جنگ شوشتر به یکی از رشته جنگهای حملهٔ عربها به ایران که در سال ۱۷ هجری بین ایرانیان و عربها در شوشتر به وقوع پیوسته است، اشاره دارد.
پیشینهٔ جنگ
بعد از جنگ قادسیه و جنگ مداین، شهر تیسفون که تا آن زمان پایتخت ایران بشمار میآمد، مقر سپاه عربها گشت. چنانکه گویند عمر خلیفهٔ دوم، از جنگ با ایرانیان اندیشناک بود و در دو مورد اظهار داشت: «مایلم بین ما وایرانیان کوهی از آتش باشد که نه دست ما به آنها رسد، ونه دست ایشان بر ما.» لیکن نه ایرانیان که در عراق سواد بلاد مهم و آباد خویش را از دست داده بودند راضی به وضع موجود میشدند و نه سرداران عرب که بوی غنیمت آنها را بیخود کرده بود، قانع به سواد میبودند.
تا انتهای سال ۱۶ هجری قمری تسلط عرب از نینوا تا حدود شوشتر رسید. هرمزان که گویند خویشاوند یزدگرد سوم و رییس یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود، پس از جنگ قادسیه بجانب اهواز حوزهٔ فرمانروایی خویش شتافت و وجودش برای عربها بصره مایهٔ نگرانی بود. در واقع یزدگرد و هرمزدان بصره را که ظاهراً قوای کافی برای مقاومت نداشت، برای حمله به عربها نقطهٔ مناسبی پنداشته بودند. لیکن عربها در این حدود نیز حمله های هرمزدان را دفع کردند. در ۱۷ هجری قمری هرمزان در دو جنگ شکست خورده، مجبور گردید شهر اهواز و یک قسمت از زمینهای خوزستان را از دست بدهد و عاقبت در شوشتر هرمزان به تعبیهٔ کار پرداخت. حصار آنجا را عمارت کرد و در قلعه لشکر و ذخیرهٔ بسیار گرد آورد.
جنگ شوشتر
در جنگ شوشتر فرماندهٔ لشکر ایرانیان، هرمزان و لشکر عربها ابوموسی اشعری بود. عربها در چند مرحله جنگیدن موفق شدند شوشتر را (احتمالاً در سال ۲۰هجری) فتح کنند. ابتدا در خارج از شوشتر به موانع مصنوعی که ایرانیان کار گذاشته بودند برخوردند. سپس در یک جنگ نفس گیر در خارج از شوشتر دو طرف کاری از پیش نبردند و ایرانیان به داخل شهر برگشتند و عربها مدتها پشت حصار شهر به محاصره شهر پرداختند. در نهایت پیرمردی ایرانی از راه مخفی به بیرون شهر رفته و در قبال امان یافتن برای خود و خانواده، راههای ورود و حمله به شهر را به لشکر عربها نشان داد. بسبب این خیانت شوشتر به دست عربها افتاد. فاتحان به شهر درآمدند و شمشیر در مردم نهادند و عدهٔ بسیاری از مردم را بقتل آوردند. با ورود عرب ها به اینسوی حصارهای شهر، هرمزان به داخل قلعهای در درون شهر عقبنشینی میکند و پس از مدتی مقاومت، هرمزان با شرط امان یافتن، تسلیم میشود. ابوموسی هم پذیرفت که او را نکشد و به مدینه نزد خلیفهٔ دوم عمر فرستاد. در مدینه چنانکه مشهورست هرمزان بحیله از کشته شدن نجات یافت و اسلام پذیرفت. پس از واقعهٔ کشته شدن خلیفهٔ دوم عمر، هرمزان به تهمت آن که در قتل عمر دست داشتهاست، به دست عبیدالله پسر عمر کشته شد. با اسارت و شکست هرمزان، نوبت فتح شوش و شهر جندی شاپور رسید. شوش با جنگ و جندی شاپور به صلح گشوده شد و بدینگونه خوزستان بدست مسلمین بصره افتاد و پس از چندی فارس نیز جولانگاه عربها شد.
منابع:
- زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲
- زرینکوب، عبدالحسین. بامداد اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۶