روایتی از سلطان محمود غزنوی 2
این نوشتار فقط نقل شده می باشد و نقل آن به معنی درست شمردن و یا رد آن نیست
- ۰دیدگاه
- ۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۳:۴۶
این نوشتار فقط نقل شده می باشد و نقل آن به معنی درست شمردن و یا رد آن نیست
این نوشتار فقط نقل شده می باشد و نقل آن به معنی درست شمردن و یا رد آن نیست
در کهنترین متون جغرافیای اسلامی از رباط به عنوان آبگینه یاد کردهاند.
رباط شرف، نام یک بنا است. این کاروانسرا به سبک معماری شیوه رازی ساخته گردیده، و نام معمار آن استاد محمد طرائقی سرخسی ذکر شده.
طبق مدارک و متون تاریخی بانی بنای فعلی شرف الدین ابوطاهربن سعدالدین عل القمی است که مدتی حکومت مرو را و سرانجام صدارت سلطان سنجررابرعهده داشت.
بنای رباط به سال ۵۴۹ قمری در زمان سلطان سنجرسلجوقی با مصالح آجر و گچ ساخته شده است و یکی از شاهکارهای هنر ایرانی به شمار میرود.
این بنا در حاشیه جاده قدیم نیشابور - سرخس (جاده ابریشم) و 6 کیلومتری جاده سرخس - مشهد قرار دارد.
زندگینامه
باباطاهر معروف به باباطاهر عریان، عارف، شاعر و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده 11 م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بودهاست. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بودهاست بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود..امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.
کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروزآباد در روزگار اردوان پنجم واپسین پادشاه اشکانی به دست اردشیر بابکان بنیانگذار کیادان (خاندان) ساسانی در سده ۳ میلادی ساخته شد. کاخ اردشیر بابکان کاخ بزرگی است در سوی باختری شهر کنونی و آنطرف رودخانه. اندازه زیربنا 55×104 متر میباشد، و اردشیر پس از گشودن همه بخشهای پارس و کرمان و شکست شاهان بومی این بحش ها، دستور داد تا در فیروزآباد افزون بر نوسازی بنای شهر، آتشکده و کاخی باشکوه بسازند و آنرا «ایران را شکوه افزاید» نام گذارد.
کاخ فیروزآباد نخستین بنای ایوان(طاق) و گنبددار روزگار ساسانی است که با یک راه و روش مهرازی(معماری) تبارمند میهنی با سنگهای نیمه تراش میخکی ساخته شده، و ایوان و گنبد هم از سنگ و روال آن هم ایرانی میباشد. ستونهای چهارگوش و نیمه ستون همه از سنگ میخکی در این ساختمان بکار رفته، و این گونه ستون سازی در بناهای اشکانی نیز دیده شده است. درون بنا و روی سنگها را با گچبریهای شگرف که ویژه مهرازی روزگار ساسانی است آراسته گردیده، و بالای ایوانچهها و درگاهها گیلوئیهائی است به روال گیلوئیهای بالای درگاهها در تخت جمشید.
پس از شکست علویان از سامانیان و کشته شدن داعی کبیر مدت 13 سال طبرستان در دست فرمانبرداران سامانیان بود .سپس داعی حسن بن علی ، معروف به ناصر کبیر، ( از نوادگان امام زین العابدین ) سامانیان را در طبرستان مغلوب ساخت . جستان که با ناصر بیعت نمود و به یاری او شتافته به خون خواهی محمدبن زید ، سامانیان را شکست داد. ناصر کبیر در سال 290 هجری قمری چون با جستان به دیار آنجا به ارشاد و نشر اسلام در میان دیلمان و گیلان پرداخت و چون خود شیعه زیدی بود و یکی از دانشمندان و مولفان زیدی محسوب می گشت به ترویج زیدیه پرداخت . دعوت ناصر پیشرفت کرده و انبوهی از دیلمیان و گیلانیها اسلام و مذهب زیدی را پذیرفتند. ناصر کبیر در سال 301 هجری قمری با گروه انبوه خود دژ باستان چالوس را که در زمان سامانیان در برابر دیلمیان ساخلو گاه بود ویران کرده . قدر مسلم این است که مردم طالقان پس از سال 290 هجری قمری مذهب زیدی داشته و تحت تاثیر ناصر کبیر اسلام در این خطه نیز رواج یافت . پس از آنکه علویان گیلان و طبرستان رو به ضعف نهادند ، بعضی از سرداران ایشان که یکی لیلی بن نعمان و دیگری ماکان بن کاکی و اسفاربن شیرویه و مرداویچ پسر زیاد و علی بویه نام داشتند ، هریک قدرتی یافته در ناحیه ای حکومت کردند.
انقراض غزنویان در ایران
گروهی از سپاهیانش به ترکمانان سلجوقی پیوستند و مسعود که در حصار دندانقان شکست خورده بود، خراسان را نیز از دست داد «هشتم رمضان 431 ق / 23 می 1040 م». از طرفی طغرل هم به نام امیر خراسان خود را وارث سلطنت مسعود یافت که این بار سعی مسعود نیز در استرداد خراسان بار دیگر به جایی نرسید. سلطان غزنه، که خراسان، را در دندانقان مرو از دست داده بود، از راه دغستان و غور که نواحی شرقی باد غیس و مناطق کوهستانی بین هریرود و هندوکش را شامل میشد، به غزنه بازگشت «شوال 431 ق / ژوئن 1040 م». در آن جا سپهسالاران خویش - بکتعذی، سباشی و امیر علی دایه را به خیانت متهم کرده، اموالشان را مصادره نمود و خود آنها را به حبس و تبعید فرستاد.
بدین گونه پاداش خودسری و کژتابی خود را به خدمتگزاری آنها داد. ولایت عهدی خویش را نیز به پسرش مودود سپرد و برای برخی از ولایات حکام جدیدی تعیین کرد. سپس خود نیز که از تسلط ترکمانان سخت به هراس افتاده بود، به بهانه آن که میخواهد در هند، به جمع آوری لشکر و سپاه و جبران شکست دندانقان بپردازد، با اموال و خزاین غزنه راهی هند شد.
فردوسی و محمود غزنوی
فردوسی برای سرودن این کتاب حدود پانزده سال بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ۳۷۲ شمسی پایان داد. فردوسی از آنجا که به قول خودش هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)، مدتی آن را مخفی نگه داشت و در این مدت بخشهای دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود.
پس از حدود ده سال (در حدود سال ۳۸۲ هجری شمسی در سن شصت و پنج سالگی) فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند از این رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال ۳۸۹) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد.
محمود، پس از خلع برادرش اسماعیل، با اظهار انقیاد نسبت به امیر ابوالحارث منصور، حکومت خود را در غزنه مورد تأیید دربار بخارا قرار داد. اما چون در طی منازعات مربوط به جانشینی، برای مدتی امارت نیشابور را خالی گذاشته بود، برای استرداد آن ناچار شد تا با بکتوزون که در آن ایام از بخارا به امارت خراسانآمده بود، درگیر شود.
از سوی دیگر چون منصور به دست بکتوزون و فایق خلع و به جای وی، امارت رسماً به عبدالملک واگذار شد. بدین ترتیب محمود بهانهای به دست آورد تا خود را از انقیاد دربار بخارا آزاد سازد و خراسان را به کلی از قلمرو آل سامان جدا نماید.
خلیفه القادر بالله هم که از آل سامان ناراضی بود، در مقابل درخواست و اظهار تبعیت مستقیم محمود؛ منشور امارت خراسان را با لقب «یمین الدوله» و «امین المله» و عنوان «ولی امیر المؤمنین» برای وی ارسال داشت. بدین گونه، غلام ترک دربارِ آل سامان، با انقراض آنها، وارث مستقل حکومت خراسان و غزنه شد.
چگونگی به قدرت رسیدن غزنویان:
دولت غزنوی در سالهای (351 – 582) هـ.ق حکومت کرد که یک دولت فارسی زبان، نظامی و اسلامی بود، دولت غزنوی خاستگاه نژادی و پایگاه علمی خاصی نداشت.سلاطین غزنوی مانند سامانیان و آل بویه، منسب نامه نویسان را بر آن داشتند تا گذشتۀ آنان را به پادشاهان پیش از اسلام ایرانیان پیوند دهند.
غزنویان 230 سال به عنوان قدرتی قابل توجه در شرق افغانستان (غزنه) و شرق هند بودند. "الپتکین" سپهسالار خراسان به عنوان یکی از مؤسسین دولت غزنوی که غلامی ترک نژاد، در دربار ساسانیان بود توانست غزنه را تصرف کند و با گرفتن منشور از منصور بن نوح سامانی موقعیت خود را در غزنه سامان دهد.
بعد از الپتکین یکی از غلامان او به نام "بلکتکین" 10 سال در غزنه قدرت را به دست گرفت و بعد از او "بوری تکین" 2 سال در رأس قدرت بود اما به علت بی لیاقتی خلع شد و جای او را "سبکتکین" گرفت، او نیز غلامی ترک نژاد بود که در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانی در خدمت الپتکین بود، در واقع مؤسس واقعی دولت غزنویان سبکتکین بشمار میرود.