نگاهی به زرتشت
اهورا مزدا خدای متعال
2-1- اهورا مزدِا که بعدها اورمزد خوانده شده به معنی «خدای حکمت» یا «خدای حکیم» است. همه جا حضور دارد، همه توان و همه دان است، آفریننده و نگهدارنده و پروراننده است. قابل لمس و رؤیت نیست. صادق و عادل و رحمان است. حبیب و حامی کسانی است که دوستیاش را میجویند و اشتیاق محبت او را دارند. خدای اهورامزدا دارای صفات بسیار است که عارض بر وجودش نیستند، بلکه عین ذاتش هستند. تجلی مادی او نور است و تجلی اخلاقی او حقیقت است.
اسپنتامینو یا روح مقدس
2-2- مظهر اراده و اندیشهی خلاق اهورامزدا اسپنتامینو (یا روح مقدس) است. روح مقدس، بدانسان که در اندیشهی اهورامزداست، نشانهی وجود آرمانی یا کامل است. هنگامی که در جریان آفرینش، اندیشهی خدا جلوهی مادی به خود گیرد، نقص پدید میآید، بنابراین با خلق انگره مینو یا اهریمن (روح شر) که ضد اسپنتامینو است، روح شر حجاب اسپنتامینو میشود.
این دو روح ازلی دو برادر توأمانند که از آغوش خداوند بیرون آمدهاند. اسپنتامینو بر مبنای گزینش ذاتی خود، نیکوکاری را برگزید و روح شر بدکاری را انتخاب کرد. روح شر به عنوان دشمن دیرینهی آدمی، با فرییهایش انسان ار به دام میاندازد و به بدکاری میکشاند. آیین زرتشت از بهمن یا وهومنه ( Vahu. Mahnah ) یا منش نیک که به عنوان پس اهورامزدا و نخستین موجود در نظام آفرینش اهورامزداست سخن میراند.
2-3- تورات از روح یهوه ( Yahweh ) گفتگو میکند، فیلون ( Philo ) یهودی میگوید که نخستین فرزند خدا «کلمه» (لوگوس) است. کلمه به عنوان جانشین خدا بین جهان و خدا عمل میکند. مدلول کلمه از آنچه افلاطون ( Plato ) « مثال خیر » ( Idea of good ) نام مینهد وسیعتر است و مانند اسپنتامینو فعالیتی خلاق دارد. اسپنتامینو و دشمن او یعنی انگره مینو را ترشتار ، یعنی شکلدهندگان یا برندگان نام نهادهاند.
فیلون نیز کلمه را تومئوس ( Tomeus )، یعنی «بُرنده»، مینامد و آن واژه را به همین معنی به کار میبرد. به علاوه از نظر فیلون همان گونه که انگره مینو که روح تاریکی بر اسپنتامینوکه روح روشنایی است سایه میافکند، لوگوس نیز که جلال با نور خداست، در عین حال ظلمت یا سایهی خداست. فیلون میگوید علت همبستگی این دو این است که مخلوق تنها نیمی از آفریننده را آشکار میکند و نیم دیگر را پوشیده نگاه میدارد.
در کتاب حکمت سلیمان ( Wisdom ) آمده است که حکمت با کلمه (لوگوس) یکی است . حکمت. ذاتی است خدایی و به صورتی که ظاهراً از خدا مستقل است در جوار خدا به سر میبرد. لوگوس همچون عامل فعال خداوند در جهان، در کار است.
کتاب عهد جدید دربارهی روح واسطی که از طرف خداوند است خبر میدهد. نومینیوس میگوید درست بدان گونه که اسپنتامینو (روح مقدس) برای اهورامزدا کار میکند، خدای دومی نیز که هستی خود را مدیون خداست وجود دارد که به عنوان روح خیر در جهان فعالیت میکند. خدای متعال در قلمرو دنیای روحانی در کار است و خدای دوم، هم در دنیای روحانی و هم در جهان مادی در کار است.
اوریگنس ( Origen ) میگوید: خدا «لوگوس» یا پسر را آفرید که نسبت او با پدر همانند نسبتی است که میان اهورامزدا و اسپنتامینو موجود است. اوریگنس آنگاه چنین میافزاید که با اینکه پسر یا لوگوس در رتبه و در ابدیت با پدر برابر است مع ذلک پسر، فرود پدر است.
آشا (یا آرتا) که همانا ریته در وداها است به معنی درستکاری است و نشان مرئی آن آتش است. همچنین آشا و هیشتا یا والاترین درستکاری یکی از هفت امشاسپند یا فرشتگان مقرب آیین زرتشت شمرده میشود. آشا در قلمرو اخلاق حاکم بر نیکوکاری است. انسان نیک آشاوان (نیکوکار) است، و انسان بد درگوانت (بدکار) است. در میان نیروهای نیکوکاری و بدکاری نبردی جاودان وجود دارد و سرانجام به مدد و راهنمایی اهورامزدا، آدمی نیروهای بدکاری را ریشه کن میسازد و از آن پس سلطنت نیکوکاری برر زمین طالع خواهد شد.
آتش هراکلیتوس، رواقیان و زرتشتیان
2-4- هراکلیتوس از مردم « افسوس » ( Heraclitus of Ephesus ) آتش را به عنوان اصل و مبدء نخستین جهان میپذیرد و میگوید آنچه موجود است از آتش به وجود میآید. آتش، اصل و جوهر همهی چیزهاست و همانند کلمه در کار است. آتش قانون الاهی است که بر جهان حکم میراند و همچنین نمایندهی نظم کلی کائنات است. آتش همان لوگوس یا خرد جهان و قانون کمالی است که انسان به جانب آن سیر میکند.
رواقیان عقاید هراکلیتوس ار قبول کردند. به نظر ایشان، انسان به منظور بزرگداشت و رعایت قانون طبیعت ناچار باید بکوشید تا به کمال دست یابدو قانون جهانی که همان آتش یا کلمه است، خداست. در نظام زرتشت انسان به مقتضای نیکی و بدی یا نیک است و دانا و یا شر است و نادان. رواقیان نیز چون زرتشتیان اعتقاد کردند که آتش سرانجام همهی جهان را به کام خود فرو خواهد برد.
جنبههای مادی و معنوی انسان در مکتب زرتشت
2-5- انسان مرکب از جسمی است که در معرض نابودی قرار دارد و روحی که نامیرا یا جاودان است. مهمترین قوای روحانی انسان علاوه بر خرد با عقل عبارتند از دئنا ( Daena ) یا وجدان، اوروان ( Urvan ) یا روح، و فَرَوَشی ( Fravashi ) یا فرشتهی نگهبان.
انسان دارای آزادی اراده است، فاعل ما یشاء است و در برابر کردار نیک. کردار بد خویش مسؤلیت دارد. انسان باید بپذیرد که طریق صواب و صلاح یکی بیش نیست. دو جنبهی اساسی اهورامزدا یعنی اسپنتامینو و انگیزه مینو به مقتضای فطرت، خط مشی خود را در زندگی برگزیدهاند و اینک انسان باید میان حق و باطل و حقیقت و دروغ و خیر و شر یکی را برگزیند. انسان قدرت دارد که بین اضداد یکی را انتخاب کند . همه چیز به انتخاب خود او بسته است و آدمی، خداوند سرنوشت خویش است.
دئنا یا وجدان
2-6- وجدان به انسان کمک میکند که سرنوشت سعادتآمیز و یا نکبت بار خود را تعیین کند. آدمی آنچه به کارد میدرود. هر گاه انسان صالحی رخت از جهان بیرون کشد وجدان او در سرای دیگر با روحش برخورد میکند و به شکل دوشیزهای که در کمال زیبایی است به روح او خوش آمد میگوید. روح، که مانند آن دوشیزه را هرگز در زندگی زمینی خود ندیده است و از جمال بیمثال او خیره میشود و جویای حالش میگردد. دوشیزه در جواب میگوید که من بیگانه نیستم، بلکه تجلی اندیشههای نیک و سخنان نیک و کردارهای نیک تو هستم که در هنگام حیات بر روی زمین بدآنهادست یا زیدهای. از سوی دیگر روح شخص بدکار پس از مرگ در کنار پل داوری (صراط) وجدان خود ار به صورت پیر زن زشت رویی که همانا تشخص بدکاری خود اوست میبیند.
فَرَوَشی یا فروهر
2-7- اشیاء گوناگون عالم مادی، سایههایی از حقایق آسمانی هستند. همهی موجودات زمینی، رو گرفت موجودات کاملی که از زمین و زمینیان بر کنارند، شمرده میشوند . آسمان و زمین و آب و درخت و حیوان و انسان و همهی چیزهایی که به قلمرو خیر تعلق دارند، دارای فَرَوَشی یا حقیقتی کامل و جاودان هستند و فقط اهریمن یعنی روح شر و شیطانها از فَرَوَشی محرومند.
اهورامزدا در وحدت متعالی خویش میزیست و تصورات و مفاهیمی دربارهی آفرینش مادی و روحانی در خاطر میپروراند. فَرَوَشیهای زنان و مردان، همزادهای آسمانی ایشان هستند فَرَوَشیها حقایق کاملی هستند که اشیاء از روی آنها پدید آمدهاند. این مخلوقات آسمانی در غایت سعادت در بهشت بسر میبردند و چون اهورامزدا به فکر افتاد که انسان را بیافریند، از این موجودات روحانی سؤال کرد که آیا مایلند در بهشت بمانند با به دنیای مادی که جامع خیر و شر است و به ارادهی او آفریده خواهد شد انتقال یابند. مشیت خداوند بر این تعلق گرفت که در کالبد هر انسان یک فروشی بگمارد تا همدم، و فرشتهی نگهبان او باشد. زیرا در هستی پر نقصان زمینی در درون هر فرد و هم در دنیای بیرون، جنگی بیامان میان نیک و بد درگیر میشود و آدمی در این جنگ نیازمند نیروهای آسمانی است. همزادهای آسمانی انسان خواستار آمدن به زمین شدند تا در قلب آدمی سکنی گیرند و با حملهی سخت اهریمن و یارانش مقابله کنند و انسان را در پیکار با آنها یاری دهند. به این ترتیب فروشیها تبعید اختیاری را برای مدتی در دنیایی که آمیخته به لذت و رنج و خیر و شر بود برگزیدند و بر آن شدند که در کالبد آدمی تصرف کنند و به وساطت آن به نبرد با شیطان پردازند و به منظور رهایی جهان از نقص به تکاپو برخیزند.
2-8- وقتی کودکی پا به جهان میگذارد فَرَوَشی او با او همراهی میکند. در مقابل روح یا شخصیت فرد که همان «من» شخص است، فَرَوَشی، خلیفه خداست و همچون فرشتهی نگهبان و نمایندهی لغزشناپذیر خدا نقش خویش را ایفا میکند فروشی هر کس کردار نیک روح تأکید و تحسین میکند و چون شخص به فکر کردار ناپسندی افتد وی را پند میدهد و از آن برحذر میدارد. پس مادام که شخصی در قید حیات است، فروشی به عنوان دوست و راهنمای او با او زیست میکند. هنگامی که شخص در میگذرد و روحش به جهان دیگر رجعت میکند تا با سرنوشت خود مواجه شود فروشی او حیات انفرادی خویش را در بهشت از سر میگیرد.
شباهت مثل افلاطون، پیتری وداها و مانیس رومیان
2-9- ده روز آخر هر سال اختصاص به فروشیها دارد. در این روزها که زمان جشن ایرانیان است، فروشیها به زمین فرود میآیند و کسان در گذشتگان را ملاقات میکنند و دوست میدارند که خویشاوندان مردگان به آنها خوشامد گویند و از آنها درخواست خیر و برکت کنند. مفهوم فروشی به مفهوم پیتری در وداها و مثال در فلسفهی افلاطون، خدایان رومیان موسوم به مانِس ( Manes ) (خدایان نیک) شباهت دارد. ارسطو نیز علاوه بر روح از وجود نفس در انسان گفتگو میکند. همین نفس است که گوهر واقعی شخص را تشکیل میدهد و ادارهی فعالیت عقلانی انسان از در دست دارد. حکمیان رواقی و فیلسوفان افلاطونی و پیروان ارسطو از نوئوس ( Nous ) به عنوان تصویر خدا یا تشکیل دهندهی ماهست واقعی انسان سخن میگویند و فیلون این مفهوم را پنئوها ( Pneuma ) خوانده و از روح تفکیک کرده است.
2-10- فروشیها همانند ایزدها و فرشتگان مشمول طبقهبندی معینی نیستند. همچنین فیلون میگوید فروشیها فرشته نیستند بلکه مفاهیم مجرد مشخصی هستند که قدرت خدا را متجلی میکنند. همان طور که فروشیها به منظور نگاهداری جهان کوشش میکنند، این مفاهیم مجرد نیز به امر خدا در کارند و نظم جهان را حفظ میکنند. فروشی یک فرد اهورامزدا را در وجود انسان نشان میدهد، چنان که قسمت عقلانی روح نمایندهی لوگوس است. پلوتارک ( Plutarch ) از دو مبدء با اصل در ذات انسان سخن میگوید که یکی روح و دیگری نفس است.
2-11- رومیان نخستین، معتقد بودند که مردگان به صورت گروهی از ارواح ( Di Manes ) در میآیند. در دورهی جمهوری این اعتقاد پدید آمد که هر کسی با یک همزاد روحانی یا ژنیوس ( Genius ) زاده میشود که تا زمانی که شخص زنده است با او بسر میبرد و هنگام مرک تن، این همزاد روحاننی به «گروه ارواح» میپیوندد. بعدها در روم تحت تأثیر یونانیان این اعتقاد به وجود آمد که همزاد روحانی پس از مرگ تن، زنده و باقی میماند و به صورت فرشتهی نگهبان متمایز میشود. این فرشتهها به زمین فرود میآیند و از خانوادههایی که در میان آنها زیسته بودند دیدن میکنند و همانند فروشیها خواستار قربانی یا پیشکش هستند. نومینیوس از مردم آپامی، از وجود دو روح در انسان خبر میدهد، که یکی از این دو عقلی و دیگری غیر عقلی است. اوریگنس از یک تقسیم روحی دو گانه یعنی روح و نفس در انسان سخن میراند که نسبت بین این دو همانند نسبت موجود میان روح و فروشی آن است.
مسئلهی شر
2-12- وجود شر در زندگی آدمی یک واقعیت سرسخت و انکارناپذیر است. زرتشت، شر را از خیر کاملاً بر کنار میگیرد. شر عبارت از نفی خیر نیست، بلکه دشمن فعال خیر است. شر متمم خیر نیست، در ترکیب و فطرتش خیر وجود ندارد. شر امری ذهنی یا خیالی نیست بلکه در قلمرو واقعیت وجود دارد. شر براستی شر است.
زندگی عبارت از همکاری با خیر و پیکار با شر است و خیر و شر دو قطب متضادند که با یکدیگر همزیستی دارند.
شر، دشمن اهورامزدا و همچنین خصم انسان است. این حق طبیعی انسان است که با شر به جنگ برخیزد، انسان در حکم سربازیست که در پیکاری جاودان باید نبرد کند و گیتی صحنهی پیکار اوست. وظیفهی اوست که در برابر شر مقاومت ورزد و آن ار در درون و برون خود ریشه کن سازد و از میان بردارد. آدمی اگر تنها خود را از شر دور نگهدارد و وجودش خیر شود در رستگاری شخصی کوشیده است. فضیلت مثبت انسان در پیشبرد خیر و پیکار با شر در جامعه است. انسان نباید به رستگاری شخصی قناعت ورزد. وظیفهی جدی و عالیتر او این است که برای انسانیت کار و پیکار کند و در تأمین رستگاری همگانی بکوشد.
2-13- جهان کامل نیست و هر کس باید با نیروهایی که موجب نقص ما هستند در تمام مراحل زندگی انسانی بجنگد. سرانجام بر اثر قرنها کوشش مداوم و تلاش فراوان انسان، خیر بر شر پیروز خواهد شد و گیتی به کمال خواهد رسید. آنگاه سلطان شر از پا در خواهد آمد و در پیشگاه نیکی، زانو خواهد زد و به شکست خود در پیکار دیرباز و گذشته که بین قوای نور و ظلمت و راستی و دروغ و درستکاری و بدکاری جریان داشته است، اعتراف خواهد کرد.
تحول مفهوم اسپنتامینو
2-14- در گاتاهای زرتشت ، اسپنتامینو یا روح مقدس از اهورامزدا و اهریمن نیروهای متخاصم میگردند. از اینرو از دیرباز نظام زرتشت را دینی ثنوی یا دوگرای ( Dualist ) (که مبتنی بر اعتقاد به وجود دو اصل متضاد است) شناختهاند.
هیپولیتوس ( Hippolytus ) از قول آریستو کنسوس (حدود 320 ق. م.) حکایت میکند که ایرانیان به دو مبدء قدیم و ازلی معتقد بودند که نخستین آنها نوری یا پدر و دومین ظلمت یا مادر بود. اودوکسوس و ارسطو این نیروها از زئوس ( Zeus ) یا اهورامزدا و هادس ( Hades ) یا اهریمن خواندهاند. پلوتارک میگوید اهورامزدا از نور و اهریمن از ظلمت برخاسته است.
اثر پهلوی معروف به « شکند گما نیک ویچار » (گزارش گمان شکن یا رسالهی رفع شک) که در قرن نهم مسیحی نوشته شده و بحثهای زیادی برانگیخته است کما بیش اثری فلسفی است، نویسنده که حکیمی دوگرای است، ضمن پاسخ به منتقدین یهودی و مسیحی و مسلمان میگوید: انتساب خیر و شر به وجود خدا او را از الوهیت خود پایین میآورد. نیکی خدا اقتضا دارد که او نتواند شر را بیافریند، خدای علیم برای خود شریک نمیآفریند. خدای که مظهر رحمت است نمیتواند شر را بیافریند، خدای علیم برای خود شریک نمیآفریند. خدایی که مظهر رحمت است نمیتواند شر را بربندگان خود تحمیل کند. اگر بخواهیم روح شر را دال بر طبع شرور انسانی بگیریم، کاری ناروا کردهایم. شر بالذات قدیم است، وجودش وابسته به انسان نیست و آدمی نیز آن را به وجود نیاورده است. آنگاه که جسم بر روح چیره گردد شر فزونی میگیرد ولی از جسم بوجود نمیآید. سلطان شر همانند خدای نیکی شخصیتی اصیل دارد.
اکنون دامن این بررسی را با این بیان درهم می چینیم که هر چند اهریمن قرین و همرتبهی اهورامزدا است، اما مانند او جاودان نیست و به نیستی خواهد گرایید. اهورامزدا بوده و هست و خواهد بود، در حالی که اهریمن بوده و هست ولی در آینده وجود نخواهد داشت، و از این روی میتوان گفت که اهورا مزدا و اهریمن در وجود، مساوی و هم طراز نیستند.
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت