ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

گستره فرمان‌روایی کیانیان

سوشیانت | يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

آیا بخش فهلیان در نور آباد ممسنی پایتخت کیانیان بوده است؟

گستره گیتانگاری(جغرافیایی) که کیانیان بر آن فرمانروایی می کرده اند و بویژه پایتخت آنها با نگرش به نمارِش‌هایی که در شاهنامه در زمینه بازگشت پادشاهان کیانی از جنگها یا برگزاری آیین‌های آنها نمارِش می کند می توان به داده‌هایی در این باره رسید همچنین در داستان به تخت نشستن کیخسرو می خوانیم :

زپهلو برفتند آزادگان                 سپهبد سران و گرانمایگان

و در داستان گمراه شدن کی کاوس بدست اهریمن :

همی بود تا یکزمان شهریار             زپهلو برون شد ز بهر شکار

یا در داستان سهراب می خوانیم :

یکی لشکر آمد زپهلو بدشت             که ازگرد ایشان هوا تیره گشت

یا پس از بازگشت کیخسرو از فتح دژ بهمن می خوانیم: 

سوی پهلو پارس بنهاد روی      جوان بود و بیدار و دیهیم جو

و یا در داستان لشکر کشی کاوس به مازندران هنگام بازگشت زال به سیستان می خوانیم:

چو زال سپهبد ز پهلو برفت    دمادم سپه روی بنهاد تفت

و یا پس از برتخت نشستن کیخسرو و شمردن نام پهلوانا ن می خوانیم :

ز پهلو همه موبدان را بخواند     سخن های بایسته چندی براند

اینک باید دید این پهلو پارس در کجا جای گرفته است ؟!
راستینگی(حقیقت) این است که در استان فارس شهری بنام فهلیان می بینیم که  در نور آباد ممسنی جا گرفته است و در انگیزه نام گزاری آن می خوانیم نام کهن آن قهلو یا پهلو می باشد از دید آثار باستانی هم این بخش بسیار پرمایه و دارای 65 بخش کهن نگاری می باشد که از 8 هزار سال پیش تاکنون زندگی در آن پیوستگی داشته است در این شهرستان همچنین رودخانه ای به همین نام می باشد و از آنجا که درباره شهرنشینی های نخستین یکی از شرایط نیاز داشتن و فراوانی آب در ان بخش است و بیشتر شهرنشینی های کهن منجمله میان رودان و .. در کنار رودخانه ها بوجود آمده بودن این رودخانه هم به آفرینش این شهرنشینی یاری نموده است .
اگرچه نخستین نمارِش به پارس در داستان شکست نوذر از اقراسیاب است که افراسیاب گروهی را برای بچنگ آوردن آن پنهانی گسیل می نماید و هنگامی قارن فرمانده لشگر ایرانی از این سخن آگاه می شود دچار دل مشغولی سختی می شود و برای نگهداری شبستان و خانواده های خود ناگاه کارزار را واگذاشته و شتابان به آنجا گسیل می شود.
دومین نام بردن از پارس در داستان به تخت نشستن کیقباد است که می خوانیم:
وز آن جا سوی پارس اندر کشید           که در پارس بود گنج ها را کلید
نشستنگه انگه به استخر بود         کیان را بدان جایگه فخر بود
با نگرش به اینکه در داستان کیکاوس با نگرش به آنچه در ابتدای این نوشتار گذشت بیشتر نمارِش  به پهلو فارس شده این گمان می رود که دگرگونی در پایتخت روی داده و از استخر به بخش پهلو جا به جا گردیده است.
یکی از نکته‌هایی که این پندار را توان می بخشد که فهلو یا پهلو همان شهر برجسته ای است که شاهان کیانی منجمله کیکاوس و کیخسرو آن را چون پایتخت برگزیده اند نزدیکی این شهر به کهکیلویه و بویر احمد است و آن اینکه هنوز در میان  عشایر لر کهکیلویه و بویر احمد ، مرگ سیاوش را همچون آیینی مردمی با شکوه برگزار می کنند و در ان مردان و زنان گردآمده می شوند و سوگنامه سرایی می کنند و از انجا که بازه جایگاهی فراوانی میان این شهر تا شهرهای کهکیلویه نیست این را می توان همچون یکی از چرایی‌هایی دانست که صحت این ادعا را اُستانش می کند یعنیکه در گذشته های دورکه این شهر کانونیت داشته و پایتخت کیانیان به شمار می رفته شاید دامنه پادشاهی آن بر شهر های پیرامون استانهای همسایه مانند استان کهکیلویه و بویر احمد و تا اصفهان گسترش داشته و باز ماندن آیین های باستانی مانند سوگنامه سیاوش برهان بر مدعا است.
حال می خواهیم بدانیم که گسترش این شهرنشینی تا به کجا بوده و آیا اینکه شهریگری اندک و کوچک بوده یا در بخش‌های گسترده‌ای از ایران دامنه و پهنه آن گسترش داشته است .

با نگرش به نوشته‌های شاهنامه که از جنگهای شاهان کیانی سخن سرایی کرده و گاه سخن از مکانهای رزم انان نیز به میان آمده گاهاً می توان دستاورد گیریهایی نمود و اندازه‌ای از شهرگرایی و گسترش آن را بدست آورد در داستان رفتن کاوس به مازندران می توان ره آورد گرفت که کرانه اپاختری(شمالی) این شهرگرایی‌در ابتدا تا شهرهای اپاختری فارس یعنی اصفهان‌و یا کاشان بوده چوت گودرز یکی از پهلوانان نامی ،پهلوانی است که پایگاه و جایگاه فرمان‌رواییش را شاهنامه در اصفهان‌می داند و با نگرش به فرمانبرداری خانواده گودرزیان که در اصفهان یا شهرهای باختری آن در استان چهار محال یعنی الیگودرز شاید بتوان کرانه اپاختری و بالادست ‌باختری‌آن را استان چهار محال بختیاری و اصفهان بدانیم  کرانه خاوری ان را با نگرش به فرمانبرداری سردمداران زابل و سیستان از این فرمان‌روایی ( سردمداران سیستان پهلوانان زابلی هستند که از این فرمان‌روایی سخن شنوی دارند و در جنگها برای یاری به این فرمان‌روایی همراهی می نمودند همچون سام و زال و رستم ) پس کرانه خاوری این فرمان‌روایی را باید در مکرانهوده های افغانستان کنونی و شهرهای بلخ از بالادست و کابل در باختر افغانستان دانست اینکه برای باختری به کجا مکرانهود شده اند .

هنوز نمی توان به بی‌چون و چرایی چیزی نمارد ولی در داستان لشکر کشی بزرگ کیخسرو ببرای جنگ با افراسیاب به شاه خوزیان (خوزستان امروزی )  نمارِش شده که او را در نبرد با افراسیاب یاری می کند و شاید برهان بر این باشد که میان این شهرگرایی و شهرگرایی ایلامی در آن زمان هم‌اندیشی هایی برای یاری به هم در هنگام جنگ نهادینه گشته ولی در روزگار پیش از کیخسرو شاید این هم‌اندیشی جای نداشته یا کمرنگ بوده و یا تا آنجاکه میان آنها با دولتهای ایلامی در روزگار پیش دشمنی و جنگ هایی بوده چنانچه در داستان به بردگی در آمدن کی کاوس در شهر هاماوران (که آنهم جای خود گفتگو خواهیم کرد که این شهر کجاست ) می میانیم که اقوامی از تازیان که شاید نِگرش همین ایلامیان باشد (چون در جایگاه امروزی ایلامیان تیره‌های تازی که پیشتر‌ها تازی خوانده می شدند زیست می کنند)به ایران تازیده و در نبودن کیکاوس پایتخت  ایران را اشغال‌می کنند که همگی پس از آزادی کی کاوس از زندان هاوران و باز گشت او به ایران به دست رستم از ایران بیرون رانده می شوند که شاید این شاید نمارِش‌به برخورد این فرمان‌روایی با شهرگرایی های باختری یعنی ایلامی نمارِش دارد و مکرانهوده باختری این فرمان‌روایی را شاید همان شهرهای نزدیک از استان کهکیلویه بدانیم و این مکرانهوده‌به شهرهای خوزستان نمی رسیده است.

با نگرش به نکته‌هایی گفته شده می توانگفت کیانیان شهرگرایی گسترده ای داشته اند که از باختر به خوزستان و از خاور به رودخانه سند و افغانستان و از بالادست ‌تا مازندران گسترش داشته ولی گستره آن اُستانش نبوده و با نگرش به ضعق ها و نیرو گرفتن های پی در پی گواه کوچک و بزرگ شدن بخشهایی از این سرزمین و اشغال‌آن به دست مردمان تازنده بوده است و پیوسته برای نگهداشت توان ‌و از دست ندان گستره و یا افزایش گستره با مردمان همسایه خود منجمله مردمان ترک در بالادست‌خاوری که در توران یا ترکمنستان امروزی می زیسته اند و شاید احتمالاً قرابت نژادی نخستین هم با هم داشته اند در ستیز و جنگ بوده اند که داستان جنگ های آنها را در شاهنامه با تفضیل و موشکافی بدگمان گونه ای می بینیم .

بنابراین این شاهان که خود را ایرانی میدانند گستره گسترده‌ای از ایران امروز را زیر چیرگی داشته اند ولی در زمانهای استیلای خود را بر بخشهایی از دست می داده و یا با کشور گشاییهایی که گاهاً داشته اند بر گستره خود می افزوده اند .

پس در پایان می بینیم که نیاز است تا باستان شناسی ریزبینانه ای از شهرهای برجسته استان فارس‌در گستره شهرهای نور آباد و فهلیان امروزی همچون خاستگاه کیانیان بعمل آید تا زوایای تاریک این شهرگرایی آشکار شود و گواه‌مندی های باستان شناسی هم این زمینه را پذیرش نماید تا به شیوه سراسر دانشین بودن این شهرگرایی به اُستانش برسد و گواه‌آن باشیم که شهر تروای ایران .

یا همان پهلو سر از خاک بر آورد و شکوه شهرگرایی زرین خود را در 4000 سال پیش آشکار نموده و گرد و خاک استوره‌ها از سر و رویش زوده شود .
اگرچه شهرهایی چون استخر در فارس و یا ارسنجان و فسا که دارای تپه های باستانی با ارزشی چون تپه آژی‌دهاک(ضحاک) و تپه کیکاوس هستند نیز شاید از همان اندازه ارزش برخوردار باشند چون بودن این جایگاه های کهن نگاری با این نام ها نشانه ای بر بودن شهرهای باستانی دیگری با شد که در آن زمان همزمان با شهر باستانی پهلو می زیسته اند و از دید کهن نگاری دارای همان ارزش  و گذشته باستانی هستند و شاید شاهان کیانی چندگاهی را هم در این شهرها چو پایتخت های گذرا و تابستانی و یا تابستانی به‌کاررفت و یا با این که در آنجا رخت از جهان بسته و در همانجا به خاک سپرده شده اند .
از آنگونه چالش با ارزش دیگری که نیاز می دانم به آن نمارِش شود جستار شهرگانی آرتا و شهر گمشده آرتا است که در داستان های سومر به آن نمارِش رفته و آن  را جایی در نزدیکی انشان و یا استان فارس امروزی دانسته و از نشانه های آن روییدن سرو فراوان در آن زیستگاه  می داند و نشان‌هایی نیز به دژ و باروهای آن دارد که باروها و گنبدهای سبز داشته و با این نشان‌ها و با نگرش به همسایگی این شهر به استان کهکیلویه شاید نِگرش همان کوه های کهکیلویه و بویر احمد است که در سر راه گروه گسیلی از سومر در راه رسیده به شهر فهلیان و  شاید شهری در همان جا در سر راه رسیده از آن می گذشته اند.
دومین سویه از توانایی و چیرگی یک فرمان‌روایی داشتن سرچشمه‌های کانی از دسته آهن و زَر و سرچشمه‌ها فلزی در سرزمین های زیر فرمانروایی است تا با بکارگیری آن بتواند توان بازرگانی فراوانی برای سرپرستی سرزمین های دنباله روه داشته و همچنین بودن سرچشمه‌ها آهن برای ساختن اداوات ارتشی برای رویارویی با دشمن در رده ارج فراوانی قرار داشته و می توان گفت که این شاهان از پایه باید دسترسی راحتیبه کان‌های آهن در یزد و کان‌ها زَرین شهرهای پیرامون همچون موته در اصفهان داشته و یا از کان‌های سنگ در خود استان فارس برای ساخت کاخها و باروهای خود بهرهفراوانی  می برده اند و روی‌همرفته شهرنشینی(تمدن) توانگر و با توانمندی بوده اند.

شهرهای استان فارس خاستگاه شهرگرایی  ایران و هستی آن هستند و آنچه در شاهنامه می خوانیم براستی کارنامک(تاریخچه) شهرهای باستانی در استان فارس می باشد و اکنون با نگرش به نشان‌ها شاهنامه و هم‌سنجی با دانش باستان شناسی امروز گزیری نمی بینیم تا جایگاه بوجود آمدن استوره‌های این سرزمین را سرزمین افسانه ای و هزارو یکشب استان فارس بدانیم شهرگرایی آدمی از اینجا پیدایش می یابد و در بستر ایران گذران می یابد .
من خواهشی هم از سازمان میراث فرهنگی در زمینه انجام باستان شناسی در شهرهای باستانی استان فارس انجام گیرد تا زوایای تاریک این شهرگرایی باستانی باشکوه نمایان شود، با نگرش به رویدادهای خشکسالی های خاور میانه که کل خاور میانه در آن درگیر بوده و نزدیک به 4200 سال پیش روی داده و در داستان یوسف و همچنین در داستان جستجوی گیو بر ای کیخسرو در شاهنامه هم از آن نام برده شده این شهرگراییدر بازه زمانی 4600 تا 3800 سال پیش به درازا کشیده است و اگرچه باتوجه به شاهنامه در پایان روزگار کیخسرو و یا شاید در روزگار فرمان‌روایی لهراسب پایتخت کیانیان دیگر شده . اینگونه که ازبررسی ها بعمل آمده این جایگاه به شهر بلخ در افغانستان امروزی ترابرده(منتقل) شده و اینکه چرا چنین چیزی روی داده شاید افسانه ها از سستی شاهان کیانی در ان زمانه و یا جداکردن(تجزیه) این فرمان‌روایی یک‌پارچه به حکومت های کوچک و بومی اشاره دارد که با این تفضیل شاید در استان فارس هم شاخه ای از شهرگرایی کیانی تا زمانهای دراز به فرمان‌روایی ادامهداده و لی باستان‌نگاران نامیاز آن دیگر نیاورده باشند و بیشتر نگاه آنان به شاخه خاوری ان یعنی حکومت گشتاسب و بهمن بوده که  شاید بدلایلی بیشتر مورد نگرورزی بوده اند .
از گواه های دیگر که دلالتبر این دارد که منطفه فهلیان در ممسنی فارس خاستگاه کیانیان است نمارِش‌های  شاهنامه به بخش‌هایی است که در نزدیکی این بخش بودِش دارند و در برخی از داستان های شاهنامه هراز چند گاهی به انها نمارِش شده برای نمونه در داستان پیدا شدن مادر سیاوش می خوانیم که گودرز و چندی از پهلوانان در هنگام نخجیر در دشت دغو ، زنی را تنها می یابند که سپس مادر سیاوش می شود  دشت دره غو اکنون مکانی در نزدیکی بخش فهلیان است که رود خانه سیوند از آنجا سرچشمه می گیرد همچنین در نزدیکی بخش فهلیان به نام دشت منگودرز بر می خوریم که شاید از نام پهلوان نامی شاهنامه یعنی گودرز گرفته شده .در همین بخش به نام تنگه ی شیو بر می خوریم که همانندی فراوانی به نام تنگه گیو دارد.

با سپاس فراوان از دوست گران مایه قاسم بهرام زاده

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ