ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۲۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخی» ثبت شده است

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت کوروش

سوشیانت | چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ق.ظ | ۲دیدگاه

سال روز بزرگداشت کوروش

فرخنده روز بزرگداشت ابر مرد ایران زمین، شاهتشاه بی همتا، یگانه اختر پرفروغ آسمان کهن نگاری، پسر بهشت در اوستا، سیروس تورات، سایروس انجیل، ذوالقرنین افسانه ای قرآن، رهاننده یهودیان، پدر سرزمین ایرانیان، بخشنده پر آوازه، نخستین بنیان گذار فرمان حقوق‌بشر، نخستین دادگستر گیتی، بنیانگر نخستین شاهنشاهی چند سرزمینی در گیتی، آزادساز و رهاننده برده ها و در بندیان،  بنیان گذار فرمان روایی پرآوازه و با شکوه هخامنشیان، «کوروش بزرگ» را به همگی ایرانیان و پارسی زبانان و دوستداران کهن نگاری پهنه ایران شادباش می گویم.
وی هیچگاه همتایی در این جهان نداشته و نخواهد داشت، کوروش یک مسیح بود، و یا بهتر بگویم کوروش یک استوره و افسانه بود، وی دین‌ها، کیشها و نژاد های گوناگون را گرامی می داشت. او سده ها از زمانه خود جلوتر بود. مردی که سرنوشت در باره اش فرمان داده که باید برتر از دیگران باشد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش دوم

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ | ۰دیدگاه

هوشنگ

بر اساس قصه های شاهنامه هوشنگ نوه کیومرث اولین پادشاه جهان بود. سیامک پدر هوشنگ به خاطر دشمنی شیطان با کیومرث در جنگ با پسر شیطان کشته شد. یک سال بعد از مرگ سیامک، کیومرث که خودش پیر شده بود هوشنگ را که یادگار سیامک و برایش عزیز بود را به جنگ پسر شیطان فرستاد.

همه موجودات از انسان ها گرفته تا پریان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. حتی حیوانات هم هر کدام سپاهی تشکیل دادند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. یکدفعه هوشنگ چشمش به دیو سیاه افتاد. خودش را به او رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

واژه شناسی

هوشنگ (به اوستایی: haošyangha)، (به پهلوی: hōšang)؛ به معنای کسی که منازل خوب فراهم سازد، یا بخشندهٔ خانه‌های خوب، است. لقب او در اوستا پَرَداتَ (Para-dāta)، به معنای مقدم و بر سر قرار گرفته، است. این لقب در پهلوی (Pēš-dād) ودر فارسی پیشداد شده‌است.

بعد از مرگ پسر شیطان کیومرث با خیالی آسوده از دنیارفت و هوشنگ جای او را گرفت. هوشنگ پادشاهی عادل بود. او آتش را به وجود آورد. اولین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از سنگ استخراج کرد. از آهن ابزاری مثل تبر و اره و تیشه درست کرد. همچنین هوشنگ به مردم کشاورزی آموخت.

جشن سده از هوشنگ به یادگار مانده. یک روز هوشنگ در کوه ماری دراز و سیاه با دو چشم سرخ دید که از دهانش دود خارج می شد. به سمت او سنگی را پرت کرد. سنگ خرد شد و نوری به وجود آمد. به این ترتیب با این که مار کشته نشد ولی آتش کشف شد. هوشنگ از خدا به خاطر این که آتش را هدیه داده بود تشکر کرد. همان شب کوهی از آتش درست کردند و جشن گرفتند و سده نام آن جشن است.

همچنین او حیوانات سودمند مانند گاو و خر و گوسفند را به شکل جفت جفت جدا کرد تا آنها را پرورش دهند. هوشنگ 40 سال حکومت کرد و پس از او طهمورث دیوبند پادشاه شد.

هوشنگ در شاهنامه

وی در شاهنامه، پسر سیامک و نوهٔ کیومرث است که انتقام قتل سیامک را از اهریمن می‌گیرد و پس از کیومرث به پادشاهی جهان می‌رسد. همچنین، یافتن آتش و برپایی جشن سده را در شاهنامه و اسطوره‌های ایرانی به او نسبت می‌دهند.

هوشنگ شاه، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. در شاهنامه، طبخ غذا، پختن نان و گله‌داری از آموزه‌های او برای مردم به شمار می‌رود. هوشنگ و سپاهی از انسان‌ها و جانوران (قصه‌های شاهنامه) بر اساس قصه‌های شاهنامه هوشنگ نوه کیومرث اولین پادشاه جهان بود. سیامک پدر هوشنگ به خاطر دشمنی شیطان با کیومرث در جنگ با پسر شیطان کشته شد. یک سال بعد از مرگ سیامک، کیومرث که خودش پیر شده بود هوشنگ را که یادگار سیامک و برایش عزیز بود را به جنگ پسر شیطان فرستاد.

همه موجودات از انسان‌ها گرفته تا پریان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. حتی حیوانات هم هر کدام سپاهی تشکیل دادند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. یکدفعه هوشنگ چشمش به دیو سیاه افتاد. خودش را به او رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

بعد از مرگ پسر شیطان کیومرث با خیالی آسوده از دنیارفت و هوشنگ جای او را گرفت. هوشنگ پادشاهی عادل بود. او آتش را به وجود آورد. اولین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از سنگ استخراج کرد. از آهن ابزاری مثل تبر و اره و تیشه درست کرد. همچنین هوشنگ به مردم کشاورزی آموخت.

جشن سده از هوشنگ به یادگار مانده. یک روز هوشنگ در کوه ماری دراز و سیاه با دو چشم سرخ دید که از دهانش دود خارج می‌شد. به سمت او سنگی را پرت کرد. سنگ خرد شد و نوری به وجود آمد. به این ترتیب با این که مار کشته نشد ولی آتش کشف شد. هوشنگ از خدا به خاطر این که آتش را هدیه داده بود تشکر کرد. همان شب کوهی از آتش درست کردند و جشن گرفتند و سده نام آن جشن است.

همچنین او حیوانات سودمند مانند گاو و خر و گوسفند را به شکل جفت جفت جدا کرد تا آنها را پرورش دهند. هوشنگ ۴۰ سال حکومت کرد و پس از او تهمورث دیوبند پادشاه شد.

بن مایه

1.رجایی بخارایی، احمدعلی. برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی، به کوشش کتایون مزداپور، تهران

2.یارشاطر، احسان، و دیگران. تاریخ ایران کمبریج جلد سوم، قسمت اول. مترجم: حسن انوشه. تهران

3.بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. ویراستار: کتایون مزداپور. تهران

  • سوشیانت

ناصرخسرو در دژ شمیران

سوشیانت | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ | ۰دیدگاه
طی مسیر ناصرخسرو در سفر حج از مسیر خرزویل- خندان _ شمیران به ترتیبی که ناصرخسرو می گوید امروزه از راه خشکی ممکن نیست چون فاصله بین خندان و شمیران را آب های پشت سد سفیدرود فرا گرفته است و آب دو رودخانه شاهرود و قزل اوزن جای گام های ناصرخسرو را پوشانده است و از خندان به شمیران جز با قایق نمی توان رفت.
ناصرخسرو حکیم فرزانه پارسی هنگام سفر خود از مرو به مکه در چهاردهم مردادماه سال ۴۱۵ شمسی برابر با نهم محرم سال ۴۳۸ هجری قمری به قزوین می رسد و پس از سه روز اقامت در آن شهر روز هفدهم مردادماه برابر با دوازدهم محرم همان سال به سوی خرزویل (هرزویل) می رود. او درباره این ده می نویسد: «من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود وارد شدیم. زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت: «چه می خواهی؟ بقال منم.» گفت: «هر چه باشد ما را شاید که غریبیم و بر گذر» و چندان که از ماکولات برشمرد، گفت: «ندارم.» «بعد از آنجا هرکجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال هرزویل است.»۱ و با این جملات طنزآمیز نام این دیه را برای همیشه تاریخ و جغرافیای ایران جاودان می سازد. ناصرخسرو سپس به برزالخیر و از آنجا به خندان می رود و آن را چنین توصیف می کند: «از آنجا برفتم، رودی پر آب بود آن را شاهرود می گفتند.
  • سوشیانت

حسین منصور حلاج به روایت تذکرة الأولیاء

سوشیانت | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ | ۰دیدگاه

آن فی الله فی سبیل الله آن شیر بیشهٔ تحقیق آن شجاع صفدر صدیق آن غرقهٔ دریای مواج حسین منصور حلاج رحمةالله علیه کار او کاری عجب بود و واقعات غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی‌قرار و شوریدهٔ روزگار بود و عاشق صادق و پاک باز و جد وجهدی عظیم داشت و ریاضتی و کرامتی عجب و عالی همت و رفیع قدر بود او را تصانیف بسیار است بالفاظ مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل و فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت و دقت نظر و فراستی داشت که کس را نبود و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جملهٔ متأخران الاماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر قدس الله روحه العزیز و شیخ ابوالقاسم گرگانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی رحمةالله علیهم اجمعین در کار او سیری داشته‌اند و بعضی در کار اومتوقف‌اند چنانکه استاد ابوالقاسم قشیری گفت: درحق او که اگر مقبول بود برد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نشود و باز بعضی او را به سحر نسبت کردند و بعضی اصحاب ظاهر به کفر منسوب گردانیدند و بعضی گویند از اصحاب حلول بود و بعضی گویند تولی باتحادداشت اما هر که بوی توحید بوی رسیده باشد هرگز او را خیال حلول و اتحاد نتواند افتاد و هر که این سخن گوید سرش از توحید خبر ندارد و شرح این طولی دارد .

  • سوشیانت

نگاهی به زندگی نامه شاه اسماعیل

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ | ۲دیدگاه

شاه اسماعیل صفوی

اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله صفوی به عنوان اولین سلسه تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است.
شاه اسماعیل اول، بنیان‌گذار سلسله قدرتمند، ایران‌دوست و شیعه صفوی است . شاه اسماعیل یک روز از زندگی را آرام ننشست و برای سربلندی ایران و بازپس‌گیری خاک‌های اشغال‌شده‌اش تا آخرین نفس نبرد کرد. نخست باکو را تصرف کرد. آنگاه در سال 914 ق راهی عراق عجم شد که در دست اعراب اشغال شده بود و آنجا را مجدد به خاک ایران افزود. سپس ازبک‌های متجاوز را شکست داد. آنگاه مرو و هرات و بلخ را که امروز در افغانستان و ترکمستان و ازبکستان واقع شده را جزئی از خاک ایران کرد. در سال 920 ق پس از تجاوز سلطان سلیم به خاک ایران راهی نبرد با امپراتوری متجاوز عثمانی (ترکیه کنونی) شد و حماسه دشت چالدران را آفرید. نبرد چالدران اهمیت فراوانی در تاریخ ایران دارد. از یک سو به دلیل آنکه شاه اسماعیل از تمام اقوام ایرانی گیلکی، کرد، لر، بختیاری، آذری، بلوچ، خوزی و . . . یاری خواست و ایرانی یکپارچه پس از حدود هزار سال پدید آورد و از سوی دیگر به دلیل آنکه در چالدران، ایرانیان هیچ اسیری ندادند و همگی تا آخرین نفس ایستادگی کردند و کشته دادند حائز اهمیت است. ایرانیان در چالدران حماسه‌ای از خود آفریدند که تا ایران باقی است حماسه چالدران نیز پابرجاست. علی‌رغم این تلاش مهم‌ترین بخش‌های کردنشین ایران به اشغال ترکان عثمانی درآمد و هرگز دیگر به ایران مسترد نشد. شاه اسماعیل راهی گرجستان نیز شد و این سرزمین آریایی‌نژاد را نیز به ایران متصل کرد. در سال 929 ق گرجستان بار دیگر بخشی از خاک ایران شد. وی تمامی حکومت‌های ملوک‌الطوایفی را دوباره متحد کرد و متجاوزان را بر سر جای خود نشاند و ایرانی متحد, یکپارچه و قدرتمند در تاریخ به جای گذاشت.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 5

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

در نوشته‌های مداحان فتوحات قزلباشان صفوی چندان از این موارد ذکر شده که خواندن آن‌ها موی را بر اندام هر انسان نیک‌سرشتی راست می‌کند و اعماق قلبش را چنگ می‌زند، و جگرش را به حال ایرانیانی که در دست چنین ددمنش‌های درنده‌خوئی اسیر بوده‌اند کباب می‌کند، این‌ها مطالبی است که مداحان شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی نقل کرده‌اند، تا نشان بدهند که «شاه شریعت پناه» و «ولی امر مسلمین جهان» به قدرتی برای نشر آئین خدائی خودش داشته، و در راه خدای خودش چه زحمت‌هائی می‌کشیده، و چگونه مردم ایران را وادار می‌کرده که دست از لجاجت بردارند و به دین قزلباشان درآیند؛ و چگونه با کسانی که نمی‌خواسته‌اند اطاعت از ولی امر مسلمانان جهان را پذیرا باشند به مجازات میرسانده‌اند.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 4

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۰ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

قزلباشان میگساری را پسندیده می‌دانستند، و کوشیدند که این رسم را در شهرها و روستاهای آذربایجان رواج دهند، آن‌ها بر سر هر برزنی دکه‌ئی دائر کردند و خم‌های باده برپا داشتند، و رهگذران را مجبور می‌کردند که باده را از این مراکز بخرند و در همانجا بنوشند، هرکس حاضر به موافقت با آن‌ها نمی‌شد، به عنوان «سنی و کافر و ضد دین» و «مخالف فرمان ولی امر» مجازات می‌شد، این یکی از شیوه‌های تفتیش عقاید قزلباشان بود که به وسیلة آن معلوم ‌شان می‌شد که چه کسی هنوز بر دین سابق مانده و در اطاعت کامل شاه اسماعیل نیست، و چه کسی به دین قزلباشان درآمده است، طبیعی بود که اگر کسی حاضر نمی‌شد از آن‌ها باده بخرد و بیاشامد در جا کشته می‌گردید، قزلباشان که محرمات شرعی را مباح می‌دانستند، و این را قبلاً شیخ بدرالدین و سپس شیخ جنید و اینک شاه اسماعیل برای آن‌ها مباح کرده بود، گمان می‌کردند باده را سنیان تحریم کرده‌اند تا با شیعیان مخالفت نشان داده باشند، به همین سبب مردم را وادار می‌کردند که دست از مخالفت بردارند و باده را مباح شمرده میگساری پیشه کنند، تا مشابهت میان آن‌ها و کسانی که قزلباشان به آن‌ها «سنی‌های بی‌دین» لقب داده بودند، از میان برود.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 2

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

او در شرائطی پرورش یافته بود که حقیقتاً باورش شده بود که ولی الله و برگزیده است، و برای رهاسازی انسان‌ها از دست سنی‌ها مبعوث شده است، این احساس مأموریت آسمانی شب شده بود که او خیال کند که وی را «به این کار واداشته اند»، او چنان در رؤیای کودکانه‌اش غرق بود که به هیچ وجه قادر نبود حقایق را درک کند، جهان در نظر او صحنه‌ئی مبارزه‌ئی خون‌آلود دو نیروی خیر و شر بود که یکی شیعه و رهرو راه خدا و امامان اهل بیت پیغمبر بود، و دیگری سنی و پیرو راه شیطان و ابوبکر و عمر و عثمان و یزید، و او خود را مأمور می‌دانست که با رهروان راه شیطان بستیزد و همه را نابود سازد، او یک قزلباش تمام عیار بود با بارگرانی از کینه و نفرت و حس انتقام از همه کس و همه چیز، فراتر از این او در سنینی از عمرش می‌زیست، (13 سالگی) که هیچ چیزی جز رؤیا و احساسات بر شعورش حکومت نمی‌کرد و قدرت تعقل صحیح را نداشت، او موجودی بود کینه‌کش که عقل نداشت و قدرت بسیار نیز داشت.

  • سوشیانت

برپایی حکومت صفویان 1

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۳ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

تشکیل سلطنت در تبریز و تسخیر آذربایجان

در این زمان قزلباشان هیچ در فکر حمله به آذربایجان نبودند، و قصدشان آن بود که در بقیة آبادی‌های شروان و اران به تاراجهایشان ادامه بدهند، شاید اگر به حال خود رها می‌شدند هیچگاه به فکر حمله به درون آذربایجان نمی‌افتادند؛ زیرا که در اران و شروان و ارمنستان و گرجستان می‌توانستند غنایم بسیار زیادی به دست بیاورند، وحتی اگر قصد تشکیل حاکمیت هم داشتند، در همان شروان تشکیل می‌دادند، ولی اتفاقات به گونه‌ئی دیگر پیش رفت.

الوند بیک که در اوائل سال 879 با مراد بیک به توافقی دست یافته پادشاه آذربایجان و دیاربکر شده بود، وقتی خبر جنایت‌های قزلباشان در اران و شروان را شنید به قصد سرکوب آن‌ها به سوی نخجوان حرکت کرد، قزلباشان که تصمیم به حمله به گلستان گرفته بودند، با شنیدن این خبر به مقابلة الوند بیک شتافتند، در منطقة «شرور» جنگ بسیار سختی میان او و قزلباشان درگرفت، قزلباشان رشادت‌های وصف‌ناشدنی از خودشان به روز دادند، و الوند بیک شکست یافته به ارزنجان گریخت، شاه اسماعیل و قزلباشان روز بعد از این پیروزی به سوی تبریز حرکت کردند، زکریا کججی که روزگاری وزیر اوزون حسن بود و در میان جنگ قدرت بایندری‌ها به شروان گریخته بود،

  • سوشیانت

تشکیل سلطنتِ قزلباش(تصویر شاه اسماعیل)

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ق.ظ | ۱دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

اسماعیل در آن عالم کودکیش شاه ولایت دل‌های قزلباشان تاتار آناتولی بود، خلیفه‌هایش از او یک خدای مطاع ساخته بودند و وی را همچون بت می‌پرستیدند، حقیقت آن بود که اسماعیل جای بت قبیله‌ئی این تاتارهای بیابانگرد را گرفته بود و به تمام معنی خدا شده بود، قزلباشانی که از آناتولی به طور مخفیانه برای زیارت مرشدشان وارد ایران می‌شدند، نذر و نیازهایشان را به او نثار می‌کردند، سر بر قدمش می‌سائیدند، در پیشگاهش سجده می‌کردند، و از او برکت می‌گرفتند، اسماعیل کم‌سن و سال نیز در اثر این رفتار مریدانش باورش شده بود که یک ذات قدسی و آسمانی و خداگونه و مافوق بشری است، او تحت تأثیر سخنان مادرش و تحت تلقین شبانه روزی خلیفه‌های تاتارش باور کرده بود که پدر و جدش ذات‌های مقدسی بوده‌اند که به دست دشمنان سنی‌مذهب‌شان که تقدس آن‌ها را باور نمی‌کرده و دین و ایمانی نداشته‌اند به قتل رسیده‌اند، داستان ستم‌هائی که به دست حکومت‌گران سنی بر خانواده‌‌اش رفته بود را مادرش مارتا شب‌ها با آب و تاب برایش تعریف می‌کرد، اکنون در لاهیجان داستان کربلا و مظلومیت امامان شیعه و ستمگری‌های سنی‌ها را خلیفه‌هایش برایش تعریف می‌کردند، و او آن‌ها را با داستان قتل پدر و جدش مقایسه می‌کرد تا یک خط طویل تاریخی را در ذهن کودکانة خویش مجسم کند که عموم سنی‌ها در آن در برابر شخصیت‌های برجسته‌ئی چون امام علی و امام حسین و شیخ جنید و شیخ حیدر قرار می‌گرفتند و با آن‌ها در جنگ بودند، بدین ترتیب از سنی در ذهن او یک موجود خطرناک و ضد بشر تصویر می‌شد.

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ