اردشیر اول
نگاهی به زندگی نامه اردشیر یکم هخامنشی
پایان کار خشایارشا
پس از خاتمه جنگ یونان ، واقعه مهمی در سلطنت خشایارشا روی نداد و او اوقات خود را به لهو و لعب می گذراند . بزرگان پارسی که از سستی او ناراضی شده بودند با نظر تحقیر به او می نگریستند . در این اوضاع و احوال شخصی به نام اردوان که رئیس قراولان مخصوص شاه بود با کمک خدمتکاری به نام مهرداد شبانه وارد خوابگاه خشایارشا شدند و او را در خواب کشتند . با مرگ خشایارشا دربار هخامنشی درگیر یک سری بردارکشی ها و پدرکشی های بیرحمانه شد که این سلسله را به سرعت رو به انقراض و انحطاط کشانید .
اردشیر یکم
اردشیر یا ارتخشتره ملقب به اردشیر درازدست یا اردشیر یکم پادشاه هخامنشی بود. او سومین پسر خشایارشا بود. پس از به قتل رسیدنِ پدر و برادرش داریوش که جانشینِ قانونی بود، به دستِ اردوان فرمانده گارد نگهدار شاه، بر تختِ شاهی نشست. اردشیر ۴۱ سال فرمانروایی کرد.
نام
یونانیان وی را با لقبِ «درازدست» میخواندند. از این رو در بسیاری از کتب و منابع، «اردشیر درازدست» نامیده شدهاست. وجه تسمیه این لقب به گونههای مختلف آمدهاست:
روایت است که در آن دوران هر کدام از شاهزادگان در امری تخصص داشتند و اردشیر تمرین پرتاب قلاب سنگ زیاد انجام می داده و به همین خاطر دستان او بلند تر از حد معمول شده بود.
او دستان درازی داشت به طوری که وقتی میایستاد، دستش به زانویش میرسید.
درازدستی کنایه از قدرت زیاد و تسلط بر امور است. به خاطر تسلط او به اوضاع مملکت، درازدست نامیده شد.
ممکناست اشارهای بوده باشد به پیشدستی او بر اردوان و دو برادر بزرگتر خود که مدعیان سلطنت بودند.
از زمان اردشیر تاریخ ملی با تاریخ اساطیری ایران در هم میآمیزد. در بسیاری از منابع اردشیر یکم و بهمن اسفندیار یکی دانسته شدهاند.
وقایع دوران سلطنت
وی در قلمرو سیاستِ دینی و فرهنگی و برخوردِ خود با مللِ مغلوب از سیاستِ پدربزرگِ خود داریوش بزرگ پیروی کردهاست. تاریخ نویسانِ مشرقزمین وی را شاهی عدالتخواه و دادگستر دانستهاند. در زمان شاهنشاهیِ وی مردم در رفاه و آسایش به سر میبردند. دختر او پروشات یا پریزاتس یا پریزاد، از ملکههای پرآوازهٔ دوران هخامنشیان است.
اصلاح و تنظیم تقویم
در زمان اردشیر یکم در حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد، گاهشمار امپراتوری اصلاح شد و نامِ ماههای سال به نامهای ایزدان مزدیسنا نامگذاری شدند که تا به امروز باقی است.
شورش مگابیز
بنا به روایت کتزیاس ، مگابیز طبق شرایطی که در موقع تسلیم ایناروس تعیین شده بود، وی و پنج تن از آتنیان را به شوش برد. آمس تریس مادر هخامنش می خواست ایناروس را به انتقام خون فرزند خویش به هلاکت رساند ، ولی مگابیز او را از این کار منع کرد و گفت که وی در مورد امنیت اسیران به یونانیان قول داده است. اما بالاخره پنج سال بعد از آن شاه تحت تاثیر وسوسه های آمس تریس قرار گرفته دستور داد ایناروس را به دار بیاویزند و یونانیان را سر ببرند. مگابیز که این کار را بر خلاف قول و شرف خویش می دانست ، با دو پسر خود به سوریه رفت و در آنجا لوای شورش و طغیان برافراشت. اردشیر اوزیریس مصری را برابر وی فرستاد، ولی سردار مزبور در کار خود توفیق نیافت. باز هم نیرویی دیگر مامور دفع مگابیز شد ، اما با شکست روبرو گردید. اردشیر بناچار با پادرمیانی خواهر خود که که همسر مگابیز بود ، از گناه او درگذشت. روزی در شکارگاه شیری به شاه کرد و مگابیز شیر را از پای درآورد. اردشیر که کینه ی او را در دل داشت، بهانه سوء نیت مگابیز و اینکه هدفش از میان بردن خود وی بوده است ، آن سردار را محکوم به مرگ کرد. اما اینبار هم وساطت همسر مگابیز موجب تخفیف مجازاتش شد و او به شهر سیرتا واقع در کنار دریای سرخ تبعید گردید. مگابیز پس از پنج سال به بهانه ی ابتلای به مرض جذام به ایران بازگشت ، با پادرمیانی همسر خویش مورد عفو واقع شد ، در زمره ی نزدیکان و محارم شاه قرار گرفت و در هفتاد و یکسالگی درگذشت.
شورش در مصر
در سال ۴۶۰ پیش از میلاد شورش تازهای در مصر روی داد که در دربار ایران مایهٔ نگرانی شد. ایناروس یک شاهزادهٔ اهل لیبی مصریهایی را که از طرز حکومت هخامنش برادر خشایارشا ساتراپ مصر ناراضی بودند، گرد خویش جمع کرد و خود را فرعون خواند و از آتن کمک خواست که آنها نیز دویست کشتی یا بیشتر به یاری او گسیل کردند. اردشیر با هزینهٔ سنگین و در دنبال جنگی سخت، در سال ۴۵۴ پیش از میلاد، سرانجام توانست ایناروس را منکوب و اسیر نماید و بار دیگر در مصر چنان حکومت کند که مصریها او را بستایند و هرودوت که خود در همین ایام به مصر مسافرت کردهاست، مردم را از وی راضی بیابد.
رابطه با یونان
در سال ۴۴۹ پیش از میلاد، قراردادِ عهدنامه کالیاس در زمان وی میان ایرانیان و یونانیان بسته شد. کالیاس نام سفیر یونان در دربار ایران بود. این پیماننامه به عهدنامه کیمون هم معروف است و در آن منافعِ ایرانیان تامین شده بود. البته برخی از مورخان نیز این قرارداد را برای ایرانیان وهن آمیز معرفی کردهاند. طبق این معاهده یونانیان آسیای صغیر در امور داخلی به کلی مختار شدند و یونانیان نیز از جزیرهٔ قبرس صرف نظر کردند. در اواخر سلطنت اردشیر، جنگ داخلی مابین دو دولت یونانی آتن و اسپارت شروع شد. این جنگ به جنگ پلوپونس معروف است. این جنگ از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد، به مدت و ۲۶ سال ادامه داشت. در مأخذ یونانی، اردشیر با وجود عشرتپرستی به عدالت دوستی، دلیری و جوانمردی موصوف شدهاست.
یهودیان در زمان اردشیر
اردشیر در سالهای آغاز سلطنت غالباً در شوش میزیست ولی پس از چندی بابل را تختگاه ساخت.
رفتار او نسبت به یهود بابل چنان مبنی بر تسامح و حسن سلوک بود که بعدها او از جانب مادر به این قوم منسوب کردند.
ظاهراً در حرمسرای او در بابل زنهای یهودی هم مثل زنهای بابلی وجود داشت و قصهی استر و مردوخا، اگر با جزئیات مذکور در تورات با زمان پدرش قابل تطبیق به نظر نمیرسد، لااقل چیزی از احوال حرمخانهی پادشاه پارس را در بابل تصویر میکند.
به هر حال بر وفق روایت تورات اردشیر در هفتمین سال سلطنت خویش (458) به عزرا ، کاهن قوم، اجازه داد با عدهای از یهود بابل برای نظارت در امور معبد به اورشلیم عزیمت کند.
چند سال بعد هم وقتی که اقدام قوم در بنای معبد به عنوان نشانهای از احتمال طغیان فلسطین بر ضد سلطهی پارسیها به وی گزارش شد، در بیستمین سال سلطنت (445) هم نحمیا نام، ساقی خوبروی یهود خود، را که از خواجگان حرم و محبوب خود وی و بعضی زنانش بود دستوری داد تا باز به اورشلیم عزیمت نماید و از جریان امور گزارشی برای وی بیاورد.
با آنکه جزئیات روایات عهد عتیق در این باب خالی از ابهام و اشکال نیست، رفتار اردشیر نسبت به یهود از محبت شاهانهاش نسبت به این قوم، حاکی به نظر میآید. شاید وی نظارت در امور اورشلیم را از نظر سیاسی اقدام احتیاطآمیزی برای حفظ امنیت مصر و سوریه تلقی میکرده است.
در زمان اردشیر قوم یهود یک اقلیت قابل ملاحظه در بابل بشمار میآمدند. بابل درین سالها یک کانون فعالیت یهود بود و تجارتخانههای یهودیان در آنجا حیثیت و اعتبار بسیار داشت. در واقع با آنکه در دنبال فتح بابل به دست کورش بزرگ بیش از چهل و دو هزار تن از اسیران یهودی در بابل به سرزمین پدران خویش برگشتند، تجدید بنای هیکل به آسانی انجام نیافت چرا که آن عده از یهود که از قدیم در اورشلیم مانده بودند، با کسانی که از اسارت بابل و از یک سرزمین تازه باز میگشتند، ایجاد تفاهم واقعی آسان نبود، بهمین سبب بنای هیکل تا به دورهٔ داریوشطول کشیده بود و تزئینات آن هنوز تا دورهٔ اردشیر تمام نشده بود. وی نسبت به مللِ مغلوب و بویژه یهودیان رأفتی خاص داشت . هدایا، آزادی یهودیان، بازسازی معابدِ آنها و احترام به دیانتِ آنها نمونهای از بزرگمنشیهای اردشیر به قوم یهود است که به نامِ اردشیر پس از کوروش در تاریخِ یهودیان به ثبت رسیدهاست. او در عیدِ بزرگداشتِ نحمیا تأمین خوراکِ همه یهودیان را در این جشن بعهده گرفت و با بودجه امپراتوری به اورشلیمفرستاد . کاتبِ ویژه دربار اردشیر در امور یهودیان عزرا بودهاست.
مقارن سلطنت اردشیر دراز دست در بین یهود اورشلیم پیغمبری ناشناخته که بعدها به سبب کتابش به ملاکی معروف شد میزیست که فرارسیدن روز خدا را مژده میداد و مردم را به طغیان فرا میخواند و این نکته برای اردشیر که اوضاع آنحدود را به سبب مجاورت با مصر و فنیقیه حساس میدید، مایهٔ نگرانی بود. در همین اوقات بود که عزرا یک کاهن یهودی بابل و در عین حال دبیر و مسئول امور مربوط به یهود در دربار اردشیر، به شاهنشاه پیشنهاد کرد تا وی را برای نظارت در احوال و امور مذهبی یهود، به اورشلیم بفرستد و شاه موافقت کرد. عزرا با عدهای از یهودیان بابل در سال ۴۵۸ پیش از میلاد به اورشلیم رفت تا با اتکاء به فرمان اردشیر با نشر و تلقین اندیشهٔ وفاداری به ایران به هر نوع فکر شورش طلبی پایان دهد و در عین حال قانون موسی را به درستی احیاء و تدوین کند.
نگاره ای منتسب به عذرا
پس از اعزام عزرا، نحیما یهودی دیگری که خود ساقی مجلس شاه و از محارم و مقربان وی بود، در سال ۴۵۴ پیش از میلاد برای نظارت در احوال یهود با اجازه و فرمان اردشیر عازم بیت المقدس شد و این نظارت سالها طول کشید. نحیما در بیتالمقدس در حین مراقبت از اوضاع، کوشید تا سر و صورتی به شریعت و اجراء آن بدهد. حاصل کار آنها کتابهای عزرا و نحیمااست که در واقع مدتها بعد از خود آنها تدوین شده ولیکن یادداشتهای آنها، در هر دو کتاب باقیماندهاست.
پایان کار اردشیر دراز دست
سلطنت چهل ساله او با آنکه چند بار دچار شورش های سخت شد اما روی هم رفته در صلح گذشت ، گفته شده است که اردشیر به خاطر آرامش و وقار مهربانی اش نزد درباریان شخص محبوبی بود همچنین مشهور است که او فوق العاده زیبا و شجاع بود با این حال بشدت تحت نفوذ مادرش آمستریس و زنش آمیس تیس قرار داشت .
اردشیر به روایتی در سالِ ۴۲۴ پیش از میلاد درگذشت. پس از اردشیر درازدست خشایارشای دوم تنها به مدت ۴۵ روز بر تخت نشست.
آرامگاه اردشیر یکم
گوری صخرهای در کوه حاجیآباد نقش رستم است که در بلندای ۲۶ متری از تراز زمین جای گرفتهاست. اردشیر یکم در سال ۴۶۵ پیش از میلاد به تخت نشست و پس از ۴۰ سال پادشاهی، در سال ۴۲۴ پیش از میلاد در سن ۶۰ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت و در این آرامگاه که در دل کوهی سنگی تراشیده بود جای گرفت.
این آرامگاه در فاصلهٔ ۳۷ متری سمت چپ آرامگاه داریوش بزرگ و به شکل صلیب تراشیده شدهاست. ر بخش بالایی صلیب، نماد فروهر و ماه، نقش شده و در پایین آن اردشیر یکم در حالی که دستش را به سوی فروهر و آتشدانی که روبهرویش قرار دارد دراز کرده، حکاکی شدهاست. در زیرپای شاه اورنگی که مردم سرزمینهای گوناگون بر دوش دارند، قرار دارد.
درون آرامگاه به تقلید از آرامگاه داریوش کنده شده و سه اتاقک دارد، اما تفاوتهای عمدهای آشکار است. بیدقتی و عدم مهارت سنگتراشان چنان بوده که دهلیز به صورت مستطیلی بیقواره و کمارتفاع درآمدهاست و به هیچ وجه موازی با جبههٔ آرامگاه نیست، بلکه گوشهٔ جنوب شرقیاش تنها چند سانتیمتر با دیوار جبهه فاصله دارد، در حالی که گوشهٔ شمال غربیاش بسیار در کوه پیش رفتهاست. اتاقکها را هم بدون دقت و کمی کج و ناراست ساختهاند و در هرکدام فقط یک قبر کندهاند.
علت انتساب این آرامگاه به اردشیر یکم آن است که ریزهکارها و ویژگیهای دورهٔ داریوش بزرگ و خشایارشا را ندارد و باید پس از دورهٔ خشایارشا باشد.