فر کیانی
از دیرباز و در میان بسیاری از اقوام و ادیان گوناگون، سنتی در نگارگری رواج داشته است و دارد که هالهای نورانی و درخشان بر پیرامون سر مقدسان و گاه پادشاهان نشان داده میشود. این هاله در باورها و متون ایرانی به نام «فـرّ» شناخته شده است. «فـر» به فروغی ایزدی گفته میشود که به هر کس بخشیده شود، او شایسته و برازنده سروری و سالاری و برتری خواهد بود. همانگونه که ثعالبی نیز از آن با تعبیر «پرتو خوشبختی خدایی» یاد میکند. در کتاب اوستا نیز بخشی ویژه در معرفی و ستایش فر وجود دارد که با نامهای «زامیاد یشت/ کیان یشت/ خوَرِنَه یشت» شناخته میشود و از جمله یشتهای کهن اوستا است:
“میستاییم فر کیانی نیرومند مزدا آفریدهٔ بسیار درخشنده، زبردست، پرهیزگار، چابک و کارآمد را، که سرآمد همه آفریدگان است” (زامیاد یشت، بند ۹).
اشارههای جغرافیایی موجود در زامیاد یشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای شرقی ایران و به ویژه نواحی پیرامون دریاچه هامون (زابلستان/ سیستان/ نیمروز) بوده است. در زامیاد یشت علاوه بر بزرگداشت فر، به شمار فراوانی از کوهستانهای ایران نیز اشاره شده است.
در اینجا چنین پرسشی پیش خواهد آمد که چه رویدادی در طبیعت خاستگاه اصلی «فر» و باورهای منسوب به آن بوده است؟ به گمان نگارنده، «فر» عبارت است از پرتوهای زرین و درخشان و باشکوه خورشید که پیش از طلوع و پس از غروب دیده میشود. پیش از طلوع خورشید، این پرتوها از پشت کوههای شرق ایران برمیدمند و در واقع کوهها نخستین دارنده فر بشمار میروند و همانگونه که در زامیاد یشت و دیگر آثار ایرانی دیدهایم، بین فر و کوه ارتباط و پیوندی عمیق وجود دارد و میدانیم که کوه، خود به دلیل برافراشتگی به سوی آسمان و دارندگی سرچشمه آبها و رودها و بردمیدن خورشید از پشت آن و گردش ستارگان بر بالای آن، واسطه و پیونددهنده بین انسان و خدا یا واسطه بین جهان خاکی با جهان مینوی دانسته میشده است. ویژگیهایی که فر نیز از آن برخوردار است. اما پس از غروب خورشید، این پرتوها از نگاه سرایندگان زامیاد یشت، در دل آبهای دریا فرو میرود (خواه دریای کاسپی/ مازندران و خواه دریاچه هامون). همچنین در زامیاد یشت، آرامگاه فر در دریای فراخکرت است و همه خواستاران او برای به دست آوردنش به دریا میجهند.
«فر» در فارسی امروزی هنوز هم به معنای پرتو و فروغ و نور بکار بسته میشود و در زبان پهلوی به گونه «خُره» و در زبان اوستایی به شکل «خوَر» به معنای درخشیدن و شکوهمند شدن آمده است. همچنین واژه «هوَر» در اوستایی و «سوَر» در زبان هندوی سانسکریت به معنای خور یا خورشید است. در «گاتها»ی زرتشت نیز یکبار واژه «خوَرنه» به معنای درخشان و نیکبخت به عنوان صفتی برای جاماسپ بکار رفته است.
در طبیعت بجز بردمیدن پرتوهای زرین و درخشان خورشید از پشت کوه و دریا، رویداد دیگری را سراغ نداریم تا بتوان هاله و پرتوهای درخشان بردمیده از پشت سر مقدسان و پادشاهان را توجیه کنیم و ناگفته پیداست که برای پیشینیان دوستدار رویدادهای طبیعی و کیهانی، چنین پدیده زیبا و شکوهمندی تا چه اندازه میتوانسته است گرامی و ارزشمند باشد. در متن اوستایی متأخر «اشتاد یشت» نیز به توانایی فر در آب کردن یخها و شکست «بوشاسپ» (دیو خواب) اشاره شده است که هر دوی اینها کارکردهای پرتوهای خورشید بامدادی است.
در مجموع از آنجا که کوه در باورهای کهن، واسطه و پیوند دهنده زمین به عنوان جهان خاکی با آسمان به عنوان جهان مینوی و خدایی بوده است و نخستین پرتوهای خورشید بامدادی نخست بر ستیغ آن دیده میشود؛ مردمان باستان با رسم هالهای نورانی بر گرد سر پیامبران یا دیگر مقدسان، پیوند آنان با خدا را بازگو و بیان میکردهاند. پیوندی که بعدها پادشاهان ساسانی، برخلاف اعتقادهای مردمی آنرا بخود نیز منسوب داشتند و بر گرد سر خود نیز رسم کردند.
باورهای مربوط به فر، پیوندهای عمیقتری نیز با سوشیانتها (نجاتبخشان) و به ویژه با زرتشت و عیسی مسیح دارد که در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت: “تا که «آنان» جهانی تازه بنیاد کنند، پس آنگاه «او» پدیدار شود و گیتی را به آرمان خود تازه کند” (زامیاد یشت، بند ۱۹).