ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۱۶۵ مطلب با موضوع «فرهنگی،ادبی» ثبت شده است

زندگی نامه ایرج میرزا

سوشیانت | چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۲۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

ایرج میرزا

شاهزاده ایرج میرزا - جلال الممالک - در سال 1253 در تبریز به دنیا آمد پدر و پدربزرگش  هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد . وی فارسی ، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در محضر استادانی چون آقا محمد تقی عارف اصفهانی و میرزا نصر الله بهار شیروانی کسب فیض نمود  . در سن شانزده سالگی  ازدواج کرد و سه از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد .به دربار رفت و در سال 1303 با سمت بازرس کل امور مالیه خراسان رها کرد و به تهران آمد .

  • سوشیانت

آموزش گویش های ایران - مازندرانی

سوشیانت | يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۴ ب.ظ | ۲دیدگاه

زبان مازَندَرانی مازنی یا مازرونی یا طبری / تبری

نام یکی از زبان‌های ایرانی و یکی از شاخه‌های زبانهای ایرانی شمال‌غربی است. این زبان در استان‌های شمال ایران (به ویژه در سرزمین طبرستان قدیم) توسط مردمان مازندرانی تکلم می‌شود. و براساس آمار سال ۱۹۹۳ میلادی ۳-۴ میلیون نفر آن را به عنوان زبان بومی تکلّم می‌کردند.

زبان تبری یکی از گرانقدرترین میراث های فرهنگی ایران محسوب می شود چرا که این زبان از معدود زبان های ایرانی است که از زیرشاخه های زبان کاسپین و نیز ادامه زبان پهلوی اشکانی به شمار می رود . امروزه این زبان به دلیل چیرگی و گسترش زبان فارسی در مناطق تبری زبان در حال از میان رفتن است این زبان تا 500 سال پس از فتح ایران توسط اعراب همچنان به خط پهلوی نگاشته می شد و در تبرستان بزرگ که شامل مازندران کنونی و بخش های بزرگی از استان گلستان ، شرق گیلان ، شمال سمنان و تهران کنونی می شده است به همین خط و زبان سکه ضرب می کردند .

  • سوشیانت

عاشقانه اردشیر و گلنار

سوشیانت | شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۱۸ ق.ظ | ۰دیدگاه

داستان عاشقانه ی اردشیر ساسانی و گلنار به نقل از شاهنامه :
واژه ی اردشیر در فارسی میانه به صورت ارتخشتر مرکب از ارتا به معنای مقدس و خشتر به معنای شاه است. اردشیر، پسر بابک، بنیان گذار سلسله ی ساسانی است. او در دوره ی اشکانیان فرمانروای شهر استخر در فارس بود ولی پس از مدتی علیه اشکانیان قیام کرد و پس از تصرف شهرهایی در ایران، در سه نبرد اردوان آخرین شاه اشکانی را شکست داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان نهاد.

  • سوشیانت

زندگی نامه مهستی

سوشیانت | پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۳۲ ق.ظ | ۰دیدگاه

زندگی نامه مهستی (منیژه)

زادگاه مهستی شهر گنجه بوده‌است و همدوره با غزنویان بود. رشید یاسمی معتقد بود که «مهستی» متشکل از دو کلمه «مَه» به معنی بزرگ و «سَتی» به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی «خانم‌بزرگ» است. در چهارسالگی پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در ده‌سالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی می‌نواخت.

  • سوشیانت

غزلی از سعدی

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۱ ق.ظ | ۰دیدگاه

غزل عاشقانه ای از استاد سخن سعدی

 

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

  • سوشیانت

درود در زبان پارسی

سوشیانت | يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۰۸ ق.ظ | ۰دیدگاه

درود در زبان پارسی

درود واژه‌ای از فارسی باستان است که ایرانی‌ها هنگام رسیدن به یکدیگر می‌گویند و بدور از هر جنگ و صلحی یکدیگر را با گفتن درود می ستایند.درود از واژه دروته و دروسته گرفته شده و در قدیم مردم هنگام احوالپرسی می‌گفتند"از درستی تو"؟ یا "درستی"؟ آیا حالت خوب است سلامت و تن درستی تو؟ این واژه در زبان روسی به "إزدرستی تو"؟здравствуйте تبدیل شده است که برای سلام و احوالپرسی و سلامت جویی بکار می‌رود.

  • سوشیانت

روایتی از گلستان

سوشیانت | سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک و مظنه هلاک نه لقمه‌ای که مصور شدی که به کام آید یا مرغی که به دام افتد. باری به نصیحتش گفتند: ازین خیال محال تجنب کن که خلقی هم بدین هوس که تو داری اسیرند و پای در زنجیر.
بنالید و گفت
جنگ جویان به زور پنجه و کتف             دشمنان را کشند و خوبان دوست
شرط مودت نباشد به اندیشه جان دل از مهر جانان برگرفتن.
تو که در بند خویشتن باشی             عشق باز دروغ زن باشی
گر نشاید به دوست ره بردن             شرط یارى است در طلب مردن
گر دست رسد که آستینش گیرم             ورنه بروم بر آستانش میرم

  • سوشیانت

رستم

سوشیانت | دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

زادن رستم

چندی از پیوند زال و رودابه نگذشته بود که رودابه بارور گردید و پیکرش گران شد. هر روز چهره اش زردتر و اندامش فربه تر میشد، تا آنکه زمان زادن فرا رسید. از درد به خود می پیچید و سود نداشت. گوئی آهن در درون داشت و یا به سنگ آگنده بود. کوشش پزشکان سود نکرد و سرانجام یک روز رودابه از درد بیخود شد و از هوش رفت. همه پریشان شدند و خبر به زال بردند. زال با دیده پرآب به بالین رودابه آمد و همه را نالان و گریان دید. ناگهان پر سیمرغ را به یاد آورد و شاد شد و به سیندخت مادر رودابه مژده چاره داد. گفت تا آتش افروختند و اندکی از پر سیمرغ را بر آتش گذاشت. در همان آن هوا تیره شد و سیمرغ از آسمان فرود آمد. زال غم خود را با وی در میان گذاشت. سیمرغ گفت «چه جای غم و اندوه است و جرا شیرمردی چون تو باید آب در دیده بیارد؟ باید شادمان باشی، چه ترا فرزندی شیردل و نامجو خواهد آمد.

  • سوشیانت

هفت خان رستم

سوشیانت | دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

خوان نخست : بیشه شیر

رستم برای رها کردن کاووس از بند دیوان بر رخش نشست و به شتاب رو به راه گذاشت. رخش شب و روز می تاخت و رستم دو روز راه را به یک روز می برید، تا آنکه رستم گرسنه شد و تنش جویای خورش گردید. دشتی پر گور پدیدار شد. رستم پا بر رخش فشرد و کمند انداخت و گوری را به بند درآورد. با پیکان تیر آتشی بر افروخت و گور را بریان کرد و بخورد. آنگاه لگام از سر رخش باز کرد و او را به چرا رها ساخت و خود به نیستانی نزدیک درآمد و آن را بستر خواب ساخت و جای بیم را ایمن گمان برد و به خفت بر آسود.

  • سوشیانت

رخش

سوشیانت | دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

رخش

افراسیاب با لشکری انبوه از جیحون گذر کرد و بیم در دل بزرگان ایران افتاد، چه گرشاسب درگذشته بود و جانشینی نداشت و ایران بی خداوند بود. خروش از مردمان برخاست و گروهی از آزادگان روی به زابلستان نزد زال نهادند و چاره خواستند و از بیم پریشانی سخن درشت گفتند که «کار جهان را آسان گرفتی. از هنگامی که سام درگذشت و تو جهان پهلوان شدی یک روز بی درد و رنج نبودیم. باز تا زو و گرشاسب برتخت بودند کشور پاسبانی داشت. اکنون آنان نیز رفته اند و سپاه بی سالار است. هنگام آنست که چاره ای بیندیشی.»

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ