آیین مزدک که به خُرّم(«شاد» و «خوش») یا درست دین نیز شهره است، در دوره حکومت قُباد ِ(اول) (۴۸۸ ـ ۵۳۱)، شاهنشاه ساسانى، در ایران شکوفا شد. نام این دین برگرفته از نام مزدک، بنیادگذار آن است. مفاهیم اجتماعى آیین مزدک مهم است، به ویژه به این خاطر که اغلب مى اندیشند شکل آغازین و شرقى ِ سوسیالیسم و کمونیسم را داشته است (نولدِکه، ۱۸۷۹; کریستن سِن، ۱۹۲۵; و دیگران)، اما این یک مبالغه است که مى خواهد آیین مزدک را به یک نهضت اساساًاجتماعى تقلیل دهد (کِلیما،۱۹۵۷).
منابع آشنایى با آیین مزدک (بیزانسى، سِریانى، پهلوى، عربى و فارسى) اندک است و تقریباً همه دشمن این دین به شمار مى آیند. محض نمونه، مزدک ـ نامگ (نامه ى مزدک)، اثرى کوتاه به پهلوى که ابن مُقَفَّع آن را به عربى برگرداند، خطاکارى ها و فریبکارى راهبر بدعت گذاران را نکوهش مى کند. بخش هایى از این متن را نویسندگان مسلمان، از جمله ابوریحان بیرونى، نظام الملک، ابن بلخى و ابن اثیر در آثار خود آورده اند. فردوسى نیز نسخه اى از سرگذشت مزدک را به نظم درآورد.
نسخه اى که او (در شاهنامه) به جا گذاشت از یک منبع اَشرافى در دوره ى ساسانى، خوداى ـ نامگ (نامه ى خسروان) به پهلوى که اکنون از میان رفته است، گرفته بود. شهرستانى، نویسنده ى الملل و النحل (قرن یازدهم تا دوازدهم)، اطلاعات به ویژه مهمى درباره ى آموزه ى مزدک در اختیار ما قرار مى دهد، چون احتمالاً اطلاعات را از یک منبع مزدکى گرفته است. با این همه، اطلاعاتى که نویسندگان مسلمان دیگر، مانند طبرى، ثعالبى و ابن ندیم فراهم آورده اند، به همان اندازه مهم است.
آیین مزدک را به منزله نهضتى دینى با میراثى عمدتاً مانوى یا به منزله بدعتى در دینزردشت تفسیر کرده اند (موله، ۱۹۶۰ ـ ۱۹۶۱، ص ۱ ـ ۲۸; یارشاطر، ۱۹۸۳). شمارى از عناصر این دین با آیین مانى مشترک است، بهویژه عناصرگنوسى که اندکى درآموزه هاى مزدک یافت مى شود، اما بى گمان این دین، خود را تفسیر دوباره اى از دینزردشت معرفى کرد.
زمینه آیین مزدک با دو شخصیت که از آنان به جز نام شان هیچ نمى دانیم، پیوند مى خورد: (یکى) بوُندوس، یک مانوى که روزگارى در زمان فرمانروایى امپراتور دیوکْلِتیان (۲۴۵ ـ ۳۱۳) در روم زندگى مى کرد، و (دیگرى) زرادوُشت (پسر خوُرّگان) بودند کهآموزه دینى و اجتماعى خود را در پایان قرن پنجم اعلام کرد. این دوره، دوره بحران شدید در دولت ساسانى بود. دوره اى که هون ها در ۴۸۴ میلادى، دولت ساسانى را شکست دادند وشورشى جدى، نظام اَشرافى، فئودالى و روحانى آن را به لرزه انداخت.
نوآورى هاى اجتماعى بى گمان با نگرش گنوسى هماهنگ بود; تنها چیزى که در دل داشتند مساوات طلبى و عشق به عدالت اجتماعى بود که کارپوکراتیان ها، زرتشتیان، وافلاطون(پیش از این )یان کرده بودند. بنابراین براى محققانى که مى کوشند رابطه ى میان نهضت کارپوکراتس و نهضت مزدک را دریابند دلایل خوبى وجود دارد (کِلیما، ۱۹۵۷، ۱۹۷۷; یارشاطر، ۱۹۸۳).
مزدک، این مساوات طلب ِ بدعت گذار (زَندیق، «اهل تأویل»)، این را تعلیم مى داد که معبود متعال فاقد اراده متعال بود و این که هستى معلول آمیزه یا مفارقت ِ کاملاً تصادفى ِ نور و ظلمت است. او از سه عنصر آب و آتش و خاک سخن مى گفت و از چهار نیروى بینش، ادراک، مراقبه و سرور، که با هفت وزیر که در دوازده باشنده روحى مى چرخند و ]در جهان و خاصه انسان[ عمل مى کنند. بنابر تعلیم او میان عالم اکبر ِ روحى، عالم میانه (جهان) و عالم اصغر ِ انسان، نظامى از همانندى ها بر قرار است. مزدک اعلام کرد که فرد از راه درک نیروهاى نمادین حروف، کلمات و اعداد، به دانش رهایى مى رسد و با یافت این چهار (نیرو)، هفت (وزیر)، و دوازده (باشنده روحى) در خود، دیگر به وظایف دینى ظاهرى نیازى ندارد.
فلسفه اخلاقى آیین مزدک از اصول اخلاقى مساوات، همبستگى وصلح طلبى الهام مى گرفت. چون خاستگاه شرور روحى، اخلاقى و اجتماعى را در خواسته مى دانست، مى گفت زن و خواسته را باید یکسان تقسیم کرد.
قُباد، پس از هواخواهى از آیین مزدک، به دنبال واکُنش اَشراف و روحانیون، مدتى تاج و تخت را از کف داد. سپس مزدک و شمارى از پیروانش و در میان آنان کاوُس، پسر مهترش، همه را به کام مرگ فرستاد. پسر محبوب او، خسرو اول، شاه آینده (۵۳۱ ـ ۵۷۹)، مزدکیان را یکجا کشت و نظام اجتماعى پیشین را بازگرداند.
با این همه، آیین مزدک به شکل یک نهضت مخفى باقى ماند. این دین در بدعت گذارى هاى جورواجور اسلامى، به ویژه درخرمیّه وقرامطه، تاثیر نیرومندى به جاگذاشت .
- ۹۱/۱۲/۲۱