ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۶۳۰ مطلب با موضوع «شاهنشاهی» ثبت شده است

پادشاهی کیانیان ، سیاووش

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ | ۱دیدگاه

سیاووش

سیاوش پسر کیکاووس است که به پهلوی سیاووخش(دارنده ی اسب سیاه گشن "نر")یا سیاووش خوانده میشود.در شاهنامه و روایات ملی،شرح حال سیاووش داستانی پر حادثه و دلکش است که با غم مرگش پایان می پذیرد.طبق معمول،اوستا جز نام و اشاراتی ناچیز،آگاهی دیگری از او بدست نمیدهد.و نیز هر چند در نامه های پهلوی سخن بیشتری از وی به میان می آید،ولی با اینحال مطالب ماخذ مزبور درباره ی شخص وی نیست،بلکه بیشتر به کنگ دژ(در اوستا)یا شهری مربوط میشود که به توسط او ساخته شده است.در اوستا نخستین موضعی که در آن نامی از سیاووش برده شده می شود،یشت سیزدهم است.دراین منبع از هشت کوی(شاه) که سلسله ی کیانیان را تشکیل می دهند یاد و به فروهرشان درود فرستاده شده است.

  • سوشیانت

پادشاهی کیانیان ، کیکاووس

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ | ۰دیدگاه

کیکاووس

این نام در اوستا به شکل کوی اوسذن نیز آمده و این صورت جز در یشت پنجم و چهاردهم،در سایر موارد ضبط شده است.کیکاووس دومین پادشاهی کیانی و نامی ترین فرد آن سلسله است.اوستا و تاریخهای پهلوی از او بیش از کیقباد یاد کرده اند.در نامه های پهلوی روایات زیادی درباره ی او وجود دارد و نام وی در شاهنامه و ماخذ اسلامی با افسانه های فراوان آمیخته است.
دراوستا،نخست در یشت پنجم به نام وی برمیخوریم که برای اردویسور آناهیتا قربانی میدهد و آرزو میکند که بر همه ی کشور ها چیره و بر جادوگران و امیران مخالف پیروز شود،و این خواست و آرزویش برآورده میگردد.در یشت سیزدهم نیز که از ستایش فروهر کیانیان سخن بمیان آمده،پس از کیقباد و کی اپیوه،برفروهر کوی سدن درود فرستاده شده است.در یشت چهاردهم،آنجا که از پیروزی و نیرومندی و قدرت سخن میرود،از کوی اوسذن یا کیکاووس یاد شده که خواهان چنین قدرتی برای کسب پیروزیست.واپسین یاد کرد کیکاووس در اوستا،بند دوم(آفرین پیامبر زرتشت)است که زرتشت آرزو میکند ویشتاسب (کی گشتاسب)چون کاووس قوی و زورمندشود.

  • سوشیانت

پادشاهی کیانیان ، کیقباد

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ | ۰دیدگاه

کیانیان ـ کیقباد (کوی کوات)

نخستین شاهی که پس از انقراض سلسله ی پیشدادیان بر اورنگ شهریاری تکیه زد کیقباد بود.که این مقام را با یاری و کمک زال و رستم بدست آورد.در اوستا تنها دو بار از کیقباد به نام Kavata و لقب Kavi (به معنی شاه) یاد شده است.در زبان پهلوی نیز دگرگونی چندانی در این نام پدید نیامده و به شکل Kavat ضبط شده و از همین کلمه تلفظ پارسی و تازی قباد پدیدار گردیده است.نخستین یاد کیقباد در پشت سیزدهم به چشم میخورد.در این منبع پس از ذکر شاهان پیشدادی،نام وی در راس کیانیان قرار میگیرد و فروهرش ستایش میشود.دومین موضعی که به نام کیقباد بر میخوریم،پشت نوزدهم یا کیان یشت یا زامیاد یشت است که در آن از ستایش فراز کوی کوات سخن به میان می آید.
در نامه ها و تواریخ پهلوی نیز شرح مبسوط و مفصلی از این نخستین شاه کیانی به چشم نمیخورد تا بتوان از آن روایتی قانع کننده بوجود آورد،بویژه آنکه سلسله نسب وی هم نامعلوم و مبهم است.بنا به روایت بند هش،کوات کودکی بود که وی را در صندوقی نهاده در آب رها کرده بودند.اوزو(زاب ـ زو) او را یافت،به فرزند خواندگی پذیرفت و کواذ (Kavaz ) نام نهاد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش دهم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۷ ق.ظ | ۱دیدگاه

گرشاسب

شاهنامه از دو گرشاسب گفتگو میکند:یکی گرشاسب پهلوان که در حماسه ی ملی در ضمن برشمردن نام نخستین پهلوانان شاهنامه که در سپاه منوچهر بودند،از او به عنوان گرشاسب جهان پهلوان سپاه منوچهر و فریدون یاد می شود:


سپهدار،چون قارون کاوگان
سپه کش،چو شیر وی،شیر ژیان
چو گرشاسب،گردنکش تیغ زن
چو سام نریمان،یل انجمن
قباد و چو کشواد زرین کلاه
بسی نامداران گیتی پناه


و گرشاسب دوم گنجور شاه است.اینکه گرشاسب پهلوان همان گرشاسب گنجور باشد مطلبی است که نمی توان آن را با قاطعیت پذیرفت.گرشاسب دوم(گنجور شاه)مندرج در شاهنامه،پسر زو یا زاب است که پس از پدر مدت نه سال پادشاهی کرد.در دوران وی تورانیان ـ که ایران را ضعیف یافتند ـ دگر باره دست به حمله زدند و مقارن همین احوال بود که گرشاسب شاه پسر زو در گذشت و بنابر این فرصتی برای اقدام متقابل بدست نیاورد.و این فرجام کار پیشدادیان بود،چه پس از سپری شدن یک دوران فترت،کارهای پهلوانی سام و زال و رستم آغاز میشود.رستم کیقباد را بر اریکه ی شهریاری می نشاند و با این عمل،دوران پر عظمت و آشوب کیانیان شروع می گردد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش نهم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ | ۰دیدگاه

زاب

زاب پسر تهماسب فرزند منوچهر است.در نامه های پهلوی نام وی هوزوب و در شاهنامه زویازاب قید شده است روایات متاخر زاب را از تخمه ی فریدون و پور تهماسب پسر منوچهر می دانند.در اوستا تنها یکبار در یشت سیزدهم از تهماسب و زاب نام رفته و آن در موضعی است که به گروه شهریاران و پارسیان درود فرستاده می شود."فروهرپاکدین اوزو (زاب)از خاندان توماسب(تهماسب)را می ستاییم."
زاب از شاهان درجه دوم پیشدادی بشمار میرود.بطوریکه قبلا"گفتیم نوذر بدست افراسیاب کشته شد و مدتی چند ایران در تصرف افراسیاب بود.سپس زاب با زو پسرتهماسب لشگری گرد کرده افراسیاب را هزیمت داد،خود رسما"شاه شد و به مدت پنج سال در ایران سلطنت کرد.
قول شاهنامه و بند هش در مورد پنج سال مدت شهریاری زاب یکیست.بنا به مندرجات شاهنامه،نسب زاب به فریدون میرسد و از وی به عنوان (زو تهماسب)یعنی پسر تهماسب یاد میشود.در فصل سی و چهارم بند ششم بند هش عنوان پهلوی (هوزوپ توهماسپان)یعنی (هوزوپ پسر تو هماسپ)در مورد وی بکار رفته است.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش هشتم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ | ۰دیدگاه

نوذر

بنابر مندرجات اوستا،نوذر در شمار پهلوانان نامدار بوده و برخی از بزرگان و نامداران به خاندان وی منسوبند که نوذریان نامیده می شوند.در آبان یشت آمده است که نوذر برای آناهیتا فدیه داده و درخواست کامیابی کرده است.از اشارات یشت پنجم چنین بر می آید که کی گشتاسب از خاندان نوذر است.استادپور داود در جلد دوم یشت ها درباره ی خاندان نوذریان اطهار نظری بدین مضمون دارد:بنابر مندرجات بند هش،کیقباد سر سلسله ی کیانیان پسر خوانده ی زاب پسر تهماسب بوده و چون زاب از خاندان نوذر پسر منوچهر است،کیانیان از خاندان نوذر بشمار رفته اند.

در آبان یشت،فقره ی 91 ،گشتاسب از نوذریان شمرده شده است.در شاهنامه نام نوذر با ماجراهای پهلوانی بسیاری همراهست.از رویدادهای این زمان،جنگهای پیاپی ایرانیان و تورانیان ـ بسرکردگی افراسیاب ـ است که سرانجام با مرگ نوذر،پهلوانی از میدان بیرون می رود.دوران پهلوانی که در عصر منوچهر آغاز شده بود،در زمان نوذر به اوج رسید و گسترش یافت.چیزی نگذشت که نوذر از راه و رسم نیکوی پدر منحرف شده به گرد آوری مال پرداخت.بزرگان از گردش پراکنده شدند و وی از مردمی بیگانه شد.هنگامیکه سام پهلوان ازین ماجرا آگاهی یافت،دامن همت بر کمر بست و دگرباره نوذر را به راه و رسم گذشته و آئین نیکو بازآورد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش هفتم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ | ۰دیدگاه

منوچهر

در اوستا تنها یکبار از منوچهر نام رفته و آن در موردیست که یادی از ایرج (ائیری) به میان آمده است:"فروهر منوش چیترا از خاندان ائیری را می ستائیم."
در منابع پهلوی هر جا که به سلم و تور و ایرج و فریدون اشارات رفته از منوچهر نیز گفتگو شده است.اما مآخذ موجود پهلوی فاقد تفصیلی است که در شاهنامه در مورد منوچهر مشاهده می شود.
در فصل بیست و سوم بند هش سلسله نسب منوچهر تا فریدون چنین آمده است.منوش چهر پسر منوش کرنر پسر منوش کرنک پسر کمم ثرا پسر زوشا پسر فرگزگ پسر گزگ که دختر ارچ(ایرج) بود و ارچرا پسر فریتون.
به موجب فصل سی و چهارم بند هش،نسب زرتشت با چهارده واسطه به منوچهر می رسد.
فردوسی در شاهنامه در مورد کین خواهی و کشتن سلم و تور چیزی بر منبع مزبور نیفزوده و دوران پادشاهی منوچهر را یکصد و بیست سال قید کرده است.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش ششم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ | ۱دیدگاه

فریدون

فریدون که در زبان اوستا ثرائتئون خوانده می شود،در حماسه های ایرانی از اوج و ارزش بسیاری برخوردار است.فریدون پس از جمشید از بزرگترین شهریاران و ناموران باستانی بشمار می رود.پدرش اثوی(آبتین)یکی از نخستین راهبان یا سازندگان عصاره ی هوم بوده است.فریدون در کشور چهار گوشه که همان گیلان است،زاده شد.در اوستا چنین آمده است:"چهاردهمین کشور با نزهت که من ـ اهورامزدا ـ آفریدم،ورن چهار گوش است،که در آن فریدون،کشنده ی آژی دهاک،زاده شده است."
در یشت پنجم نیز به این مطلب اشاره رفته و فریدون از کشور ورن دانسته شده است.این موضوع در سایر یشت ها نیز تکرار می شود.ونیز در همه ی یشت ها پیروزی او بر ضحاک به چشم می خورد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش پنجم

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۹ ق.ظ | ۰دیدگاه

ضحاک

پس از هزار سال زندگی جمشید،دوران هزار ساله ی حکومت آژی دهاک یا ضحاک فرا می رسد.دوران شهریاری جمشید دوران عظمت ،بزرگی،آسایش و سازندگی تاریخ ایرانست.اما در هزار سال عمر و شهریاری ضحاک اوضاع واژگونه می شود،واین بدانجهت است که آژی دهاک هزاره ی تباهی ،ویرانی،مرگ و تاریکی را بنیان می نهد.در سانسکریت و نیز در وداها،نشانه هایی از کردار های زشت آژی دهاک به چشم می خورد.نام آژی دهاک از دو جز آژی و دهاک ترکیب می شود و هر کدام از این دو جز،در اوستا بطور جداگانه آمده و مورد استعمال قرار گرفته است.آژی به معنی مار و اژدها ست.در اوستا به این معنی چنین اشاره شده است:"نخستین کشوری که من آفریدم،آریاویج بود که رود و نگوهی دائی تی از آن می گذرد.اما اهریمن در آنجا آژی(=مار) را بیافرید."دهاک نیز آفریده ای اهریمنی و زیانرسان است.و از ترکیب این دو واژه،در ادبیات دینی و اساطیری مخلوقی بسیار قوی پنجه،مهیب و گزند آور پدید آمده است.در اوستا و همچنین در روایات از دهاک یاد شده است.در فصل 9 یسنا ضمن داستان هوم،از آژی دهاک یاد می شود که بدست فریدون به هلاکت می رسد.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش چهارم

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

جمشید

دوران شهریاری جمشید عصر طلائی تاریخ ایران است.نام جمشید در گاتاها و یشت ها به چشم می خورد.در یشت های 5 ،9 ،13 ،15  و 17 و 19 از جمشید سخن می رود.مثلا"در یشت 15 چنین آمده است:"در حالیکه برفرازنای البرز کوه بر تخت زرین نشسته وبربالش زرنگار تکیه زده است،ایزد(ویو) هوا و باد را ستایش می کند و از او  چنین می خواهد:این کامیابی را به من ده تو ای زبردست،که من در میان مردمان خورشیدسان باشم،که من در شهریاری خود چارپایان و انسان را فناناپذیر کنم،آبها و گیاههارا خنک نشدنی سازم وانسانها غذاهای زیان ناپذیر خورند.در یشت هفدهم نیز چنین آمده است:

"
جمشید با همان ویژگی و صفت خاص در صدد است تا زندگی مردمان را خوش و خرم و دور از گزند سازد.اینبار بالای کوه هرا)البرز(به ستایش اشی و نگوهی (ایزد ثروت و دارائی)می پردازدو خواستار می شود تا به او توانائی بخشیده شود تا جهت مردم گله های پروار تهیه کند.تقاضا می کند طوری شود که مرگ از میان برخیزدوزندگی جانداران با جاودانگی قرین گردد.ونیزآرزو داردکه گرسنگی وتشنگی برافتد."

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ