ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

سامانیان

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ق.ظ | ۰دیدگاه

پیشینه ی مختصری از سامانیان

سامانیان که منسوب به سامان خدا، دهقانی زرتشتی از نواحی بلخ و به قولی سمرقند و مالک قریه سامان در آن نواحی بودند، از زمان خلافت مأمون در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند.

آنها نسب خود را - به دنبال به دست گرفتن قدرت - به بهرام چوبینه، سردار معروف عهد ساسانیان می‏رساندند.

روی کار آمدن سامانیان

انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فترت تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد.

در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‏ساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به سامانیان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت سامانیان، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.

اوضاع قلمرو خلافت در دوره ی سامانیان

مؤسس این سلسله، نصر اول و عده‏ ای از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنان نبودند و همیشه نیز چنان نگذشت.

ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن شیوه ی حکومت ایران پیش از اسلام صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم ، که در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گرویده بود و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرده بود، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار می‏رفت.

با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه های سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار و با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی و نیز در نتیجه نزاعهای داخلی و بالاخره توسعه قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران ، آشکار شود، تحولی در نوار غربی منطقه نفوذ سامانیان حاصل شد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد.

مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‏های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی می‏کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی عاید مردم ارتدوکس مذهب آناتولی، نمی‏شد.

در ماوراءالنهر و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‏گرفت. که از این میان تنها بهره عمده‏ای که در مبارزه سامانیان با همسایگانشان ، قَرَه خانیان یا ایلکخانان ، نصیب ایشان شد، تسخیر طراز «تلاس» در 280 ق / 893 م بود.

اسلام در زمان سامانیان

وضع عمومی پایدار در مرز شمالی سامانیان که جنگهای خونین در آنجا بسیار کمتر از آناتولی اتفاق می‏افتاد، سبب آن شد که مجاهدان مرز نشین به وظایف تبلیغ دینی بپردازد که سخت تحت نفوذ اهل تصوف و تشیع بود.

در حالی که یونانیان - حتی تا زمان حاضر - خود را تقریباً به صورت کامل مصون از پذیرفتن تبلیغات اسلامی نشان داده‏اند، ترکانی که در مرزهای سامانیان ساکن بودند - اغلب شمن پرست و گروه اندکی مسیحی و بنابراین غیر وابسته به یک دین جهانی - به دور از هر گونه مشکلی با وسایل مسالمت آمیز؛ دین اسلام درآمدند. شک نیست که پشتیبانی سامانیان از مبلغان و رباط نشینان، عامل عمده‏ای در این پیشرفت دین اسلام بوده است که بدون این پشتیبانی هرگز ممکن نبود چنین پیشرفتی حاصل شود.

سامانیان، از این لحاظ و همچنین از لحاظ ترویج و تشویقی که از ادبیات فارسی می‏کردند که صلح را در قسمت عمده‏ای از ایران برقرار سازند، نقش عمده‏ای در تاریخ جهان داشته‏اند.

جهان اسلامی گرویدن ترکان را به دین اسلام که بعدها عملاً دین همه اقوام ترک شد؛ به ایشان مدیون است. در عین حال، به علت علاقه فراوان سامانیان به مذهب تسنن، همین مذهب میان ترکان رواج یافت و بعدها سبب شد که در جهان اسلام به صورت روز افزون این مذهب غالب باشد.

البته عده ای هم بر این عقیده هستند که از آنجایی که سامانیان که در مسلمان کردن اقوام ترک در شرق قلمرو خلافت فعلیت می کردند ، خود اهل تسنن بودند لذا ترکها را هم به همین مذهب در می آوردند.

با همه این احوال، باید گفت که سامانیان با مسلمان کردن ترکان، زمینه را برای سقوط خود فراهم کردند و قرلقها به زودی ماوراءالنهر سامانیان را زیر فشار قرار دادند. علمای دینی که فرمانروایان سامانی برای رو به رو شدن و جنگ با ترکان، تأیید آنان را خواستار شده بودند، چنان فتوا دادند که ترکان مهاجم نیز مسمانانی درستند و برای جنگیدن با ایشان نمی‏توانند به جهاد فتوا دهند.

بدین ترتیب دولت سامانی که نمی‏توانست در برابر ترکان مهاجم مقاومت ورزد، در سالهای 389 - 94 ق / 999 - 1004 م، رو به زوال رفت و سرانجام منقرض شد و سرزمینهای شمال جیحون به تصرف قره خانیان درآمد.

وارث سامانیان در جنوب جیحون غزنویان بودند که نسبتشان به سرباز مزدور ترکی می‏رسید. نام آنها مأخوذ از نام پایتخت ایشان، غزنه، واقع در سرزمینی است که اکنون افغانستان نام دارد.

پیشینه ی حکمرانی سامانیان در ماوراء النهر

 سامان خدای، نیای بزرگ آل سامان، فرزندی به نام اسد داشت.

خود اسد چهار پسر به نامهای:

نوح، احمد، یحیی و الیاس داشت.

در زمان خلافت مأمون، غسان بن عباد، حاکم خراسان، دستور داشت تا پسران اسد را به فرمانروایی شهرهای خراسان برگمارد.

بنابراین وی هر یک از آنان را والی شهری از شهرهای خراسان نمود؛ سمرقند را به نوح و فرغانه را به احمد، چاچ را به یحیی و هرات را به الیاس سپرد.

پس از برکناری غسان بن عباد، در زمان حکومت طاهر ذوالیمینین در خراسان، بنا به سفارش خلیفه، علاوه بر این که جایگاه پسران اسد همچنان محفوظ ماند، کارهای بزرگ دیگری نیز به آنان سپرده شد.

چنان که الیاس به فرمان طلحة بن طاهر، علاوه بر حکومت هرات، والیگری کرانه سیستان را نیز به دست گرفت و ابراهیم بن الیاس، به سپهسالاری اردوی طاهریان رسید.

در بین فرزندان اسد، احمد به نیک سرشتی، آزمودگی و خرد شهرت داشت.

احمد هفت پسر به نامهای:

نصر، یعقوب، یحیی، اسماعیل، اسد و حمید داشت ، که بزرگترین آنها نصر و مشهورترینشان، اسماعیل بود.

فرمانروایان سامانی

نصر بن احمد سامانی

نصر بن احمد سامانی «250 - 279 ق / 864 - 892 م»

روی کار آمدن نصر بن احمد

در سال 250 ق / 864 م، نصر بن احمد، فرزند ارشد اسد، از سوی معتمد خیلفه عباسی، فرمان حکومت سمرقند و در 261 ق / 874 م، فرمانروایی تمام کرانه‏های ماوراء النهر را به دست گرفت.

صدور این فرمان از طرف خلیفه برای نصر، مصادف با فروپاشی خاندان طاهریان در خراسان بود.

از طرفی دیگر خلیفه عباسی امید داشت که با صدور چنین فرمانی، جلوی پیشرفت یعقوب لیث صفاری را در خراسان بگیرد.

نصر ، سمرقند را تختگاه خویش ساخت و برادرش اسماعیل را به جانشینی خود به بخارا فرستاد و به این ترتیب هر کدام از برادران را کارگزار شهری نمود.

رویارویی نصر و اسماعیل سامانی

خروج رافع بن هرثمه که روزگاری بر نواحی شمال خراسان چیره بود، طرح دوستی‏اش با اسماعیل سامانی و همچنین بدگویی سخن چینان نزد احمد، موجب بروز کدورت بین این دو برادر شد.

نصر با لشکری از سمرقند به قصد تنبیه اسماعیل عازم بخارا شد و از سوی دیگر اسماعیل هم برای مقابله با او از رافع بن هرثمه یاری خواست. لیکن کار به جنگ نکشید و با وساطت رافع اختلاف رفع شد.

با این همه، چندی بعد اسماعیل از ارسال مال خراج به سمرقند خودداری کرد و نصر بار دیگر برای تنبیه برادر لشکرکشی کرد.

در بین اختلاف دو برادر، حمایت و علاقه عامه، بیشتر متوجه نصر بود که از طرف خلیفه فرمان امارت داشت و گویی مردم اسماعیل را به چشم شورشگری یاغی تلقی می‏کردند، چنان که در شهر «پیکند» مردم از دادن آذوقه و علوقه به لشکر او اِبا کردند.

در جنگی که بین دو برادر روی داد (275 ق / 888 م) نصر مغلوب و اسیر شد. با این همه، اسماعیل، در معامله با برادر، متانت و نجابت فوق العاده‏ای نشان داد.

چنان که در پیش او با ادب و تواضع از اسب فرود آمد، دست برادر را بوسید و با احترام بسیار او را به سمرقند باز گردانید.

نصر هم که تا چهار سال پس از این واقعه در قید حیات بود، بی آن که به او متعرض شود، همچنان امارت اسمی تمام ماوراء النهر را برای خود حفظ کرد. رفتار نجیبانه اسماعیل با نصر، به حیثیت و اعتبار خاندان سامان افزود.

بخارا به ویژه بعد از وفات نصر «279 ق / 892 م» ، مرکز قدرت قابل ملاحظه‏ای شده بود چنانکه چندی بعد نیز فرمان خلیفه برای اسماعیل صادر شد و او به جای برادر بر تمام ماوراء النهر امارت یافت.

اسماعیل بن احمد سامانی

اسماعیل بن احمد سامانی «امیر دادگر - امیر ماضی» « 295- 279 ق / 907-892 م»

بسیاری از تاریخ نگاران، سال 279 ق / 892 م، یعنی سال برپایی حکومت امیر اسماعیل را، تاریخ واقعی سلسله سامانیان دانسته‏اند، در حالی که گروهی دیگر، نصر بن احمد را یکی از امیران این سلسله به حساب آورده و به این ترتیب خاندان سامانیان را ده تن نگاشته‏اند.

موقعیت بخارا پیش از به حکومت رسیدن اسماعیل سامانی

 اسماعیل بن احمد در فرغانه به دنیا آمد و در آغاز کار، از جانب برادرش، نصر، حکومت بخارا را به دست گرفت و این امر به درخواست اهالی بخارا بود که از هرج و مرج حاکم بر شهر خویش به نصر بن احمد، شکایت کرده بودند؛ در واقع مقارن با درگیریهای یعقوب لیث صفاری با خلیفه، امیر سمرقند که با انقراض طاهریان، حفظ ماوراء النهر را پس از تهدید صفاریان بر عهده خویش می‏دانست، عده‏ای از لشکریان خود را از بخارا به سرحد خراسان گسیل کرد تا در کرانه جیحون از تجاوز احتمالی صفاریان سیستان جلوگیری کنند. در نزاعی داخلی که بین سپاه ارسالی در گرفت، فرمانده لشکر به قتل رسید و به ناچار لشکر بدون هیچ نتیجه‏ای به بخارا بازگشت.

حاکم بخارا، احمد بن عمر، که از سوی نصر بن احمد در آن جا ولایت داشت، از بیم مؤاخذه امیر سامانی، بخارا را ترک گفت و شهر در دست سپاهیان خوارزم و خوارج محلی دچار هرج و مرج شد.

برای مدتی، شهر به دست حسین بن طاهر طائی غارت شد و چندی بعد نیز خوارج محل به بهانه هوا خواهی یعقوب لیث صفاری بر آن جا مسلط شدند.

بالاخره یکی از فقهای معتبر آن دیار به نام؛ ابو عبدالله بن ابی حفص، که ریاست عامه بخارا با او بود،

از نصر بن احمد درخواست کرد تا والی با کفایتی به آنجا گسیل دارد تا آن ولایت را از هرج و مرج برهاند. نصر نیز برادر خود اسماعیل را که در دستگاه او در اداره امور قدرت و کفایت لازم را از خود نشان داده بود به آنجا فرستاد «رمضان 260 ق / جولای 874 م».

حکمرانی اسماعیل سامانی در بخارا

به هر حال در اوایل کار، مشکل عمده اسماعیل، تحریکات ماجراجویانی محلی و مسأله راهزنان بود. اشخاص ناراضی در بخارا، دزدان را تحریک و تقویت می‏کردند و آنان نیز در اطراف بخارا به طور مستمر به دستبرد و غارت اموال مشغول می‏شدند.

امیر سامانی برای دفع اشرار، از محتشمان و دهقانان ولایت که نا امنی محل، بیشترین زیان را بدانان می‏رساند، یاری جست.

زمانی هم که به کمک آنها به غائله دزدان خاتمه داد، برای آن که این دهقانان «ملاکین محلی» را معارض قدرت خود نیابد، برخی از سرکردگانشان را به سمرقند نزد برادر فرستاد.

در هر حال از آن پس اسماعیل در بخارا به بسط قدرت پرداخت و در معامله با دربار سمرقند، چنان که باید اظهار اطاعت و انقیاد نمی‏کرد.

 به طوری که رافع بن هرثمه، سر کرده صعلوکان عرب که هم عنوان امارت داشت و هم مقارن آن ایام از جانب طاهریان بغداد بر ضد صفاریان در خراسان علم شده بود، بنای دوستی نهاد و خوارزم را نیز ضمیمه قلمرو خویش ساخت.

پیشرفتهای اسماعیل بر نصر که از سوی خلیفه امارت ماوراء النهر را داشت ، گران تمام شد تا آن که در جنگی که در 275 ق / 888 م بین دو بردار رخ داد، نصر مغلوب اسماعیل شد و از آن پس معترض اسماعیل نگشت.

فرمان حکمرانی ماوراء النهر برای اسماعیل از سوی خلیفه با وفات نصر در 279 ق / 892 م و با توجه به رفتار نجیبانه اسماعیل با برادرش و همچنین اعتبار و حیثیتی که آل سامان به دست آورده بود، خلیفه فرمان حکمرانی بر ماوراء النهر را برای اسماعیل فرستاد «محرم 280 ق / آوریل 893 م».

این امارت ، به امارت استیلا معروف گشت و از آن پس نیز با اظهار مجدد اطاعت و انقیاد در حق خلیفه، امارت ماوراءالنهر در خاندان سامانیان موروثی شد. این که بعد از امارت نصر، بخارا به جای سمرقند، تختگاه سامانیان شد، ظاهراً تا حدی بدان سبب بود که بخارا نزدیکترین شهر به سرحد خراسان و ماوراء النهر بود و به قول اصطخری، «هر کس آن جا می‏بود، خراسان را روبه روی خویش داشت و ماوراء النهر را پشت سر خود».

دو فرمان حکمرانی برای ماوراء النهر

با وجود، استقلال امارت ماوراء النهر برای اسماعیل، از همان اوایل با ماجرای عمرو لیث صفاری مواجه شد که طمع به فرمانروایی ماوراء النهر داشت.

در واقع عمرو، واقع بین تر از برادر و همچنین طالب صلح با خلیفه بود. وی به دنبال جنگهایی که در «ثغر» هند کرد و هدایایی که برای معتضد خلیفه فرستاد، بدین ترتیب با وعده و وعید خلیفه فرمان ولایت ماوراء النهر به نام عمرو لیث صفاری صادر کردکه متضمن عزل ضمنی امیر سامانی بود، دریافت کند و به این ترتیب خلیفه با این فرمان که موجب خرسندی فوق العاده عمرو لیث ‏شد،

در واقع قلمرو سابق طاهریان را که ماوراء النهر هم جزو آن محسوب می‏شد، به صفاریان سیستان می‏داد و در عوض او می‏بایست با اتکاء به این فرمان، و با خدعه یا شمشیر، به هر نحوی که بود، آن خطه را از تصرف امیر سامانی خارج کند.

اجراء فرمان که البته بدون برخورد و جنگ با امیر سامانی غیر ممکن به نظر می‏رسید و باطناً خلیفه هم از صدور آن راضی و خشنود نبود. ناگزیر جنگ بین عمرو لیث صفاری و امیر اسماعیل سامانی در گرفت که در این بین عمرو که مغلوب و اسیر شد.

واقع آن بود که بر حسب روایت طبری، در تمام ماوراء النهر، مردم و به ویژه طبقات نجبا و دهقانان،

طالب آرامش و صلح بودند و به همین سبب به حکومت خاندان سامانیان بیشتر از ماجراجویان صفاری، که دوام دولت خود را به جنگ و شمشیر وابسته می‏دانستند رغبت نشان می‏دادند.

به خصوص که مردم در ماوراء النهر، مطمئن بودند که به رغم فرمانی که خلیفه برای عمرو لیث فرستاد، میل باطنی و قلبی او با اسماعیل بوده و البته نظم و امنیت مملکت بر دست سامانیان که عمال رسمی خلیفه و جانشینان رسمی آل طاهر بودند، بیشتر تأمین می‏شد تا به وسیله صفاریان که تا اندازه‏ای مخل امنیت آنان محسوب می‏شدند و در عین حال از نظر خلیفه هم تا حدودی یاغی شناخته می‏شدند.

در حقیقت در ماوراء النهر، عام و خاص سامانیان را می‏خواستند. به خصوص که شهرت عدالت، نرمخویی و جوانمردی اسماعیل هم باعث شد تا عده زیادی از لشکریان صفار نیز به امیر سامانی علاقه مند شوند.

جنگهای امیر اسماعیل سامانی

·        جنگهای امیر اسماعیل در داخل قلمرو سامانی

رویارویی عمرو لیث صفاری با امیر اسماعیل سامانی

در یک تلاقی که بین اسماعیل با بخشی از سپاه عمرو لیث در حدود جنوب رود آموی رخ داد «286 ق / 899 م»، سردار لشکر عمرو، به نام محمد بن بشیر و به قولی محمد بن لیث، مغلوب و کشته شد و لشکرش نیز به اسارت درآمد. اما امیر بخارا که در این موارد همیشه نجابت انسانی و عدالت جوانمردانه از خود نشان می‏داد، اسیران را بدون «فدیه» آزاد کرد و بدین گونه برتری اخلاقی خود را نیز بر عمرو ثابت کرد.

این اقدام میل و علاقه عده زیادی از نام آوران سپاه عمرو را نیز به جانب اسماعیل کشانید و چون امیر صفاری حاضر نشد از نصیحت آنان پیروی کند و از عزیمت جنگ باز ایستد، عده زیادی از آنان، پیش از شروع جنگ بیعت خود را با عمرو نقض کردند و جمعی هم در طی نبرد که نزدیک بلخ روی داد «287 ق / 900 م» به اردوی اسماعیل ملحق شدند. همین قضیه شکست عمرو و پس از آن اسارت او را باعث شد و خلیفه که باطناً از این شکست راضی بود، مسرت خود را اعلام و طی فرمانی، قلمرو ماوراء النهر را به اسماعیل واگذار نمود. بدین گونه غلبه اسماعیل بر عمرو لیث که خطر صفاریان را از سر خلافت دور کرد، امیر سامانی را نزد خلیفه محبوب نمود و از این رو خراسان هم به قلمرو او افزوده شد.

چنان که سیستان نیز هر چند در دست اخلاف عمرو باقی ماند، ولی از سوی خلیفه ضمیمه قلمرو سامانی شد.

رویارویی داعی علوی با امیر اسماعیل سامانی  

اما در جرجان، سید محمد بن زید داعی علوی، که صاحب طبرستان و دیلم بود با امیر سامانی به منازعه برخاست و پنداشت که بعد از عمرو لیث، می‏تواند خراسان را به حوزه طبرستان ملحق کند.

از این رو از طبرستان به جرجان لشکر آورد تا کارگزاران اسماعیل را از خراسان بیرون کند.

امیر بخارا نیز لشکری بسیار، به همراه یک تن از سرداران خویش به نام؛ محمد بن هارون، که از طبقات عامه بیرون آمده بود، به دفع وی گسیل داشت.

در جنگی که در نزدیکی جرجان بین دو سپاه روی داد، نخست محمد بن هارون شکست خورد، اما چون لشکر طبرستان در تعقیب او پراکنده شدند، وی بازگشت و این بار در نبردی خونین، شکست سختی بر سپاه علوی داد، چنان که محمد بن زید داعی به سختی مجروح شد، پسرش زید هم به اسارت درآمد «287 ق / 900 م» پس از آن ، خلیفه امارت این ولایات را به سامانیان سپرد.

جدایی ری از قلمرو سامانی

محمد بن هارون که از سوی امیر سامانی، امارت جرجان و طبرستان یافت، چندی بعد در صدد کسب استقلال برآمد و بر بخارا یاغی شد.

همچنین ری را به دعوت و تشویق ناراضیان آن دیار از دست عمال سامانیان گرفت. «289 ق / 902 م»

اما خلیفه که ولایت ری را با حکومت قزوین و زنجان، به امیر سامانی داده بود، تمام این نواحی را به امارت «خراسان ضمیمه کرده بود».

اسماعیل هم محمد بن هارون را با امید و وعده به بخارا کشاند و با این حربه در میان راه توقیفش کرد.

ری را به برادر زاده خویش؛ منصور بن اسحاق، و چندی بعد جرجان را به پسرش احمد سپرد و بدین گونه قلمرو سامانی از زنجان و ری تا فرغانه و چاچ بسط یافت.

·        جنگهای امیر اسماعیل خارج از مرزهای قلمرو سامانی

 امیر سامان از همان آغاز امارت، نظارت بر ثغر ترک، در آن سوی سیحون را که مقابله با هجوم کفار به شهرهای اسلام و سعی در تدارک اسباب غزو و جهاد در بلاد آنها به هنگام ضرورت بود، اهتمام وافی داشت.

امیر اسماعیل در اواخر دوران امارت خویش، با هجوم دسته جمعی تعدادی از طوایف ترک مواجه شد که با عده‏ای بی شمار به نواحی شهرهای مسلمین روی آورده بودند. چنان که در اردوی آنها بیش از هفتصد بسته که متعلق به سرکردگان قوم بود وجود داشت.

اسماعیل لشکری گران برای دفع آنان فرستاد و تعداد کثیری مطبوعه هم به لشکر او پیوستند و بدین گونه سپاه مسلمین بر ترکان شبیخون زده و تمامی آنها را تار و مار کرد. در این بین عده بسیاری از ایشان کشته و تعداد زیاد هم به اسارت درآمدند، حدود رجب 291 ق / می 904 م، طبری .همچنین پس از وفات برادرش نصر، و بلافاصله بعد از دریافت منشور عمل ماوراء النهر، لشکر به جنگ ترکان قرلقی برد «محرم 280 ق / آوریل 893 م» و با تحمل محنت بسیار، شهر «طراز» را محاصره کرد.

عاقبت امیر طراز بیرون آمد و اسلام آورد که با بسیاری از دهقانان طراز گشاده‏رو شد و همچنین

کلیسای بزرگ را مسجد جامع کردند و به نام امیر المؤمنین معتضد بالله خطبه خواندند و به این ترتیب امیر اسماعیل با غنایم بسیار به بخارا آمد.

اواخر عمر امیر اسماعیل سامانی

اسماعیل سامانی در اواخر عمر، به قول مؤلف تاریخ بخارا، به حکم خلیفه «از عقبه حلوان و ولایت خراسان تا ماوراء النهر و ترکستان و سند و هند» را در ولایت خویش داشت.

اما به بخارا علاقه خاصی می‏ورزید و از آن جا به «شهر ما» یاد می‏کرد که در توسعه و ترقی آن اهتمام بسیاری نیز به خرج داده بود.

در آخر عمر هم که فردی رنجور شده بود، طبیبان بخارا تغییر آب و هوا را برایش لازم دیدند.

از این رو از «جوی مولیان» که کوشک امیر در آن جا بود و آب و هوایی مرطوب داشت به قریه‏ای به نام زرسان، نزدیک بخارا منتقل شد و در آن جا مدتی به تفریح و شکار اشتغال داشت تا آن که در صفر 295 ق / نوامبر 907 م« درگذشت. پس از مرگ وی ، او را امیر ماضی خواندند، چنان که اخلاف نیز بعدها او را پس از مرگ به القاب خاص می‏خواندند.

ابو نصر احمد بن اسماعیل سامانی

 « 295- 301 ق / 914- 907 م»

پس از امیر اسماعیل، پسرش «ابو نصر احمد» به جای پدر بر تخت نشست و جایگاهش از سوی خلیفه، المکتفی بالله تأیید شد. در واقع با اعلام خبر وفات امیر اسماعیل، خلیفه وقت، به قول طبری :

«لوای احمد به دست خویش بست و آن را با عهد و منشور امارت با خلعت مناسب برای وی به خراسان فرستاد. » ربیع الثانی 295 ق / ژانویه 908 م.

آغاز روی کار آمدن ابو نصر احمد

ابو نصر احمد هم که در اواخر عهد پدر، امارت سیستان را داشت وقتی در دنبال اظهار اطاعت نسبت به خلیفه و ارسال هدایا به بغداد، کارها را در بخارا به نظم آورد، در صدد برآمد تا کار سیستان و ری را که مقارن آن ایام عرصه آشوبها شده بود، سامان دهد. از این رو، نخست قصد ری کرد، زیرا از آن دیار نفوذ و قدرت بخارا بیشتر مورد تهدید بود، اما به نصیحت نیکخواهان و اطرافیانش، تصمیم گرفت تا ابتدا کار عموی خویش، اسحاق بن احمد را که امیر سمرقند بود و داعیه امارت ماوراء النهر را داشت یکسره کند. به این ترتیب با ورود ابو نصر احمد به سمرقند، اسحاق بدون مقاومت تسلیم گردید و به بخارا فرستاده شد. «295 ق / 907 م».

سپس احمد از جیحون گذشت و از خراسان قصد جرجان و ری کرد. چون کار ری را سامان داد، آن را به ابو جعفر صعلوک داد تا از جانبش در آن جا فرمان براند و خودش هنوز در ری بود که فرمان خلیفه تازه، المقتدر بالله به او رسید «296 ق / 908 م».

پس از چندی احمد به بخارا بازگشت و در «298 ق / 910 م» قصد عزیمت به هرات را کرد و از هرات سردار خود حسین بن علی مرورودی را با لشکری به سیستان فرستاد و خویشانی همچون: احمد بن سهل و ابراهیم سیمجور را نیز با او روانه کرد.

رویارویی های ابو نصر احمد با همسایگانش

رویارویی سامانیان با صفاریان و خوارج در سیستان

تصرف سیستان از سوی ابو نصر احمد سامانی

سیستان، که از چندی پیش جزو قلمرو سامانیان محسوب می‏شد، در این هنگام، در دست معدل بن علی از نوادهگان یعقوب لیث صفاری بود که بعد از شکست عمرو لیث باز همچنان در رأس قدرت محلی باقی مانده بود. برادر معدل، محمد بن علی، در «رخج» و «بست» به مال اندوزی مشغول بود و امیر احمد که می‏خواست ریشه نفوذ صفاریان را در سیستان به کلی براندازد، خود بدانجا تاخت و محمد را که ممکن بود به برادر خود یاری رساند، اسیر کرده با خود به هرات برد و از آن جا به بغداد فرستاد.

معدل هم در سیستان به محاصره افتاد و چون از کمک برادر ناامید بود، زنهار خواسته و تسلیم شد. بدین گونه سیستان به دست سامانیان افتاد و امیر احمد، امارت آن دیار را به پسر عم خود، منصور بن اسحاق سپرد.

شورش سیستانیان بر حکمران سامانی

اما طولی نکشید که سیستان بر حکمران جدید خویش شورید و این نه به خاطر علاقه به صفاریان بود که در این شورش، تجدید امارت آنان عنوان می‏شد، بلکه بیشتر به سبب ناخرسندیهایی بود که حکام جدید در آن جا به وجود آورده بودند.

در واقع یکی از پیران خوارج، به نام محمد بن هرمز معروف به مولی صندلی، این بار موفق شد تا ناراضیان ولایت را بر سامانیان بشوراند و به بهانه حمایت از یک پسر بچه ده ساله از خاندان صفاری، حکومت خوارج را در سیستان دوباره احیاء کند.

امیر احمد باز هم ناچار شد لشکری تازه به سیستان گسیل دارد که این بار نیز سپهسالاری لشکرش با حسین مرورودی بود که مدت 9 ماه سیستان را در محاصره داشت وی در طی این مدت با دشواریهای بسیاری مواجه شد. عاقبت، تنها مرگ مولی صندلی، او را موفق به تسخیر زرنج کرد. با آن که سیستان به دست حسین مرورودی فتح شد، احمد حکومت آن جا را که مرورودی حق خود می‏دانست به سیمجور دواتی داد.

شورش سیستان که تا حدی نتیجه تند خویی و بی تدبیری منصور بن اسحاق و خویشانش بود با این وصف از طرف امیر بخارا به حکومت نیشابور رفت «300 ق / 912 م»، چنان که پدرش اسحاق نیز مدتی پیش از آن عفو شده و به سمرقند بازگشته بود.

رویارویی سامانیان با علویان طبرستان

مقارن حکمرانی ابو نصر احمد سامانی ، در طبرستان که بعد از قتل محمد بن زید علوی «287 ق / 900 م»، به قلمرو آل سامان الحاق یافته بود، شورش تازه‏ای درگرفت و حسن بن علی از علویان طبرستان ملقب به ناصر کبیر معروف به اطروش، به دعوی امارت برخاست و خویشانی هم که در آن ولایت از حکومت عمال سامانی ناراضی بودند در این قضیه با او همداستان شدند «298 ق / 910 م».

ابوالعباس صعلوک والی ری، که در این هنگام امارت طبرستان نیز به او تفویض شده بود، واقعه را به بخارا گزارش داد و به این ترتیب امیر احمد نیز در صدد سرکوبی این شورش برآمد.

گویند غیر از سی هزار سوار که در بخارا داشت ده هزار سوار دیگر از نواحی ترکستان تجهیز کرد تا به طبرستان عزیمت کند.

هنگام حرکت تهدید کرده بود تا «خاک طبرستان را به بخارا برد»، اما فرصتی برای اجرای این تهدید پیدا نکرد و هنوز دو منزل از بخارا دور نشده بود که در لشکرگاه، غلامانش او را در خواب سر بریدند (جمادی الثانی 301 ق / ژانویه 914 م).

ابونصر احمد به سبب تندخویی، تنگی حوصله و سخت گیریهایش، دشمنان فراوانی در دربار داشت که همین امر سبب قتل او توسط اطرافیانش شد. پس از مرگ، ابونصر احمد را «امیر شهید» لقب دادند.

 نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی

(امیر سعید) « 331- 301 ق / 943 - 914 م»

درخشانترین دوران فرمانروایی سامانیان، دوران امارت نصر بن احمد بود که هنگام جلوس بیش از هشت سال سن نداشت و مدت سی سال و سه ماه بر ماوراء النهر و خراسان حکمروایی کرد.

با آن که پدرش احمد، به تحریک و توطئه سران سپاه کشته شده بود، حمایت دیوانیان - و سعی و تدبیر وزیرانی چون ابو عبدالله جیهانی و ابوالفضل بلعمی - آغاز فرمانروایی او را از تزلزل و بی ثباتی ایمن ساخت.

امیر خردسال بعدها به کمک این وزیران، در حمایت از اهل ادب و احیاء فرهنگ ایرانی سعی قابل ملاحظه‏ای نشان داد که تشویق رودکی در به نظم کردن کلیله و دمنه یک نمونه آن بود.

در آغاز کار، وزیرش ابو عبدالله جیهانی به کمک سپهسالار حَمّویه بن علی ، اداره امور را تحت نظم در آوردند و شورشها و توطئه‏هایی را که در آغاز امارت وی روی داد با قدرت فرو نشاندند.

ناآرامیها در قلمرو نصر بن احمد سامانی در واقع در همان آغاز امارت نصر، بار دیگر اسحاق بن احمد عموی پدرش در سمرقند به دعوی امارت برخاست، اما به وسیله حمویه مغلوب شد.

شورش دیگری به رهبری حسین بن علی مرورودی در نیشابور رخ داد که ظاهراً اسماعیلیه خراسان در پشت سرش بودند. این شورش هم به وسیله احمد بن سهل که از دهقانان خراسان و از خاندانهای اشرافی بلخ بود، فرو نشست. اما خود احمد تقریباً بلافاصله بعد از آن سر به شورش گذاشت و سپهسالار حمویه آن را دفع کرد.

آرامشی که بعد از این وقایع در قلمرو آل سامان به وجود آمد، ده سال به طول انجامید و در این مدت، نصر بن احمد که سالهای کودکی را پشت سر گذاشته بود، زمام امور را در دست گرفت.

شورشی هم که در این ایام در فرغانه به وسیله الیاس بن اسحق در گرفت هر چند نواحی شرقی قلمرو نصر را برای مدتی دچار اغتشاش کرد، اما سرانجام با پیروزی نصر خاتمه یافت. در این میان الیاس هم مورد عفو قرار گرفت وبه دربار بخارا بازگشت.

وقتی نصر برای تنظیم امور خراسان و دفع تحریکات علویان طبرستان به نیشابور رفت، حادثه تازه‏ای در بخارا روی داد.

فتنه ی برادران نصر

فتنه ی برادران نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی

برادران نصر؛ یحیی، ابراهیم و منصور که در قهندز بخارا محبوس بودند، به کمک آشپز خویش؛ ابوبکر خباز که مردی ماجراجو بود، ظاهراً به تحریک طرفداران علویان و دیلمیان که در بخارا بودند و تنی چند از عیاران و ناراضیان که مؤلف زین الاخبار از آنان به نام «خصومیان» یاد می‏کند، ایجاد نوعی طغیان عمومی کردند و بدین گونه شورشی سخت بر علیه امیر نصر به وجود آمد.

ابوبکر خباز با برادران نصر، پنهانی برای ایجاد این طغیان تبانی کرده بود و هنگامی که امیر نصر از بخارا خارج شد، صبحگاه یک روز جمعه او دروازه‏بان قهندز را اغفال کرد و با عده‏ای از همدستان خویش به آنجا رفت و امیر زادگان را از زندان بیرون آورد.

عاقبت، کار آنها بالا گرفت و یحیی خود را امیر خراسان خواند و خباز را هم سرهنگ سپاه کرد. در این احوال بخش عمده‏ای از خزانه نصر در بخارا به باد غارت رفت.

نصر که با شنیدن این خبر، آهنگ بخارا کرده ، خباز را در نزدیک جیحون دستگیر و با عذابی سخت به قتل رساند، اما تعقیب یحیی و برادرانش مدت زیادی امیر را در خراسان بین بلخ و نیشابور سرگردان ساخت.

با این وجود با تدبیر وزیر، ابوالفضل بلعمی ، ماجرا خاتمه یافت و غوغا فرو نشست. ماجرای خباز و فتنه برادران نصر که چندین سال موجب دل مشغولی امیر سامانی شد، مجالی بود تا امیر چغانیان، ابوبکر محمد بن مظفر چغانی آل محتاج، در دفاع از نصر و حمایت او خدمات شایسته‏ای انجام دهد و نصر نیز به دنبال این خدمات، او را امیر و سپهسالار خراسان کند.

ابوبکر چغانی به خاطر حکایت آن نیش عقرب که در حضور امیر تحمل کرد و همچنین جرأت، ادب و مقاومت فوق العاده‏ای که از این بابت از خود نشان داد، مورد توجه و اعتماد خاص امیر واقع شد و خدمات ارزنده‏ای نیز به او کرد.

از جمله با استفاده از اختلاف بین ماکان کاکی و مردآویج زیاری، ماکان را تشویق به التجاء به امیر بخارا کرد و این سردار ماجراجوی دیلم را که غالباً در حدود جرجان و ری برای خراسان مایه تهدید بود به هر نحو ممکنی مدتی به دستگاه امیر نصر جلب نمود «حدود 317 ق / 933 م».

امیر چغانی به وسیله ماکان فتنه الیاس را که بر کرمان غلبه یافته بود، فرو نشاند و ماکان از جانب وی ولایت کرمان یافت «322 ق / 934 م».

در همین دوران ماکان نیز در کرمان بر سر قدرت بود که داستان رسول امیر جعفر بانویه میان آنها رخ داد و دلیری، چابکی و عیاری این امیر صفاری در رفع اهانتی که از جانب ماکان به رسول وی شده بود، دربار بخارا و خود امیر نصر را با آن که ماکان در واقع گماشته خود وی بود به اعجاب و تحسین نسبت به امیر جعفر واداشت. نصر ظاهراً به قصد ایجاد دوستی و حصول از عدم مداخله احتمالی او در حدود خراسان، با ارسال هدایای دوستانه و تشویق کردن رودکی در نظم قصیده «نونیه» معروف در ذکر مناقب او جانب امیر جعفر را نگه داشت.

در حقیقت، دو دستگیهایی در دربار نصر پدید آمده بود که منجر به روی کار آمدن ابو علی جیهانی، پسر ابو عبدالله جیهانی وزیر و نایب معروف نصر شد «326 ق / 937 م».

این کامیابیها نصر را از توطئه مرموزی که در بخارا ناگهان بنیاد حکومت سامانیان را به شدت متزلزل کرد، نرهانید. این توطئه که منجر به کناره گیری نصر و روی کار آمدن نوح شد، مبتنی بر اتهام نصر به تمایلات شیعی بود، هر چند که مداخله فقیهان بخارا و امیران دربار، نصر را وادار به کناره گیری کرد، ولی در عین حال امارت سامانیان را از انقراض و سقوطی که ممکن بود خشم و ناخرسندی فقهای ولایت و عامه اهل سنت بدان گرفتار شوند، نجات داد.

پایان کار نصر بن احمد

نصر بن احمد در اواخر عمر به بیماری سل دچار شد و به رغم کامیابیهایی که سردارانش در کارهای مربوط به خراسان و جبال حاصل می‏کردند او به تدریج در خود احساس انزوا جویی و میل به عزلت و کناره گیری زاهدانه می‏کرد.

امیر سامانی، وقتی به نفع پسر خویش، نوح، کنار رفت و از امارت استعفاء داد توطئه‏ای که فقها همراه با عده‏ای از رؤسای متعصب ترک بر ضد خاندان سامانی چیده بودند، نقش بر آب شد.

اما خود او تحت نظر قرار گرفت و یا مجبور به انزوایی اجباری شد تا بالاخره عمرش در گوشه عزلت به پایان آمد (رجب 331 ق / مارس 943 م). بعد از وفاتش، او را امیر سعید خواندند.

نوح بن نصر سامانی

 (امیر حمید) « 343- 331 ق / 954- 943 م»

روایات راجع به پایان روزگار نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی تا حدی مغشوش است.

به خصوص نکته‏ای که بالافاصله بعد از وفات او، وزارت نوح به دست یک تن از فقهای عصر، معروف به حاکم جلیل که مدتی نیز حاکم بخارا بود، می‏افتد، نشانگر آن است که برکناری نصر با غلبه فقها باید ارتباط داشته باشد.

همچنین گفته‏اند که در پایان روزگار امیر نصر، هیچ کس از بزرگان دولت سامانیان باقی نمانده بود، چرا که برخی مرده و بعضی دیگر در حق یکدیگر سعایتها کرده و موجب هلاک یکدیگر شده بودند.

از این مطلب چنین بر می‏آید که اواخر عهد فرمانروایی این امیر، در توطئه‏های مرموز طولانی سپری شده است و شاید به دلیل از بین بردن عمدی اسناد رسمی، از آن احوال در تاریخ به اشاره‏های کوتاهی اکتفا شده است.

اوضاع داخلی قلمرو سامانی

وزارت حاکم جلیل در بخارا با امارت رسمی نوح در شعبان 331 ق / آوریل 943 م، که با غلبه فقها و عامه همراه شد، آثار ضعف و انحطاط در اقتدار امیران بخارا پدید آمد.

وزیر وی، فقیه ابوالفضل محمد بن احمد که حاکم جلیل و به قولی شمس الائمه نیز خوانده می‏شد بیشتر اوقات خود را به عبادت می‏گذراند و به همین دلیل از امور مملکت داری بی بهره بود.

البته چنین شخصی قادر به جلوگیری از دشواریهای ناشی از بحرانهای اواخر امارت نصر نبود به خصوص مساله ویرانی خزانه را که در سالهای طغیان بخارا و ماجرای برادران نصر مخارج سنگینی بر آن تحمیل شده بود ،تنوانست جبران کرده و تدارک ببیند.

از اینرو وزارت او بر فقر خزانه، نارضایتی لشکر و پریشانی عامه افزود و سعیش در دفع این دشواریها نیز بی حاصل ماند. به روایت گردیزی مبلغ شصت میلیون درهم به لشکریان داد ولی با این حال هیچ کس از او خشنود و راضی نشد.

از طرفی دیگر در اطراف مملکت شورشهایی روی داد که برای دفع آنها پول و لشکر لازم بود که هیچ یک از آن دو مهیا نبود.

ناکار آمدی حاکم جلیل و قتل وی

وقتی نوح به اشاره این وزیر، ابوعلی چغانی را که در عهد امارت نصر، خود و پدرش خدمتها و جانفشانی هایی در راه سامانیان کرده بودند به سعایت بدخواهان و مخالفان از امارت خراسان معزول کرد «333 ق / 944 م»، با تحریک و توطئه طرفداران ابوعلی مواجه شد.

در بخارا احمدبن حمویه یکی از خویشاوندان ابوعلی به ایجاد نارضایتی در بین اهل سپاه متهم شد و به تحریک وزیر و امر نوح در زیر ضربات تازیانه جان سپرد «335 ق / 946 م».

ابوعلی چغانی زیر بار عزل نرفت و ابراهیم سیمجور نیز که از جانب نوح به جای ابوعلی چغانی منصوب شده بود نتوانست خراسان را از ابوعلی باز ستاند . در مرو که امیر نوح به قصد دفع عصیان ابو علی چغانی لشکر آورد، با شورش و غوغای سپاه خویش مواجه شد که عزل وزیر را طلب می‏کردند و او را موجب خشم لشکر و محرک عصیان امیر چغانی می‏شمردند. در واقع با وزارت این فقیه، بی نظمی در کارها رخنه کرده بود:

مواجب لشکریان عقب می‏افتاد و در جمع آوری خراج نیز نابسامانیها رخ می‏داد که موجب نارضایتی عموم مردم بود. بالاخره ناراضیان لشکر، ظاهراً با موافقت پنهانی نوح، وزیر فقیه را به قتل رساندند که بدین گونه دو ماه پس از قتل احمد بن حمویه او نیز کشته شد.

اتحاد ناکام مخالفان نوح بن نصر سامانی ابوعلی چغانی ، ابراهیم بن احمد عموی نوح نصر سامانی

ولی حتی قتل وزیر و رهایی از استبداد او هم، نوح را از خشم و ناخرسندی لشکر که طالب عزل و قتل او بودند نرهانید. تا این که عاقبت همین ناخرسندیها سبب شد کار ابوعلی چغانی و همدستانش در اظهار تمرد نسبت به امیر بخارا بالا گیرد. در واقع ابو علی ، ابراهیم بن احمد، عموی نوح را که بعد از ماجرای خباز به موصل گریخته بود، به خراسان دعوت و او را به امارت گماشت.

لشکریان نوح نیز که بعد از قتل حاکم جلیل، همچنان به سبب خالی بودن خزانه از دریافت مواجب خویش محروم بودند، غالباً به امید دریافت حقوقشان به شورشگران می‏پیوستند.

ابوعلی از جیحون گذشت و در بخارا ابراهیم بن احمد را به امارت اعلام کرد که به همین دلیل نوح ناچار به سمرقند گریخت. اما اتحاد ابراهیم با امیر چغانی بیشتر از دو ماه طول نکشید.

ابو علی چون از جانب ابراهیم ایمنی نداشت به چغانیان رفت و در عوض ابراهیم که از عهده مخالفت با اهل بخارا که هوا خواه امیر نوح بودند بر نمی‏آمد، نوح را به بخارا خواند و به این ترتیب از وی معذرت خواست. نوح در بخارا، بر خلاف پیمان، ابراهیم را توقیف کرد و با شورشیان هم به خشونت رفتار کرد. به این ترتیب امارت خراسان را به منصور بن قراتکین، از ترکان اسپیجاب داد که لشکری نستوه و در عین حال به سامانیان در جنگها خدمت بسیار کرده بود ، داد.

رویارویی نوح بن نصر با ابوعلی چغانی ابوعلی چغانی که هنوز داعیه امارت خراسان را داشت از بلخ راه بخارا را پیش گرفت و در آن جا به تهدید امیر نوح پرداخت.

اما در جنگ سختی که میان دو طرف در گرفت، شکست خورده و ناچار به چغانیان عقب نشینی کرد.

با آن که لشکر بخارا چغانیان را غارت کرد، سرانجام کار به مصالحه کشید و ابو علی ناچار به همان حکومت چغانیان که از قدیم به خاندانش اختصاص داشت راضی شد. اما در این میان منصور بن قراتکین، از افراط در شرابخواری وفات یافت . نوح بار دیگر امارت خراسان را به ابو علی چغانی داد بدین ترتیب ابو علی به خراسان بازگشت و کار امارت آن دیار را به دست گرفت «340 ق / 951 م».

این بار خراسان توسط ابوعلی نظم و امنیت از دست رفته خود را باز یافت و ابو علی بعد از اعاده نظم، با آل بویه که در این ایام در عراق قدرتی یافته و قلمرو سامانیان را در خراسان تهدید می‏کردند، در حدود ری در گیر شد. با این وجود صلحی که او با رکن الدوله دیلمی کرد، مقبول دربار بخارا واقع نشد و نوح، ابو علی را مجدداً از امارت خراسان عزل کرد. اما مقارن همین ایام نوح وفات یافت «ربیع الثانی 343 ق / آگوست 954 م». بعد از مرگش او را امیر حمید خواندند.

عبدالملک بن نوح سامانی

عبدالملک بن نوح سامانی (امیر رشید) «350 - 343 ق / 961- 943 م»

پس از درگذشت نوح، پسرش عبدالملک امارت یافت، اما سرکردگان سپاه همچنان از این امر ناخرسند و نگران باقی مانده بودند. منازعه قدرت میان دیوانیان و سپاهیان بکربن مالک، سپهسالار خراسان که عبدالملک او را به حکومت آن ولایت ابقا کرد، در بخارا به دست البتکین، سرکرده عده‏ای از سپاهیان ناراضی کشته شد.

این امر اختلاف بین ترکان سپاه و دیوانیان را که می‏خواستند سپاه را تحت نظارت خویش درآورند، شدت داد :

محمد بن عُزیر، که از جانب عبدالملک وزارت به وی واگذار شده بود، به ناچار کناره گیری کرد.

بعد از آن که وزارت، به ابو جعفر عُتبی و حکومت خراسان به ابو الحسن سیمجور داده شد، ضعف عبدالملک در برابر قدرت سپاهیان نماینگر شد. در تمام این عزل و نصبها دست پنهانی البتکین که سرکرده غلامان ترک بود، در کار بود، اما هیچ یک از این عزل و نصبها موجب خرسندی سپاه نشد. با کنار نهادن آنها، عبدالملک کوشید تا خود را از سلطه البتکین برهاند:

عتبی را به اتهام اسراف در خرج «348 ق / 959 م» و سیمجور را به سبب اجحافهایی که در خراسان کرده بود «349 ق / 960 م» کنار گذاشت. اما در این اثنا که دربار و دیوان سامانیان به شدت دستخوش مطامع غلامان ترک و سرکردگان سپاه بود، رهایی از سلطه البتکین برای عبدالملک ممکن نشد:

امارت خراسان بعد از سیمجور به ابو منصور محمد بن عبدالرزاق داده شد که سرداری از دهاقین نام آور خراسان بود. اما چندی بعد بر خلاف میل قلبی خویش، عبدالملک او را از امارت برکنار کرد و هرات و حکومت خراسان را به البتکین داد. وزارت نیز به ابو علی بلعمی که در واقع متحد یا دست نشانده البتکین بود داده شد. در همین اوقات عبدالملک در یک بازی چوگان از اسب فرو افتاد و درگذشت «شوال 350 ق / نوامبر 961 م». و به این ترتیب تخت بخارا خالی ماند. عبدالملک را بعد از مرگ امیر رشید خواندند.

 ابو صالح منصور بن نوح

(امیر سدید) «365 -350 ق / 976 - 961 م»

بعد از وفات عبدالملک بن نوح، بلعمی وزیر به اشارت البتکین حاکم هرات، پسرش نصر بن عبدالملک را به امارت گذاشت. اما این انتخاب با تأیید و قبول بزرگان مواجه نشد.

منازعات و اختلافات تجدید گشت و حتی سرای امارت غارت و طعمه حریق شد ; نصر بن عبدالملک برکنار شد و به الزام ابوالحسن فایق - یکی دیگر از سرکردگان غلامان خاصه - ابو صالح منصور بن نوح برادر عبدالملک به امارت انتخاب شد.

البتکین که دربار و سپاه بخارا را بر ضد خود دید، از صحنه رقابت با امراء کنار کشیده، از خراسان خارج و از اه طخارستان به غزنه رفت، جایی که بعدها اخلاف او امارت غزنویان را در آن جا بنیاد نهادند.

دربار بخارا

در بخارا قدرت به دست فایق خاصه که از کودکی مصاحب و مربی ابو صالح منصور بود و در او نفوذی تمام داشت ، افتاد:

بلعمی نیز چون با فایق کنار آمد «363 ق / 973 م» وزارت خود را تا پایان عمر حفظ کرد که در عین حال سابقه این اتحاد با البتکین مانع از ادامه وزارتش نشد.

حکومت خراسان بار دیگر به ابو منصور محمد بن عبدالرزاق داده شد. عبدالرزاق که شاهنامه منثور به امر او در خراسان تدوین شد، به دلیل یأس و ناخرسندی از حکومت سامانیان که به دست غلامان ترک افتاده بود، به دیالمه پیوست و با وشمگیر زیاری که در آن ایام با سامانیان متحد شده بود، درافتاد. وشمگیر زیاری که در حدود جرجان صاحب داعیه بود، نفوذ آل بویه را در آن نواحی تهدیدی برای قدرت خویش می‏یافت، به همین دلیل برای دفع ابو منصور محمد بن عبد الرزاق به حیله‏ای متوسل شد که در عین اظهار دوستی با وی، با مخالفانش پنهانی همداستان شد.

دربار بخارا نیز با عزل عبدالرزاق، امارت خراسان را با عنوان سپهسالاری به ابوالحسن سیمجور داد «ذی الحجه 350 ق / ژانویه 962 م».

مرگ ابو منصور محمد بن عبدالرزاق

حذف رقیب خطرناک

آغاز دوره ی آرامش در قلمرو سامانی

سیمجور نیز این بار، بر خلاف گذشته بر استمالت قلوب اهل خراسان کوشید.

با رعایا به عدل رفتار کرد و با اهل علم معاشرتی نیکو پیش گرفت و کوشید تا از آن چه در زمان گذشته موجب رنجش خلق ولایت از او شده بود، خود داری کند.

در هر حال جنگ با ابو منصور محمد بن عبدالرزاق برایش اجتناب ناپذیر شد و در نبردی که بین آن دو درگرفت، ابو منصور عبدالرزاق به سبب زهری که طبیب ترسای او - یوحنا - به تحریک وشمگیر به وی داده بود، از جنگ باز ماند و در بیابان به دست غلامی از اهل اسلاو کشته شد «351 ق / 962 م».

به این ترتیب با مرگ ابو منصور عبدالرزاق; دولت سامانیان از یک رقیب خطرناک رهایی یافت .

خراسان نیز برای ابوالحسن سیمجور باقی ماند و ابو الحسن تا پایان عهد منصور بن نوح همچنان امیر خراسان بود.

با از میان رفتن عبدالرزاق، ادامه فرمانروایی منصور در آرامشی نسبی گذشت که تنها با خلف بن احمد حاکم سیستان که با او از در دشمنی درآمده بود، درگیری پیدا کرد که عاقبت آن نیز به نوعی آشتی انجامید. وی غزنه را که پس از وفات البتکین «352 ق / 963 م» عرصه منازعه مدعیان بود، تحت نظارت درآورد.

مرگ ابو منصور بن نوح

فرمانروایی ابو صالح منصور بن نوح حدود شانزده سال به طول انجامید تا این که در اثر یک بیماری در شوال 365 ق / ژوئن 976 م درگذشت. پس از مرگ او را امیر سدید خواندند.

 ابوالقاسم نوح بن منصور

ابوالقاسم نوح بن منصور « 387- 365 ق / 997 -975 م»

امیر نابالغ سامانی

پس از وفات ابو صالح منصور، فرزند خردسالش ابوالقاسم نوح بن منصور به امارت نشست.

این امیر نابالغ که به هنگام جلوس تنها سیزده سال سن داشت، بازیچه کشمکشهای عناصر مختلف دربار بود:

حکومت وی نیز همچون پدرش به سر نیزه نفوذ ترکان دربار متکی بود و از حکومت جز نامی ظاهری نداشت.

ازدیاد نفوذ غلامان ترک که امراء دربار بخارا نیز از آن میان بر می‏خاستند موجب تهدید مستمر دبیران و وزیران بود و طبقه ممتاز دهقانان ایرانی را تدریجاً از دستگاه امیر بخارا دور می‏کرد.

انحطاط طبقه ممتاز دهقان، سلسله سامانیان را از حمایت این اشراف متوسط محروم کرده و آنها را ملعبه اغراض امیران ترک ساخت.

از طرفی نگهداری لشکر نیز بدون آن که غنایم و عوایدی از جنگها از آن حاصل شود تنها با تحمیل مالیاتهای سنگین ممکن بود.

تحکیم قدرت

نوح بعدها چون دوران سرپرستی مادر را پشت سر گذاشت، برای تحکیم موضع خود در مقابل مدعیان خاندانی با ابوالحسن سیمجور حاکم خراسان و با ابوالحارث فریغونی حاکم ولایت جوزجانان طرح خویشاوندی سببی ریخت و ابوالحسن عتبی را هم به وزارت برگزید . هر چند ابوالحسن سیمجور والی خراسان که در این ایام ناصرالدوله خوانده می‏شد با وزارت عتبی مخالف بود.

وزارت عتبی با وجود جوانی‏ او با وزارتی بود همراه با درایت و تدبیر. او در دربار بخارا از توسعه نفوذ سران سپاه جلوگیری کرد و چون به حاجب ابوالعباس تاش که مورد اعتمادش بود و تا حدی رقیب ابوالحسن سیمجور به حساب می‏آمد، توجه بیشتری نشان داد، خشم و ناخرسندی ناصرالدوله را بر ضد خود برانگیخت.

سامانیان دستخوش منازعات دیوانی و سپاهی

وزارت ابوالحسن عتبی

ابوالحسن عتبی، ناصرالدوله سیمجوری را با وجود خویشاوندی که با امیر نوح داشت از امارت خراسان معزول کرد و حکومت خراسان را به ابوالعباس تاش که از پرورش یافتگان خاندان خویش بود، سپرد و بعد از آن او را حسام الدوله خواند.

فایق خاصه را به جنگ با آل بویه که ناصرالدوله بین آنها با آل سامان پیمان عدم تعارض بسته بود، مشغول داشت. با آن که فایق و ناصرالدوله، پنهانی بر ضد او متحد شدند، عتبی با اعتماد بر حسام الدوله تاش، در دربار قدرت بی معارض یافت و با کفایت و با درایت کم نظیری که داشت، تفوق دیوان را بر درگاه که جناح سپاهیان از آنجا تقویت می‏شد، تحقق داد.

اما خود او مدتی بعد به دست «غلامان ملکی» که مزدور فایق و ناصرالدوله بودند به قتل رسید «372 ق / 982 م» و با مرگ او ابوالقاسم نوح امیر بخارا از وجود وزیر با کفایتی که ممکن بود او را از نفوذ فاجعه آمیز سرکردگان سپاه نجات دهد، محرم شد.

وزارت عبدالله بن محمد بن عزیر

وزارت به عبدالله بن محمد بن عُزَیر که با حسام الدوله تاش و ابوالحسن عتبی دشمنی دیرین داشت رسید و چون می‏دانست تاش، او و محرکان قتل عتبی را تحت تعقیب قرار خواهد داد، تاش را از حکومت خراسان معزول کرد و خراسان را بار دیگر به ناصرالدوله سیمجور سپرد.

بدین گونه دربار بخارا، با وزارت عبدالله بن محمد بن عُزیر، دستخوش مداخله و منازعه دایم ناصرالدوله و فایق شد; و آغازی برای حضور امرای غزنه در دربار سامانی چون تاش نتوانست یا نخواست با وضع جدید دربار کنار بیاید، خراسان را ترک گفت و به آل بویه پیوست.

 دربار ابوالقاسم نوح بن منصور بعد از منازعات دیوانی و سپاهی دربار سامانیان که منازعات دایم بین امراء سپاه، آن را به شدت متزلزل کرده بود، تحت نفوذ سبکتکین و پسرش محمود واقع شد.

بعد از آن جریانات، نوح خود را در اکثر امور حتی در انتخاب وزیران خویش به مشورت با غزنه ناچار می‏دید. چندی بعد، نوح بن منصور در رجب 387 ق / جولای 997 م، درگذشت و پس از مرگ امیر رضی خوانده شد.

ابوالحارث منصور بن نوح

ابوالحارث منصور بن نوح « 389-387 ق / 999- 997 م»

بعد از نوح که وفاتش بر اثر عارضه دو سه روزه‏ای روی داد «رجب 387 ق / جولای 997 م»،

پسر خردسالش ابوالحارث منصور بر تخت نشست ، با این همه ظاهراً اختلاف امراء، جلوس او را بر مسند امارت چند روزی به تأخیر انداخت.

امیر نوخاسته سامانی

سیاستهای منصور بن نوح که جوان نوخاسته‏ای بیش نبود و درباریان و سرکردگان سپاه، قدرتش را چندان جدی تلقی نمی‏کردند، موجب ناخرسندی درباریان شد؛ از این رو، برخی از آنها، ایلک خان را به تسخیر بخارا دعوت کردند.

اما ایلک خان ، فایق را که از حانب وی در سمرقند حاکم بود به بخارا فرستاد، و فایق با اظهار دوستی و بندگی نسبت به ابوالحارث منصور، زمام امور را در بخارا به دست گرفت و به این ترتیب دربار بخارا را تحت نظارت خویش درآورد.

توافق بر سر عزل ابوالحارث منصور بن نوح

چون سیف الدوله محمود، در همین ایام برای دستیابی به غزنه که مرگ پدرش سبکتکین «387 ق / 997 م» موجبات ادعاهای برادرش اسماعیل را برای جانشینی پدر فراهم کرده بود ، به آن سرزمین رفته بود.

ابوالحارث منصور «بکتوزون » حاجب را به جای او به حکومت خراسان فرستاد.

فایق هم چون از واگذاری خراسان به بکتوزون، راضی نبود پنهانی با نامه و پیام، ابوالقاسم سیمجوری ، برادر ابوعلی را به مخالفت با او برانگیخت.

اما جنگی که بین آنها رخ داد به صلح منجر شد و قهستان و هرات به سیمجور واگذار و خراسان در تصرف بکتوزون باقی ماند «ربیع الاول 388 ق / مارس 998 م».

در این میان، سیف الدوله محمود از غزنه بازگشت و چون خود را حاکم خراسان می‏دانست، در دفع و طرد بکتوزون از خراسان تردیدی به خود راه نداد.

چون ابوالحارث منصور برای رفع این اختلاف به همراه فایق و سپاه خویش عازم خراسان شد، بکتوزون شکست خود را از محمود نتیجه بی ثباتی منصور می‏دانست، در سرخس به موکب او رسید.

در آنجا دو سرکرده سپاه، پنهانی در خلع ابوالحارث منصور توافق کردند. بالافاصله او را توقیف و چشمهایش را میل کشیدند و برادرش ابوالفوارس عبدالملک را که کودکی خردسال بود به جای او به امارت گذاشتند «صفر 389 ق / فوریه 999 م».

ابوالفوارس عبدالملک بن نوح

«389 ق / 999 م» پس از آن که امیر منصور در صفر 389 ق / فوریه 999 م، نابینا شد، فایق و بکتوزون و دیگر امیران سامانی، برادر ابوالحارث منصور بن نوح، ابوالفوارس عبدالملک را که کودکی خردسال بود به جای او به امارت نشاندند.

مدعیان قدرت در دوره ی ابوالفوارس عبدالملک بن نوح

محمود غزنوی

نابینا کردن امیر منصور سامانی دستاویزی شد برای سیف الدوله ، محمود غزنوی ، تا به بهانه انتقام از خلع و کور کردن منصور، بکتوزون و فایق را تنبیه کند.

سیف الدوله ، محمود ، در مرو در جمادی الاولی 389 ق / آوریل 999 م ، آنها را شکست داد و خود در خراسان به داعیه استقلال به پا خاست و به این ترتیب از قبول امارت عبدالملک سرپیچی کرد.

با آن که بکتوزون و فایق به حمایت امیر زاده دست نشانده خویش عازم مقابله با محمود شدند، اما مرگ ناگهانی فایق در شعبان 389 ق / آگوست 999 م، ایشان را از دنبال کردن این هدف باز داشت.

در این میان حکومت سیف الدوله محمود غزنوی بر خراسان از جانب بغداد نیز تأیید شد و محمود از خلیفه لقب یمین الدوله و امین المله را با خلعت و فرمان دریافت کرد و خطبه به نام وی خوانده شد و سکه را به نام او ضرب شد.

ایلک خان ترک

از این رو، ایلک خان ترک؛ شمس الدوله بونصر ، که در آن هنگام فرمانروایی ترکستان را داشت چون از احتمال اقدام محمود برای تسخیر بخارا نگرانی داشت، حمایت از عبدالملک خردسال را بهانه‏ای کرد تا در ظاهر با دعوت و حمایت عناصر ضد حکومت در بخارا بتواند با شتاب خود را به تختگاه سامانیان برساند «ذی الحجه 389 ق / دسامبر 999 م».

اما بر خلاف آن چه در ظاهر می نمود ، از عبدالملک حمایت نکرد. بلکه او را با برادر مخلوعش منصور، همراه با بکتوزون و تمام امیر زادگان و امیران بازمانده از سامانیان دستگیر و به زندان انداخت.و بدین گونه بخارا ، تختگاه سامانیان را به قلمرو ترکان ملحق کرد .

غروب امارت سامانی

به این ترتیب در ماوراء النهر نیز همچون خراسان، روزگار قدرت سامانیان پایان یافت.

پس از این در فاصله یک سال بعد از عزل و توقیف منصور، قلمرو او بین ایلک خانیان و غزنویان تقسیم شد.

 امیر اسماعیل منتصر سامانی

امیر اسماعیل منتصر سامانی «395 - 389ق / 1004-999 م»

با زندانی شدن تمامی امیران و بزرگان سامانی در 389 ق / 999 م، الحاق تختگاه سامانیان به قلمرو ترکان و تقسیم سرزمینهای سامانیان، دولت سامانی فرو پاشید.

با این حال یک مقاومت نومیدانه اما طولانی که از جانب امیر اسماعیل منتصر سامانی برادر کوچک منصور و عبدالملک رهبری شد، آخرین سالهای حیات سامانیان را در خراسان و ماوراء النهر به رنگ یک مقاومت مسلحانه تازه درآورد ؛ مقاومت فارسی زبانان شهرنشین تاجیک، در مقابل غلبه سرکردگان جنگجوی ترک.

تلاشهای امیر اسماعیل منتصر سامانی برای احیای قدرت سامانیان

پس گرفتن بخارا و سمرقند این واپسین بازمانده دلیر سامانیان، از حبس ایلک خان گریخت و به خوارزم رفت و با نیرویی که از هواخواهان خاندان سامانی گرد آورده بود، ترکان را از بخارا و بعد از آن از سمرقند بیرون راند، اما در مقابل انبوه سپاه مهاجم تاب نیاورد و به ناچار به خراسان گریخت.

در آن جا بر نیشابور دست یافت، اما محمود او را از آن دیار بیرون راند.

جنگ با ایلک خانیان

در بازگشت به ماوراء النهر، از ترکان غز، لشکری مزدور گرد آورد و باز با سپاه ایلک خانیان که بین آنها و غزان دشمنی دیرین وجود داشت، درآویخت.

یک بار اشغالگران را مغلوب کرد «رجب 394 ق / آوریل 1004 م» لیکن چون سرکردگان غز، او را فرو گذاشتند، عازم خراسان شد.

در بازگشت از آن جا امیر اسماعیل منتصر سامانی از سپاه ایلک خانیان شکست خورد و با وجودی که از مهلکه جان سالم به در برد اما در بیابان مرو به دست یک قبیله از اعراب مهاجر که در آن حدود به سر می‏بردند، کشته شد (395 ق / 1004 م).

به این ترتیب آخرین تلاش سامانیان برای اعاده قدرت از دست رفته، ناکام ماند.

قطعه‏ای حماسی گونه از شعر فارسی که روح نستوه این آخرین امیر سامانی را روحیه یک جنگجوی فوق العاده استوار، مصمم و بی تزلزل نشان می‏دهد، آخرین نمونه شعر پارسی در عصر سامانیان است که دوران زایندگی و فزایندگی زبان فارسی به شمار می‏رفت.

 

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ