نهادهایی به نام فردوسی
چون بعضى از محققان تولد فردوسى را در سال 313 حساب کرده بودند هزار سال پس از آن (1313) در زمان رضاشاه گروهى از بزرگان دانش ایرانشناسى و محققان کشورهاى دیگر به ایران دعوت شدند و کنگرهاى با شرکت فضلاى زمان در تهران تشکیل شد تا هزارهء فردوسى را جشن بگیرد. جلسههاى این کنگره در دارالفنون تهران تشکیل مىشد. مجموعهء ارزندهاى از سخنرانیهایى که در این کنگره ایراد گردید و اشعارى که خوانده شد زیر عنوان «هزارهء فردوسى» در سال 1322 از طرف وزارت فرهنگ منتشر شد. در پایان کنگره میهمانان ایران و اعضاى ایرانى کنگره به خراسان سفر کردند و در همان سفر آرامگاه حکیم بزرگ به دست رضاشاه گشوده شد.
نخستین نهاد رسمی که در ایران برای پژوهشهای مرتبط با شاهنامهپژوهی راهاندازی شد، بنیاد شاهنامه فردوسی بود. این مؤسسهٔ تحقیقاتی، وابسته به وزارت فرهنگ و هنر در دوران پهلوی دوم در سال ۱۳۵۰ راهاندازی شد. پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بنیاد شاهنامه فردوسی با یازده مؤسسهٔ فرهنگی دیگر در «مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی» وابسته به وزارت علوم که نام کنونی آن «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» شدهاست، ادغام شد.
نهاد دیگری که برای بازشناسی فردوسی در ایران با مجوز رسمی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری بنیانگذاری شده، بنیاد فردوسی است. این بنیاد، یک سازمان مردمنهاد پویا میباشد که در تاریخ 27 اسفند 1384 راهاندازی شده، بنیاد فردوسی، پیشنهاد دهندهٔ ثبت هزارهٔ شاهنامهٔ فردوسی در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری یونسکو از سوی ایران بوده است.
تندیس های فردوسی
باغ نگارستان
مجسمۀ فردوسی باغ نگارستان ساختۀ لرنزی، استاد مجسمهساز مشهور فرانسوی است. در سال ۱۳۱۳ خورشیدی، پیش از برگزاری کنگرۀ بینالمللی فردوسی، حدود ۴۱۰ دانشجوی ایرانی مقیم فرانسه هر کدام مبلغی در حدود ۲۰ تا ۱۰۰ فرانک پیشکش کردند و مبلغ پانزده هزار فرانک گردآوری کردند و از لرنزی خواستند تا تندیس فردوسی را بسازد. با وجود کم بودن مبلغ اما لرنزی پس از آگاهی از نیت دانشجویان مسوولیت ساخت این تندیس را پذیرفت. «ابراهیم چهرآزی»، متخصص اعصاب و روان و نمایندۀ دانشجویان که قصد داشت به هر صورت در کنگرۀ بینالمللی فردوسی همکاری نماید به درخواست لرنزی، تندیسساز، شعرهای شاهنامۀ فردوسی را برای او خواند تا این استاد بتواند با الهام از اشعار حماسی فردوسی، تصویری از چهره او را طراحی کند. چهره این مجسمه متفاوت از چهرۀ فردوسی در دیگر تندیسهای ساخته شده در ایران به وسیلۀ استادانی همچون ابوالحسن صدیقی است که علت آن برداشت استاد تندیسساز فرانسوی از فردوسی است. این تندیس در محوطه باغ نگارستان نصب شد. باستانی پاریزی نیز در کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» از صفحه ۳۵۶ تا ۳۸۰ فهرست اسامی آن ۴۱۰ دانشجو را به همراه شرح چگونگی همکاری هر یک در ساخت آن تندیس، آوردهاست. محوطه اطراف تندیس فردوسی به گلگشت فردوسی مشهور بوده است.
دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران
این تندیس به وسیلۀ پارسیان هند به ایران پیشکش شد که در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۲۴ در میدان فردوسی نصب شد و تا پیش از نصب تندیس جدید فردوسی ساختۀ ابوالحسن صدیقی در این میدان قرار داشت اما پس از نصب تندیس ابوالحسن صدیقی در این میدان در سال ۱۳۳۸، آن تندیس به دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران جا به جا شد و هنوز نیز در آن جا قرار دارد.
میدان فردوسی تهران
تندیسی از جنس سنگ مرمر کارارا به ارتفاع سه متر که به وسیلۀ ابوالحسن صدیقی در سال 1338 ساخته شد و کار نصب آن در میدان فردوسی تهران را فرزندش، فریدون صدیقی انجام داد. این تندیس در ۱۷ خرداد ۱۳۳۸ طی مراسمی در میدان نصب شد. این تندیس در دوران پس از ساخت دچار آسیبهای فراوان شده است که میتوان به موارد زیر اشاره داشت: شکسته شدن انگشت تندیس فردوسی در نتیجۀ آویزان کردن پوستر و سپس چسباندن آن با چسب بدون رعایت تکنیکهای فنی و علمی مرمت، همچنین ترک برداشتن این تندیس در نتیجه گرمایش و سرمایش، پوشاندن آن با لایه کنیتکس و رنگ کردن آن.
آرامگاه فردوسی
تندیسی از جنس سنگ مرمر کارارا به ارتفاع ۱۸۵ سانتیمتر ساختۀ ابوالحسن صدیقی در سال ۱۳۴۸ که در آرامگاه فردوسی واقع در شهر توس نصب شدهاست.
دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی
تندیسی از جنس بتون مسلح به ارتفاع دو متر و ۲۰ سانتیمتر و قاعده یک متر که طی سه ماه به وسیلۀ علی رجبیمقدم با الهام از تندیس فردوسی در آرامگاه وی در توس ساخته شدهاست. این تندیس با پشتیبانی موسسه فرهنگی هنری فرهنگسرای فردوسی در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۸۵ در محوطه دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد نصب شده است.
ساری،ایران
تندیسی در کنار ساختمان آموزش و پرورش شهر ساری ،مرکز مازندران نصب شده است.
ساختمان جدید کتابخانۀ ملی ایران
تندیسی از جنس برنز به ارتفاع هفت و نیم متر ساختۀ رضا امیر یاراحمدی که در محل ساختمان جدید کتابخانه ملی ایران، نصب شدهاست. این تندیس از نظر اندازه بزرگترین تندیس ساخته شده از فردوسی میباشد. پیشنهاد ساخت این تندیس را رضا امیر یاراحمدی، سازندۀ این تندیس به مسوولان دادهاست و علت برگزیدن تندیس فردوسی به عنوان نماد کتابخانه ملی ایران به دلیل اهمیت این شاعر حماسهسرای ایرانی در پاسداشت زبان فارسی از آلایش به زبانهای دیگر بودهاست.
از ویژگیهای این تندیس نخست حالتی است که فردوسی دست روی پیشانی برده و سایبان بر چشم گرفته و به افق ادب پارسی که در دوران زندگی این شاعر در حال فراموشی بود را نظاره میکند، زبانی که همین شاعر نامدار ایرانی توانست آن را زنده نگاه دارد. دوم آنکه، بادی است که در لباس تندیس فردوسی افتادهاست و وضعیت دوران وی را نشان میدهد و اشاره به شعر شاهنامۀ فردوسی دارد که شعر فردوسی به مانند کاخی بلند است که از باد و باران گزندی نمییابد. سازندۀ این تندیس همچنین تاکید دارد که توفانی را نشان دادهاست که در برگهای کتاب هم افتادهاست و میخواسته آن را ورق ورق و نابود کند.
ریختهگری این تندیس در شهر باکو کشور آذربایجان و به وسیلۀ نسیم عیسیاف انجام شدهاست. عیسیاف، تنها ریختهگری کار را انجام دادهاست و در هیچ یکی از مراحل ساخت و حتی قالبگیری حضور نداشتهاست. یاراحمدی علت ریختهگری تندیس در باکو را نبود امکان مناسب در ایران دانسته و نیز به دلیل ارزانتر تمام شدن پروژه ساخت این تندیس بزرگ عنوان کرده و توضیح داده است که ساخت این تندیس سرانجام با هزینه ۸۵ میلیون تومان به پایان رسیدهاست. در حالی که اگر ساخت آن در ایران انجام میگرفت دستکم سه برابر این قیمت هزینه بر میداشت.
ساختمان قدیم کتابخانۀ ملی ایران
تندیسی ساختۀ ابوالحسن صدیقی که به کتابخانهٔ ملی ایران پیشکش نموده بود و در گذشته در تالار ورودی کتابخانۀ (ساختمان قدیم) در خیابان سی تیر قرار داشت. با جابهجایی ساختمان ظاهراً به تاقچهای در پشت قفسهها منتقل شده و دیگر در تالار ورودی جای ندارد.
کاخ نیاوران
ندیسی ساختۀ علی قهاری کرمانی که در محوطه کاخ نیاوران تهران قرار دارد.
به کوشش بنیاد فردوسی و به وسیلۀ افشین اسفندیاری، عضو امنای بنیاد فردوسی و هنرمند برجسته ایرانی،سه تندیس از فردوسی در اندازۀ دو و نیم متر با پایه، ساخته شده است. این هنرمند تندیسساز ایرانی در مدت شش ماه با ابداع روشی نوین برای تندیسسازی از مهر ماه 1389 تا فروردین 1390 با پشتیبانی مالی و رایزنیهای بنیاد فردوسی توانسته است، سه تندیس از فردوسی و دو تندیس از خیام و رودکی را برای بزرگداشت هزارۀ سرایش شاهنامه بسازد.
این سه تندیس از فردوسی با طراحیهای گوناگون همزمان با برپایی اکسپوی جهانی شانگهای (مهر ماه 1389) و بیست و هفتمین دورۀ فستیوال جهانی زمستانی سارایوو (بهمن ماه 1389) و جشن جهانی نوروز در تاجیکستان (فروردین ماه 1390) در کمتر از یک هفته ساخته شده است و پس از ساخت در این سه کشور به دانشگاه پکن در چین، موزۀ شهر سارایوو در بوسنی و هرزگوین و موزۀ ملیتاجیکستان در شهر دوشنبه به نشانۀ دوستی مردم ایران از سوی بنیاد فردوسی، پیشکش نماید.
در ضمن تندیس خیام در موزۀ شهر سارایوو در بوسنی و هرزگوین (بهمن ماه 1389) و تندیس رودکی در موزۀ ملی تاجیکستان (فروردین ماه 1390) هر کدام در مدت یک هفته با پشتیبانی بنیاد فردوسی و به دست افشین اسفندیاری همزمان با ساخت تندیس فردوسی در آن دو کشور ساخته شده و در همانجا نگهداری میشود.
دیگر تندیسهای فردوسی
از فردوسی تندیسهای دیگری نیز ساخته شدهاست از جمله تندیس ساختۀ رضا نیکسیرت و تندیس فردوسی ساختۀ ابوالحسن صدیقی که به دلیل نگهداری نامناسب از بین رفتهاند.
همچنین سردیسی برنزی از فردوسی در جلوی در ورودی ساختمان اصلی دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در دارآباد شهر تهران نصب شدهاست و نیز تندیسی به اندازه تندیس فردوسی که در میدان فردوسیشهر تهران نصب شده است به وسیلۀ فریدون صدیقی ساخته شده است که به خاطر آسیبهای جدی که به این تندیس وارد شده، ساخته شدهاست تا پس از ساخت موزهای برای آثار زندهیاد ابوالحسن صدیقی به آن موزه انتقال یابد اما چون این موزه هنوز ساخته نشده است این تندیس در جلوی در ورودی برج میلاد تهران نگهداری میشود.
نگارخانه
منابع :
- لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ طابران
- فرهنگ دهخدا، فردوسی
- محمدامین ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۳۷۵، ص ۶۴
- جلیل دوستخواه، شناختنامهٔ فردوسی و شاهنامه، ۱۳۸۴، ص ۲۴
- علیرضا شاپور شهبازی، زندگینامه تحلیلی فردوسی، ص ۸۰
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۶۴
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۷۲
- دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۲۲
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۷۴
- دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۲۰
- نولدکه ۱۳۲۷، ص ۵۶
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۹۱
- دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۳۶
- شهبازی ۱۳۹۰، ص ۹۸
- مجتبی مینوی، فردوسی و شعر او، ۱۳۴۶، ص ۳۸-۴۰
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۱۲۴
- مینوی، ۱۳۴۶، ص ۴۱
- مینوی، ۱۳۴۶، ص ۴۲
- ریاحی ۱۳۷۵، ص ۱۵۲-۱۵۶
- ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵
- ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱
- ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۴
- ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۵
- شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته (بی بی سی فارسی، ۷خرداد۱۳۸۷)
- گفتگو با دکتر «جلال خالقی مطلق»؛ میدانستم تصحیح شاهنامه ۴۰ سال طول میکشد (آتی بان، اردیبهشت ۱۳۸۷)
- تجدید چاپ کتاب «هزاره فردوسی»
- فردوسی و شاهنامه او در آلمان(بی بی سی فارسی)
- شاهنامه در روز فردوسی (بی بی سی فارسی ۲۵اردیبهشت۱۳۸۷)
- ریاحی، محمدامین: «فردوسی»، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۵
- ریاحی، محمدامین: «فردوسی»، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۵
- شیرانی، حافظ محمود: «در شناخت فردوسی»، ترجمهٔ شاهد چوهدری، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹
- مینوی، مجتبا: «فردوسی و شعر او»، انتشارات کتابخانهٔ دهخدا، ۱۳۵۷