ابوالعباس نهاوندی
آن محتشم روزگار آن محترم اخیار آن کعبهٔ مروت آن قبلهٔ فتوت آن اساس خردمندی شیخ ابوالعباس نهاوندی رحمةالله علیه یگانهٔ عهد و معتبر اصحاب بود و در تمکین قدمی راسخ داشت و در ورع و معرفت شأنی عظیم داشت.
نقلست که شیخ خودگفت: که در ابتدا که مرا ذوق این کار بود و درد این طلب جان من گرفت مرا به مراقبت اشارت شد.
و ازو میارند که گفت: در ابتدا که مرا درد این حدیث بگرفت دوازده سال علی الدوام سر به گریبان فرو برده بودم تاگوشه دلم به من نمودند تا وقتی بر زبان او میرفت که عالم همه در آرزو آیند که حق یک ساعت ایشان را بود و من در آرزوی آنم که یک ساعت مرا با من باز دهد و مرا با من باز گذارد تا من خود چه چیزم و از کجا ام و این آرزو هرگز برنمیآید.
وسخن اوست که گفت: با خداوند تعالی بسیار نشینید و با خلق اندک.
و گفت: آخر درویشی اول تصوف است.
و گفت: تصوف پنهان داشتن حالست و جاه را بذل کردن بر برادران.
نقلست که یک روز درویشی نزدیک او آمد و گفت: شیخا مرا دعاا کن گفت: خداوند تعالی وقت خوشت بدهاد.